هفته سی و یکم و یک عدد مامان با موهای نارنجی!
در اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يك افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين مي تواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند. يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند.
خوب دیگه عزیزم شمارش معکوس هفته به هفته ات شروع شده و الان تو سی و یک هفته ای شدی!هنوز تاریخ دقیق زایمانم را نمیدونم و دکتر قبلا بهم گفت همه چی بستگی به وضعیتت توی ماه 9 داره منم دوست دارم اونقدری با من و در من بمونی تا حسابی رشدت را کرده باشی و یه دختر تپلی و سالم به دنیا بیای فینگیلی مامان!
دوشنبه نوبت دکتر داشتم و نتیجه آزمایش gtt را دید و گفت باید رژیم بگیرم و با مواد قندی و برنج و ماکارونی تا وقتی تو بدنیا بیای خدافظی کنم! البته من به دکتر گفتم که از همون موقع که نتیجه آزمایش اولیه قندم بالا بود یعنی از تاریخ 18 شهریور تا حالا لب به برنج نزدم و بیشتر غذاهام سوپ و آبپز و یا کبابی هستند بخاطر همین در این ماه اضافه وزن نداشته ام و خانم دکترم بهم گفت که اینطوری خیلی خوبه و بهمین رژیمت ادامه بده و یه آزمایش قند واسه 10 روز دیگه واسم نوشت به این صورت که اول قند ناشتا بعد صبحانه ای که همیشه میخورم را بخورم و یکساعت بعدش و ظهر نهار بخورم و بعد از ظهر هم یه آزمایش دیگه بدم و تاکید کرد که همون غذاهایی که همیشه خودت میخوری را بخور چون میخوام ببینم با رژیم غذایی خودت قندت چقدر بالا میره.
یه سونو هم واسه اول ماه هشت نوشت و من بیصبرانه منتظرم تا 20 بشه و بیام و تو رو ببینم که چه شکلی شدی عسلک مامان!
تصمیم داشتم موهام رو رنگ کنم چون از قبل از عید نوروز که مش کرده بودم تا الان که مششون رفته بود رنگ نزده بودم و امشب عروسی دعوتیم و هوس کردم موهام را رنگ کنم از دکتر پرسیدم گفت ایرادی نداره و میتونی رنگ کنی .
یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که چند شب پیش با بابایی رفتیم و وان حمومت و شامپو و لوسیون بدن و صابون و شیشه شیر واست خریدم البته چند دست لباس خوشکل دیگه هم واست خریدم عسسسسسیسسسسسم
قبل از اینکه از پاساژ بریم بیرون به بابا نوید گفتم تا تو بری وسایل را بذاری تو ماشین من میرم رنگ مو میخرم و میام و وارد مغازه شدم که فروشنده اش یه آقایی بود که کمی تا حدی سوسول بود!(نمیدونم چرا اکثر فروشنده های مرد لوازم آرایشی و بهداشتی ، ایتقدر جنسشون لطییییییفه!!!!) آلبوم رنگ موی reyton را واسم آورد تا ببینم و داشتم در مورد رنگها سوال میکردم و اونم با آرامش داشت جوابم را میداد که یهو فروشنده انگار که یه دفه برق گرفته باشدش گفت :نه نه نه خانم من اصلا به شما توصیه نمیکنم و با انگشتش به شکمم اشاره میکرد!!!! خیلی حالت صورتش خنده دار شده بود! از اینکارش هم خنده ام گرفته بود هم عصبانی! آخه به اون چه ربطی داشت مردت........ بی........بیییییییییییییییب بییییییییییب!!!!! منم با خونسردی جوابش را دادم که:وضعیتی که من دارم و سلامتی بچه ام واسه خود من از هرکس دیگه ای مهمتره و خیالتون راحت باشه اگه بدونم کوچکترین آسیبی بهش برسه اینکار رو نمیکنم و قبلش با دکترم مشورت کردم پس نگرانی شما دراین مورد لزومی نداره!
شانس آوردم که نوید با من نبود و گرنه اگه عکس العمل فروشنده را میدید اونم به هیچ وجه اجازه نمیداد موهام را رنگ کنم!
دیشب موهام را رنگ کردم البته پشت سرم را دادم نوید رنگ زد و جالب اینکه من رنگی که انتخاب کرده بودم زیتونی بود اما رنگ موهام نارنجی شده! البته نارنجی نارجی هم نه به عسلی بیشتر میزنه ! اینم از شانس من فکر کنم از بس فروشندهه غر زد رنگش خوب از آب در نیومد!
الان اینجا یک عدد مامان با موهای نارنجی نشسته که یه آینه گذاشته دم دستش و هر 5 دقیقه خودش را تو آینه نگاه میکنه و هوووووف میکشه! اما همکارام بهم میگن چون پوستت روشنه این رنگ مو هم بهت میاد!!!!
راستی الینا جون دیشب بابایی خیلی بات حرف زد به هوای اینکه تو یه تکونی بخوری اما شما فکر کنم خواب تشریف داشتی و جوابی ندادی! طفلی نوید صورتش را چسبونده بود به شکمم و هی صدا میزد الینا جون دخترم بابایی الینا بابایی کجایی خوابی؟؟؟؟؟ تازه وقتی میگفت بابایی خودش خنده اش گرفت که :بابا !!!! یعنی من واقعا دارم بابا میشم !!!!! اما تو انگار نه انگار هیچ حرکتی نکردی و دل بابایی رو شکوندی!
اضافه وزن من تا الان شده10 کیلو!!!!!!!!!
تا حالا هیچوقت اینقدر چاق نشده بودم چند روز پیش متوجه شدم که وقتی می ایستم دیگه میتونم کفشهام رو ببینم و برای دیدن کفشهام باید خم شم به جلو!وااای که چقدر به خودم خندیدددددم!!!!!