الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

بگردم آی بگردم میخوام دروت بگردم الینای 32 هفته ای من!8ماهگیت مبارک مامانی

الینا جون عزیزم 32 هفتگی ات مبارک باشه مامانی اصلا باورم نمیشه که وارد 8 ماهگیت شدی ! یادته روزهای اول بهت میگفتم فینگیلی!حالا این فینگیلی همچین جاش رو توی دلم محکم کرده که همه لحظه هام بخاطرش و به یادش و با شمارش روزهایی که شمارش معکوس هفته اش شروع شده میگذره! باوم نمیشه که دارم مامان میشم!مامان منا! از فکرش هم خنده ام میگیره و احساس غرور بهم دست میده و  هم میترسم! دقیقا مثل نوید، بابا نوید! اونم احساس هایی مثل من داره . هر دو اول راه و بی تجربه! از حالا میشینیم و در مورد تربیتت که چطور باشی و ما با هم چطور رفتار کنیم بحث میکنیم! مثلا وقتی دارم فیلم عشق ممنوع را نگاه میکنم (البته نوید تنها فیلم ترکی که علاقه داره و نگاه م...
19 مهر 1390

هفته سی و یکم و یک عدد مامان با موهای نارنجی!

در اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يك افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين مي تواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند. يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند. خوب دیگه عزیزم شمارش معکوس هفته به هفته ات شروع شده و الان تو سی و یک هفته ای شدی!هنوز تاریخ دقیق زایمانم را نمیدونم و دکتر قبلا بهم گفت همه چی بستگی به وضعیتت توی ماه 9 داره منم دوست دارم اونقدری با من و در من بمونی تا حسابی رشدت را کرده باشی و یه دختر تپلی و سالم به دنیا بیای فینگیلی مام...
13 مهر 1390

هفته سی ام و روز دخترم!

سلام دخترم  خوبی مامانی؟ الینا جون تو از دیروز وارد هفته سی ام شدی   طبق نوشته های نی نی سایت تو الان میتونی چشمای نازت را  باز و بسته کنی  و  بين تاريكي و روشنايي تمايز قائل بشی و حتي مي تونی حركت يك منبع نور را به سمت عقب و جلو دنبال كنی. دیروز  تولد حضرت معصومه (س) و روز دختر  بود  اینروز را به  همه دختر کوچولو ها  گل گلدون مامانها تبریک میگم  راستی دیشب شنیدی بابا نوید به تو هم تبریک گفت ! اول بوسیدت و نازت کرد و گفت : بابایی الینا جون روزت مبارک دخترم! گلم  بی صبرانه منتظر روزی هستم که خونمون پر شه از عطر تنت و صدای خنده هات و البته گ...
8 مهر 1390

هفته بیست و نهم

حرفهای من به دخترم الینا جون دخترم! من و تو تا امروز 28 هفته است که با  هم بودیم و از امشب وارد هفته 29 میشیم . نمیدونم توی این مدت آیا من تونستم واسه تو یه جایگاه امنی باشم تا بتونی با آرامش دوران تکامل اولیه ات را به اتمام برسونی یا نه؟نمیدونم چقدر تونستی تا حالا ازین  استرس و ناراحتی هایی که گاه خواسته و گاهی ناخواسته به تو وارد کردم  در امان باشی  با اینکه از همون اول همه به من توصیه میکردند که سعی کنم در این دوران  آرامش داشته باشم  و استراحت کنم اما سخت بود باور کن سخت بود برای من که تجربه ای از قبل نداشته ام برای من که با کوچکترین استرس و ناراحتی بهم میریزم سخت بود . برای من...
31 شهريور 1390

یک سال پیش در چنین شبی .....

برای نویدم : یکسال قبل در چنین شبی چشمهای من تا صبح به چشمهای تو فکر میکرد و چشمهای تو تا صبح خواب را از چشمانم ربوده بودند.   یکسال قبل در روزی مثل فردا دستهای من در پناه دستان گرم و مردونه تو قرار گرفتند و خانه دلم تا ابد مهمان دل مهربونت شد .   از یکسال قبل تا کنون وجود تو با ارزش ترین دارایی من است و شانه های مهربونت امن ترین جای دنیا برای من یکسال است که زیباترین لحظه های من در کنار تو و   آرامشم  در آسمان چشمهای توست نوید جان اولین سالگرد پیوند عشقمان مبارک   و به اندازه تمام خوبی های دنیا دوستت دارم .       ...
31 شهريور 1390

هفته بیست و هشتم دوباره دخترم اسم دار شد!

دختر جونم تو الان بیست و هشت هفته ای شد! و در این هفته پردۀ روی چشم های نازت کنار میره و میتونی چشمان زیبات را  باز کنی. الان دیگه وارد هفت ماهگی شدیم من و تو ! چیز دیگه ای نمونده 7 8 9 !   دیشب تولد علی و کوثر بچه های دایی محمدت بود  چون اونا تهران زندگی میکنن جشن را خونه مامانم گرفته بودند جای تو کنار بقیه نوه های فسقلی  مامانم خیلی خالی بود عسسسسیسسسسم اتاق را خیلی قشنگ تزئین کرده بودند و خاله ها گفتن انشالا سال دیگه واسه تولد دخمل کوچولوتون همینجا جشن میگیریم. انشالا! یه خبر دیگه اینکه من و بابات واست یه اسم قشنگ انتخاب کردیم: الینا معنی: نیکویی و نعمت برای ما اسم جدیدت را به بقیه نگفته بودیم و من ر...
25 شهريور 1390

نمیدونم چرا اینطور شد خدایا کمکم کن!

دیروز عصر رفتم دکتر . اول ماما فشار خونم را چک کرد و صدای قلب فرشته کوچولوم را واسم گذاشت بازم مثل همیشه تند تند میزد و من بهترین آهنگ زندگیم را شنیدم  بعد به ماما گفتم که بیشتر لگد ها و حرکات دخترم را سمت راست حس میکنم و سمت چپم تا حالا حرکتی را حس نکردم  و ماما خندید و گفت نازی نی نی ات دختره ؟ بذار چک کنم ببینم الان بیشتر کجای شکمته! بعد با دستش شکمم را معاینه کرد و گفت سر و قلب دخترمون سمت چپ نافت قرار گرفته و دست وپاهاش سمت راست بخاطر همین همه حرکاتش فقط سمت راستن و با خنده گفت دخترت از حالا به راه راسته ! گفتم انشالا تا آخر همینطور اهل راست و راستی بمونه! بعد رفتم پیش دکتر و نتیجه آزمایش را نشونش دادم و و گفت نتیجه آزمایشت...
22 شهريور 1390

دوستان واسم دعا کنید

دیروز نتیجه آزمایش دیابت بارداریم را گرفتم قند ناشتام 88 قند بعد از یک ساعت 181 رِنجی که تو برگه آزمایش نوشته تا 140 ایرادی نداره از دیشب خیلی استرس دارم تو اینترنت که سرچ کردم یه جا نوشته بود تا 180 موردی نداره همش عذاب وجدان دارم میدونم بخاطر نا پرهیزیهایی هست که توی ماه رمضان خرما و زولبیا و حلوا زیاد میخوردم دوشنبه نوبت دکتر دارم خدا کنه چیزی نباشه من تا اون موقع  از ترس واسترس زنده می مانم آیا؟ اگر کسی اطلاعاتی در این خصوص داره راهنماییم کنه لطفاً
18 شهريور 1390

بی صبرانه منتظرتم!

نه ماه دوتایی بودیم و یکی شمرده میشدیم عزیز من ! خوشحال بودم که نصف جامو بهت داده بودم یک جای مجانی با تمام امکانات تو  هم مستأجر خوبی بودی! ساکت و آرام بعضی وقتها  از سر ِ دوستی ، تلنگری به دیوار میزدی آره من میشنیدم داشتی بزرگ می شدی بار و بندیل سفر را می بستی آخ که چقدر دلم برای آن لحظه ی شیرین بی تاب بود آن لحظه که تو بیایی ......                                               &n...
16 شهريور 1390