الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

نمیدونم چرا اینطور شد خدایا کمکم کن!

1390/6/22 14:43
4,296 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصر رفتم دکتر . اول ماما فشار خونم را چک کرد و صدای قلب فرشته کوچولوم را واسم گذاشت بازم مثل همیشه تند تند میزد و من بهترین آهنگ زندگیم را شنیدم  بعد به ماما گفتم که بیشتر لگد ها و حرکات دخترم را سمت راست حس میکنم و سمت چپم تا حالا حرکتی را حس نکردم  و ماما خندید و گفت نازی نی نی ات دختره ؟ بذار چک کنم ببینم الان بیشتر کجای شکمته! بعد با دستش شکمم را معاینه کرد و گفت سر و قلب دخترمون سمت چپ نافت قرار گرفته و دست وپاهاش سمت راست بخاطر همین همه حرکاتش فقط سمت راستن و با خنده گفت دخترت از حالا به راه راسته ! گفتم انشالا تا آخر همینطور اهل راست و راستی بمونه!

بعد رفتم پیش دکتر و نتیجه آزمایش را نشونش دادم و

و گفت نتیجه آزمایشت نشون میده که تو احتمالن دیابت بارداری گرفتی و توضیح داد که چون تو قبل از خوردن چیز شیرین قندت نرمال اما بعد از خوردن شیرینی قندت خیلی بالا میره و ما به این وضعیت میگیم دیابت بارداری! ووای نمیدونید انگار دنیا روی سرم خراب شده باشه نمیدونم چطوری اینطور شد من با اینکه توی این مدت برنج خیلی کم میخوردم ماکارونی هم شاید هر 20 روز یه بار درست میکردم از نوشابه و شیرینی و کیک هم که اصلاهیچ خبری نبود پس چرا اینطور شد؟ به دکتر که گفتم و گفت باید یه آزمایش دیگه انجام بدی و یه تست GTTواسم نوشت که 4بار یک ساعت به یکساعت قندخونم را اندازه میگیرن و گفت یک هفته فقط عذاهای آب پز و کبابی بخور و برنج و ماکارونی و سیب زمینی و شیرینی اصلا نخور تا ببینم آزمایش دوبارت چی نشون میده.

خیلی حالم بد شد بعد از 3 ساعت که توی مطب معطل شدم با روحیه ای داغون برگشتم خونه و وقتی رسیدم خونه دیدم تخت دخترمون را آوردن و نصاب داره نصبش میکنه اصلا از دیدنش ذوق نکردم و بغضی داشتم آماده ترکیدن ! منتظر شدم تا نصاب کارش تموم شد و رفت . تخت را کنار سرویس خواب خودمون گذاشتند بعد از رفتنشون رفتم روی تخت دراز کشیدم و بی صدا شروع کردم به گریه کردن تا اون لحظه هیچچی به نوید نگفته بودم . نوید فکر کرد خسته ام  اومد کنارم دراز کشید و وقتی صورتش را نزدیک صورتم کرد فهمید دارم گریه میکنم . پرسید چرا گریه میکنی؟چیزی شده؟ با گریه جریان را بهش گفتم . اونم خیلی ناراحت شد و  میگفت حالا چی میشه نکنه اتفاق بدی واسه تو بیافته ؟من همش نگران تو ام عزیزم. بعد از چند لحظه گفت : اگه میدونستم اینجوری میشه و تو اینقدر اذیت میشی اصلا نمیذاشتم باردار بشی تو واسه من از همه چی مهمتری بچه نمیخوام من! با شنیدن این حرفا به جای اینکه آرومتر بشم با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن و حتی سر نوید داد زدم دیگه حق نداری اینطوری بگی من بچمون رو دوست دارم و اصلا از باداریم ناراحت نیستم اما نمیدونم چرا شانس من اینطوری شد  خدایا کمکم کن .

 مثل دیوونه ها شده بودم من یه عادت خیلی بدی که دارم اینکه وقتی مشکلی و یا اتفاق بد وغیر منتظره ای می افته اصلا نمی تونم خودم را کنترل کنم و خیلی استرس میگیرم و کنترل اعصابم از دستم در میره و میزنم زیر گریه . هرچند بعدش خودم را سرزنش میکنم که چرا نمیتونم خودم را کنترل کنم  و نباید اینکار را  میکردم دیروز هم همین اتفاق افتاد و من بازم قاطی کردم . بعد تا نوید بغلم نکرد و نبوسیدم و گفت که ازین حرفش منظوری نداشته و فقط چون من راخیلی دوست داره نگرانم شده بود و این حرف را زد، آروم نشدم.

شب خوهرام زنگ زدن و جریان را بهشون گفتم (من 4 تا خواهر مهربو ودوستداشتنی دارم که همیشه هوای خواهرکوچیکشون که من باشم را دارند  ) ودلداریم دادن که  نگران نباش چیزی  نیست و خیلیها همچین مشکل دارند امابچه های  سالمی به دنیا  میارن وبا رژیم غذایی مشکلم حل میشه .

الان هم تصمیم گرفتم که یه هفته رژیم غذایی بگیرم و شبها بریم پیاده روی تا دوباره آزمایش بدم ببینم اینبار چی میشه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

صبا
22 شهریور 90 16:43
عزيزم اصلاًنگران نباش.مطمئن باش بارژيم غذايي حل ميشه.خيلي ازخانومادچاراين حالت ميشن.بهتره به خودت آرامش بدي.اينجوري ني ني هم آرامشش روازدست ميده ها


سلام صبا جون اینروزها دارم سعی میکنم آرامش داشته باشم و کمتر استرس و حرص و... دارم و امیدوارم مشکل منم با رژیم غذایی حل بشه
مامان ابوالفضل
22 شهریور 90 17:13
سلام عزیزم
نگران نباش
خدا کمک می کنه
دختر عمه ی من دیابت بارداری،فشار خون بالا، و مسمومیت حاملگی داشت ولی خدا رو شکر بچه ی سالمی بدنیا آورد
تازه انسولین هم تزریق می کرد، بعد از بدنیا اومدن حسین کوچولوش همه چیز تموم شد و فقط فشارش گاهی بالا میره، بچه هم حتی زردی نداشت و همه چیز ردیف بود
ایشاالله تو هم هیچ مشکلی نداشته باشی

به خاله ها سلام برسون


سلام ندا جون
امیدورام همه نی نی ها سالم بدنیا بیان و نی نی منم همینطور
مرسی عزیزم

اعظم
22 شهریور 90 22:43
گلم خیالت راحت باشه دلم می گه احتیاج به انسولین و این حرفا نیست می دونی که دلم چقدر راست می گه. امیدوار باش عزیزم.
راستی دلم برات تنگ شد امروز نبودی. شاید شنبه ویکشنبه هم من نباشم. نگی به کسی قراره مریض شم برم شیراز.


سلام اعظم جون فدای اون دل پاک و مهربونت عسسسسسیسسسسسم
منم دلم واست تنگ میشه اووووووووه یعنی من و تو همدیگه رو یه هفته نمبینیم!شیراز خوش بگذره خانمی
تو یکی از بهترین دوستهای تموم عمر منی اعظم جون الان که داشتم بات حرف میزدم و خندیدیم روحیه ام خیلی عوض شد باور کن خیلی وقت بود اینطور از ته دل نخندیده بودم مرسی مامانی!
من و دخترم دوسسسسسسسست داریم خاله اعظم مهربون
راستی خواستم برم تو تخت بخوابم قیافه نوید اومد جلو چشمم ترسیدم بشکنه نخوابیدم !




مامان ریحانه
23 شهریور 90 0:20
سلام مرسی که به ما سر زدید
اصلا جای هیچ نگرانی نیست قند بارداری بخاطر شرایط بارداری که واسه بعضی از مادرا پیش میآد
گریه بیشتر روی بچه اثر میذاره اون طفل معصوم باید غصه های شمارو هم به دوش بگیره انصافه؟.......
شما الان تنها نیستید به فکر نینی تون باید بیشتر باشید
راستی نی نی تون اسم نداره؟


نی نی مون تا دوهفته پیش اسم داشت اما الان یه مدتیه بی نامه!

مامان روژان و ني ني تو دلش
23 شهریور 90 8:25
منا جون اصلاً نگران نباش عزيزم . همه چي درست مي شه تو كه مشكلي نداري ني ني هم كه همه چيزش خوبه فقط مشكلش يه مامان شكموه كه تو ماه رمضان تا مي تونسته خرما و زولبيا خورده از امروز هم به ني ني قول ميده كه رژيم بگيره و فقط ويتامين و پروتئين ... بخوره و شيريني و نشاسته نخوره . منا جون اگه هم ديابت بارداري بود اصلاً ناراحت نشو چون مشكلي براي ني ني به وجود نمياد فقط خودت يكم بايد مراعات كني و يا رژيم بهت ميده مثل من و يا بايد آمپول بزني اصلاً چيز مهمي نيست. تو يك مادر تحصيل كرده اي بايد بهتر از هركس ديگه اي شرايط خودت را درك كني يكم صبور باش . بزار دختر شيطون و كوچولوت به دنيا بياد انقدر شيطنت كنه كه تازه بفهمي بچه داري چقدر سخته اين كار ها در مقايسه با نگهداري بچه چيزي نيست. داد كشيدنها و گريه هات را نگه دار براي اون موقع مواظب به خودت باش . مي بوسمت ماماني غر غرو و حساس . اينها همه عوارض ته تغاري بودنته هااااااااااااااا


سلام ناهید جون
مرسی عزیزم خوندن حرفات واسه من دلگرمی مامانی روژان جون
ازین به بعد سعی میکنم زیاد حساس نباشم و کمتر غر بزنم قول میدم قوووول!
حميده
23 شهریور 90 9:03
سلام مونا جون
مي دونم كه فكر و خيال اذيتت مي كني حق هم داري .مخصوصا افرادي كه خيلي رعايت مي كنن دلشون بيشتر مي سوزه كه چرا مشكلي پيش اومده ولي انشاءالله كه چيز مهمي نيست و با يه كمي ورزش و رژيم برطرف مي شه.راستي چرا اسم دخترتو از بالا ورداشتي؟نكنه عوضش كردي؟


سلام حمیده جون
اصلا به فکرم هم نمیرسید که همچین مشکلی واسه من پیش بیاد اما خوب اینطور شد و چاره ای ندارم!
آره حمیده جون فعلا از اسم درسا منصرف شدیم . داریم دنبال یه اسم دیگه میگردیم!
sahar
23 شهریور 90 11:07
هی میخوام کامنت نذارم نرم رو اعصابت نمیذاری خوب !!
ما تو فرهنگ لغاتمون به امثال سرکارعالی میگیم علی غصه خور...معنا و مفهومش اینه که همیشه یه سوژه واسه خردی اعصاب و غصه خوردن و نگرانی دارن .
ببین دلبندم من برعکس ظاهرم که صبح تا شب دارم کس می گم و هر و کر می کنم بسی در این خصوص و در زمینه بچه داری مطالعه کردم و با دکترای درست درمون حسابی تهران که به واسطه شرایط کاری باهاشون در ارتباط بودم حرف زدم . از طرفی چون یه گردان نیروی خانوم داشته و دارم که سالی یه عالمه شون باردار میشن و هزار تا مشکل ریز و درشت دارن و واسه مرخصی رفتناشون سیر تا پیاز مشکلات رو با سیر داغ پیاز داغ واسم می گن به جان خودم باید یه مطب در خصوص بارداری و زایمان و بچه داری بزنم .
دیابت بارداری ربطی به تغذیه نداره اصلا
یکی از عوارض بارداریه . مثل ورم مثل تهوع مثل کمر درد
اما وقتی ایجاد میشه تغذیه دامن میزنه بهش
مثلا کسی که ورم زیاد داره بهش می گن نمک نخور که تشدید نشه این اصلا معناش این نیست که چون نمک خورده ورم داره معناش اینه که از حالا به بعد این عامل دامنش می زنه
فلذا مطمئن باش روش تغذیه ت باعث این مشکل نشده .
اما حالا باید مراقب تغذیه ت باشی که این دیابت بالاتر نره . پیاده روی رو شدیدا استاد کن که هم دیابتت رو کنترل می کنه و هم باعث زایمان راحت می شه .
تغذیه ت رو هم رعایت کنی بعدها می فهمی چققققدر خوب شد دیابته رو گرفتی ها .. چون اضافه وزن الکی پیدا نمیکنی ..
دیگه اینکه بعد از زایمان مثل همه عوارض بارداری دیبات هم رفع می شه و بهت نمیمونه
اصصصلا شک نکن
و آخرش اینکه استرس گریه و خوب نخوابیدن بیش از هر چیز دیگه ای مانع رشد جنین می شه و اثر مستقیم رو سیستم عصبیش داره .
خود خوری نکن مونای عزیزم .
خدایی که نی نی رو بهت داده خودش مواظبشه . به همون خدا اون مهربون تر از من و توست به نی نی ها
دستت رو بگذار رو شکمت و سوره والعصر رو بخون . روایته که تو صبوری بچه موثره .
هر وقت نگرانی دستت رو بگذار رو شکمت و الابذکر الله تطمئن القلوب بگو
آرامش بخشش در حد دیازپامه
اووووووه
چقدر سخنرانی کردم ....


سلام سحر با اون قسمت علی غصه خورت موافقم!
مرسی بخاطر اینکه اینقدر وقت گذاشتی و نوشتی
سحر تو واقعا واسه خودت یه پا متخصص بارادری هستی ها یادت باشه هر وقت خواستی مطب بزنی شماره ات رو بده به من تا کاری داشتم بهت زنگ بزنم!
یه چیزی بگم سحر؟ هر وقت میشینم سر یه مسئله ای غصه میخورم و یا گریه میکنم بعدش اینقدر عذاب وجدان میگیرم که اینهمه استرس و ناراحتی را به دخترم منتقل کردم و همیشه بعدش خودم را دعوا میکنم و با خودم شرط میکنم که دفه دیگه حق نداری بشینی غصه بخوری آخه این طفلکی چه گناهی کرده که من مامانشم! نمیدونم چیکار کنم آدم بشم! خدا به هممون رحم کنه !

اون دوقسمت مذهبی مسئله رو هم خیلی خوشم اومد حتما استفاده اش میکنم مرسی سحر جون


مامان آنیتا
23 شهریور 90 12:46
سلام گلم .این مشکلات برای خیلی ها پیش میاد .غصه نخور .حل میشه .منم خیلی وقتا حرص خوردم .خدا کمکت میکنه. مواظب خودت باش.از سلامتیت خبر بده


سلام خانمی
مرسی که سر زدی
نگار
23 شهریور 90 13:56
سلام مونا جون خوبي عزيزم؟ نگران نباش خانمي اصلا چيز مهمي نيست اينقدر بخواي بترسي
ايشالله كه ني ني سالم و صالح مياد تو بغلت اونوقت به اين روزات ميخندي
راستي ديابت بارداري اصلا ربطي به خوردن زولبيا باميه نداره!!! بعضي ها ميگيرن بعضي ها هم نميگيرن...فقط اونايي كه ميگيرن بايد يه كم رعايت كنن همين بازم ميگم اصلا مهم نيست خيالت راحت


سلام نگار جون
انشالا همه نی نی ها صحیح و سالم بدنیا بیان و ماماناشون از بودن در کنارشون لذذذذت ببرن
واقعا؟ من فکر میکردم بخاطر خوردن همون چند دونه بامیه و زولبیا بوده تازه ما فقط یه بار یه جعبه 2 کیلویی گرفتیم که نصفشم موند بعد ازماه رمضون انداختمش!
sahar
23 شهریور 90 15:18
من اون دو تا کار مذهبی رو خودم امتحان کردم که بهت گفتم .
معجزه س جفتش . وگرنه منو میشناسی . از سر شیکم حرف نمیزنم .
یه چیزی رو هم از من یادگار داشته باش مونا
تو این همه براش نگرانی و برای سالم بودنش تلاش میکنی ...
خدای اون بالا صد میلیون بار از تو بهش مهربون تره
بهش اعتماد کن و بسپرش دست اون ...


سحر جون منم امیدم به همون خداست که ارحم الراحمینه
مامان ماهان
24 شهریور 90 16:51
الهی قربونش برم که آذر بدنیا میاد
الهی که صحیح و سالم بدنیا بیاد
مواظب خودت باش


مرررررسی عزیزم
سهراب
24 شهریور 90 22:11
سلام
بابا جوری گفتی نیاز به راهنمائی پزشکی دارم فکر کردم آیا چطور شده . این اصلا موضوع مهمی نیست . تقریبا دو نفر از هر نفر در زمان بارداری با این مشکل مواجه میشن . اینم یکی از مسائل بارداریه . تازه تا تست GTT رو ندی نمیشه نتیجه گرفت . تازه اگر نتیجه هم همین باشه چیز مهمی نیست که . با یه رژِیم غذائی مشکل حله . نگران نباش دختر . . . کاش همه مشکلات عالم دیابت بارداری بودن


سلام
سهراب این مشکل شاید از نظر تو چیزی نباشه اما برای من و در شرایطی که هستم ممکن خطراتی بهمراه داشته باشه دکتر جان!

مامان نیایش
25 شهریور 90 13:38
سلام خانومی اصلا نگران نباش به خدا توکل کن اصلا اصلا نگران نباش که بد تره برای اون کوچولوی ناز


سلام زهره جون امید هممون به خداست عزیزم
mamani helena
25 شهریور 90 14:51
salam doste azizam.az inke posto khondam kheili narahat shodam.ama golam to ye madari avalin chizi ke bad az inke mifahmi madar shodi bayad be yad dashte bashi sabre.bayad sabor va mohkam bashi dar barabare hame chi ta golet be to tekye kone.doste khobam helenaye man 22 roz az rozi ke be donya omad to bimarestan dar sharayete kheili badi bastari bod.hata be man goftam shayad khodayei nakarde az dastesh bedi.dost daram bedoni to che sharayete badi bodam vali sabr va tavakol be oni ke on balast aromam mikard.motmaen bash dokhtare golet salemo salamat be donya miyad va enghad nazesh mikoni ke in roza yadet mire.dar zemn khaharane azat mikham sabor bashi.


درست میگی پریسا جون همه حرفات رو قبول دارم و ازین به بعد هم تصمیم گرفتم آرومتر و صبورتر باشم عزیزم

مامان نی نی طلا
25 شهریور 90 19:01
سلام منا جون.عزیزم اینکه غصه خوردن نداره!بعضی از خانوما با هزار تا مشکل و مریضی که دارن با اعتماد به نفس باردار میشن و به یاری خدا بچه دار میشن.اونوقت شما با یه مسئله ی کم اهمیت انقدر خودتو میبازی؟؟؟بعضی ها مادر زادی دیابت دارن ولی با مراقبت باردار میشن.دیگه این که دیابت بارداریه و مخصوص خانومای باردار.توکلت به خدا باشه مطمئن باش هیچ مشکلی پیش نمیاد و یک امر کاملا طبیعیه.
مواظب خودت باش

مرسی از دلداریت مینا جون

مامی امیرحسین
26 شهریور 90 1:25
سلام عسیسم
نبینم غمتو...خودم غصه هاتو پرپر کنم یه تنه...بدون کمک علی ضیا!
اصلا فکرشو نکن...من جای تو بودم فقط غصه اینو میخوردم که حالا چجوری 10 هفته برنج و ماکارونی نخورم!شکموام دیگه...
خدا رو شکر که از تو اینهمه عوارض بارداری شایعترین و کم مشکل ترینش سراغت اومده که به راحتی هم کنترل میشه.اگه مثل من 20 کیلو چاق میشدی چی میگفتی؟فکرکنم تا 4 روز دیگه که زایمانمه منفجر بشم!دیگه گصه نخولیا مامانی...این جمله آخر از طرف الینا...


سلام فاطمه جون
قربون دل مهربونت برم عزززززیزززززم
اتفاقا فاطمه جون من اصلا برنجی نیستم وخیلی راحت میتونم تا 10 هفته که سهله تا 10 سال برنج نخورم اما در مقابل ماکارونی نمیتونم مقاومت کنم و نقطه ضعفم ماکارونیه!
انشالا تو هم تا دو روز دیگه به سلامتی زایمان میکنی و امیر حسین تپلیو خوشکل میاد تو بغلت
فاطمه جان موقع زایمانت واسه همه نی نیها دعا کن که به سلامت دنیا بیان
سحر
26 شهریور 90 10:05
سلام منا جونم
نگران نباش ایشالا چیز مهمی نیست عزیزم

خودتو نگران نکن به دخملمون هم استرس وارد نکن

در عجبم ما خردادیا چرا اینقدر خل وضعیم
آخه منم همینجوریم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم
مراقب خودت و دخملمون باش
منم 5 شنبه رفتم آز و واسه دیابت آز دادم
حالا منتظرم تا نتیجه اش بیاد
نگران نباش دوست جونی


سلام سحر
به قول تو خردادیم دیگه ! نافمون را با استرس بستن!
انشالا آزمایشت خوب باشه و مشکلی نداشته باشی عزیزم

مامان نيروانا
27 شهریور 90 7:51
سلام مناجون، من هي ميام سر وبلاگت آپ نميكني،‌ همين كه يه نصف روز ازت غافل ميشم چن تا چن تا مينويسي و باز بهت نميرسم. آي كه چقدر با اين سحر عزيز و كامنتش موافقم. من خودمم هم تا قبل از بارداريم يه علي غصه خوري بودم كه نگو. هي دنبال ميگشتم سوژه پيدا كنم واسه غم و غصه و ماتم گرفتن. و چقدر هم هي ميومد غمه. خودمم يادم نيست دقيقاً از كي تصميم گرفتم كه اينجوري نباشم. وقتي دنبال غمي بدو مياد پيشت، پس اگه دنبال شادي هم باشي بدو مياد سراغت. فكر كنم كتاب 4 اثر از فلورانس اسكاول شين خيلي مؤثر بود مناجون. اگه تونستي بخر و بخونش. من تو دوران بارداريم زياد ازش استفاده ميكردم. از عبارتهاي تأكيدي كه تو هر مشكلي ممكنه كمكت كنن. البته اينام مثل همون سوره ها كه سحر گفت همه ش بسته به اعتقاد و اراده ي خودت داره كه تأثيرگذار ميشه ولي باور كن كه ميشه. من ديگه الان اون علي غصه خور نيستم. بخاطر خودم، نيروانا، بابايي و همه ي كساني كه شادي من باعث شاديشون ميشه از غصه ها دوري مي كنم. مطمئنم كه اين مسئله ي ديابت بارداري هم با همون تجويزهايي كه اهل فن بهت ميگن حل ميشه. و البته استرس و غصه روي كوچولوت تأثير منفي بيشتري ميذاره. پس به توصيه ي همه ي اونايي كه دوسِت دارن از امروز غصه تعطيل. مي بوسمتون.


سلام فریبا جون
کتاب اسکاول شین را خوندم البته 3 سال قبل! اون موقع خیلی بدردم خورد خوب شد گفتی حتمادوباره میخونمش

سهراب
27 شهریور 90 10:01
نه دوست من کافیه چند ماه باقی مونده رو با دقت تمام با رعایت تمام دستورات پزشکت و با رژیم غذائی مناسب بگذورونی . هیچ مشکلی هم پیش نخواهد آمد عزیز . . . غصه بیشتر میتونه خودتو بچه ات رو اذیت کنه . یه جا خوندم که نوشته احتمال اینکه شما در جاده در حال یه رانندگی ایمن تصادف کرده و بمیرید 118 برابر احتمال اینه که در حال سوختگیری گاز دچار حادثه بشید و بمیرید . اما ما بازم از سوختگیری گاز دلهره بیشتری داریم تا یه رانندگی ایمن . دوست من تو صیه های پزشکت رو رعایت کن . وزنت رو حفظ کن و اصلا ناراحت نباش . . .


اینروزا دارم همین کار رو میکنم رژیم غذایی و پیاده روی! یادته از ماه چهارم ورم داشتم ؟ اما این چند روزه حتی ورم دست و پام خیلی کمتر شده و ازین بابت خیلی خوشحالم