الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

کوچولوی نیم متری من!

1390/11/13 4:32
3,151 بازدید
اشتراک گذاری

الینا جونم فرشته کوچولوی من !

از 2 ماهگیت 2 روز گذشته عسسسسیسسسسم .چقدر زود گذشت این 2 ماه! و تو چقدر زود داری بزرگ میشی! 

نگاه کردنت ، خندیدنت، جیغ کشیدنت ، حتی صدای گریه هات هم فرق کرده وقتی گرسنه ات میشه اول شروع میکنی تند تند دستات را میخوری و یه صدای ملچ ملوچی در میاری انگار داری خوشمزه ترین غذای دنیا رو میخوری  چند دقیقه بعد وقتی مزه دستهات از دهنت می افته گریه میکنی و صدای گریه ی گرسنگی ات هم شده  NEH NEH  ! از دیروز هم یاد گرفتی که از خودت صداهای بامزه در بیاری و آغو آغو میکنی البته بیشتر میگی آقا آقا ! البته من هنوز نفهمیدم منظورت کدوم آقاهست؟!!!

کوچولوی من! تو کی میخوای از صفری در بیای؟هنوز لباسهای سایز یک اندازت نشدن و من مجبور شدم دوباره برم سایز صفر اما بزرگش را واست بخرم! نمیدونم اشکال از سایز لباسهاست یا از دست و پای کوشمولوی تو!

یادم اولین باری که بعد از تولدت خواستیم حمامت بدیم من داشتم لباسهای تمیز واست آماده میکردم  نگاه به سایز لباست کردم و عین دیوونه ها نشستم گریه کردم که چرا نی نی من باید سایز لباسش صفر باشه !من اینهمه لباس سایز 1 و 2 واسش خریدم!(روزهای اول بعد از زایمانم زیاد حال خوشی نداشتم و سر هر چیزی الکی گریه میکردم سایز الینا صفر بود گریه میکردم! خوب شیر نمیخورد گریه میکردم! پی پی نمیکرد گریه میکردم!نوک سینه ام زخم شده بود گریه میکردم !اوووووه حسابی اعصابم ضعیف شده بود و به همه چی گیر میدادم! )

دیروز برای  واکسن دو ماهگیت بردمت مرکز بهداشت دل تو دلم نبود و همش نگران بودم میدونستم که خیلی اذیت میشی و تحمل گریه هات را نداشتم  اما تو آروم و بی خبر از همه جا تو بغلم خوابیده بودی اینقدر هم قیافه ات مظلوم شده بود که نگو حتی خانم صفازاده که مسئول بهداشت بود و تو رو گذاشت تو ترازو که وزنت کنه تا دیدت گفت آخی نازی چقدر نازو آروم خوابیده! وقتی گفت آمادش کنید واسه واکسن من که جرات نکردم بغلت کنم تو بغل مامان بزرگت(مامان نوید) بودی اولین واکسن را که زد گریه کردی و بعد از چند ثانیه دومی را که زد دیگه تحمل نکردی و جیغ کشیدی و اینقد گریه کردی که نفست گرفت و تموم تنت میلرزید، نفسم عمرم زندگیم منم بغلت کردم و با گریه های تو گریه ام گرفت .مامان بزرگت هم خیلی بخاطر تو ناراحت شد وقتی داشتن آمپولت میزدن چشماش رو بسته  بود تا نبینه . 

وقتی رسیدیم خونه بهت قطره استامینوفن دادم و شیر خوردی و خوابیدی اما  ساعت3 بعداز ظهر  با گریه از خواب بیدار شدی و من و مامان بزرگت هرکاری میکردیم آروم نمیشدی قربون پاهای کوچولوت برم هی تکونشون میدادی و گریه میکردی این گریه ات با بقیه گریه های خیلی فرق داشت معلوم بود که داری درد میکشی دوباره بهت شربت دادم تا دردت کمتر بشه و آرومتر شدی و بهت شیر که میدادم بازم آروم هق هق میکردی آخی عزیزم خیلی اذیت شدی . تاشب حالت خیلی بهتر  شدو ما برگشتیم خونه مون  و ساعت 9 شب که بیدار شدی میخندیدی و باصدای بلند  واسه اولین بار به وضوح گفتی آغو آغو ! قرررربونت برم به قول بابات :مای لیتل انجل!!!

و اما وزن در 2 ماهگی:5300گرم (ماشالا به این دخمله!)

قدت:57 سانتی متر(کوچولوی نیم متری من!)

این ماه واسه دومین ماهگرد تولدت گهواره کوچولو خریدیم و رفتیم خونه مامانم تا اونجا راحت بتونی بخوابی اما تو حتی واسه 5 دقیقه هم داخلش نموندی و تا میذاشتمت گریه میکردی و هنوز یه روز نشده مجبور شدم برم پسش بدم و به جاش یه دستگاه استرلیزه شیشه و ظرف غذا و تخم مرغ پز واست خریدم .

راستی ماه قبل که من هنوز خونه مامان بودم باباییت واسه اولین ماهگردت یه ربع سکه خریده بود و روش یه متن خوشکل واست نوشته بود که من هم کلی ذوقیدم و هم یکم بهت حسودیم شد ! خوش به حالت فسقلی!

 

 

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (34)

مامان مانی جون
13 بهمن 90 12:09
اینقد نگران نباش مانی جونم هنوزم لباسای صفرش اندازشه
بچه ها رشد میکنن و لباساشون هم همیت طور
در مورد پستونکم اگه فقط موقع خواب میخوره پس به زودی از سرش میوفته بهش بده خودش کم کم بدش میاد و دیگه نمیخوره
مانی جون یهو پستونک رو ول کرد
قربون خانم کوچولو برم من


واقعا؟!!!!!!
مامان کیان
13 بهمن 90 13:22
سلام منا جون.خوبی؟الینا جون خوبه؟خدا رو شکر نینی هامون دارن از آب و گل در میاناااا راستی خاله ی بی معرفت اصلا به وب پسر من سر زدی از وقتی به دنیا اومده؟؟؟


سلام مینا جون
ببخشیییییییییییید گلم الان میام عکسهای گل پسرت را میبینم
مریم مامان عسل
13 بهمن 90 15:26
ای جونم الینا خاله. بگردمت تورو. تو هم که مثل عسلی من لپی هستی. ماشاالله به شما نی نی ها. منا جون منم ماه اول همش دنبال بهونه بودم که گریه کنم. حتی وقتی بهونه ای هم نبود بازم گریه میکردم. الان دیگه خوب شدم. این وضعیت مال افت یهویی هورمونای بدن بعد زایمانه.راستی نگران سایز صفر نباش. منم هنوز سایز صفر تن عسل میکنم. لباس سایز یک اگه تنش کنم باید پاچه و آستینشو برگردونم. اشکال از سایز لباساست وگرنه کوچولوهای ما رشدشون خوبه خداروشکر. دوستتون دارم.بوس


ای وای خواهر خیالم راحت شد من فکر میکردم که دختر من ریزوووووه اما نگو اشکال کار یه جای دیگه است!
تو هم عسلی جون را ببوس
محيا كوچولو
13 بهمن 90 15:59
اليناي خوشگل دوماهكيت مبارك عزيز دلم، واكسنتم كه زدي ديگه رفت تا 4ماهگي
mamane Ali
13 بهمن 90 21:07
سلام عزیزم .. وای از روزهای اول بعد از زایمانت گفتی.. حال الان منه دقیقا ! دوماهگیه گل دخملمون مبارک ..


سلام مامانی علی کوشمولو
پس حسابی مواظب خودت باش مثل من زیاد قاطی نکنی!
مرسی عزیزم
نگار
13 بهمن 90 21:37
آخـــــــــــــــــــــــي نازي
چه زود دوماه شد
ميگم لباساي سايزه ديگه رو هم تنش كن حتما اندازه ان...آخه لباساي سايز صفر يه خاصيت بامزه دارن اونم اينه كه خيلي دير كوچيك ميشن مثلا دينا شلوار سايزه2 ميپوشه ولي هنوز شلواره صفرش اندازشه!


امتحان کردم یقه هاشون گشاده
چه بامزه!
مامی امیرحسین
14 بهمن 90 14:13
عزیزم...واکسن دوماهگی خیلی سخته.بعدیاش آسون میشه منا جون.نگران نباش.چقدر ناز شده دخملیت.خدا رو شکر قد و وزنشم عالیه.آب و جارو کن که داریم میایم خواستگاری


فاطمه جون گفته باشم که باید بایستی تو صف چون دخملم طرفداراش زیادن!
سحر مامان آراد
14 بهمن 90 15:44
منا جون فکر میکردم فقط خودم خل شده بودم نگو....
الینا جونم رو ببوس
ایشالا همیشه سالم باشی



سحر تو هم!!!!!
مرسی عزیزم
sahar
15 بهمن 90 9:00
واااااای عکس آخرت خیییییییلی ناز بود خپلو خانوممممممم !
کاش پیشت بودم یه جوری میچلوندمت که گریت بره آسمون !
ماششالله بلند قده منا
ای ول به شیر مامان منا
دس هورااااااااااااااا
دست گلت درد نکنه واسه ما عکس میذاری
کلییییییییی شاد میشیم از دیدن این عروسک


الان که خوابیده وقتی بیدارشد من از طرف تو محکم میچلونمش الینا رو!
میسی میسی سحر جون!
ملی مامانه میکاییل
15 بهمن 90 12:15
من که هنوزم به زمین زمون گیر می دم
واکسنه دو ماهگیش رو زدی راحت شدی مبارکهههههه


هنوزم؟!!!!البته منم بعضی وقتا که خسته میشم به نوید گیر میدم!
مامان نیایش
15 بهمن 90 17:36
سلام خانمی خوبی الینا جونم که خوبه خدا رو شکر همین جوریه عزیزم مادر یعنی همین دیگه همیشه نگران بچه اشه عزیزم اصلا نگران نباش این دو ماه چه جوری گذشت چشم رو هم بذاری بزرگ میشه دلت برای این روزا تنگ میشه فقط سالم باشه هیچی دیگه مهم نیست همه چیزایی که نوشتی با همه وجود درک میکنم و یادم میاد از خودم همین طوری بودم... یادمه وقتی برای واکسن دو ماهگی برده بودمش خواب بود گفت بیدارش کن نباید خواب باشه وگرنه ممکنه زبونش بند بیاد ......... وای نمیدونی چه حالی شدم اصلا نمیتونن درک کنن که چه جوری باید با آدم حرف بزنن و آروم کنن مادر رو همینطور فقط گریه میکردم موقع سوراخ کردن گوشاش هم که دیگه نگو من از نیایش بیشتر گریه میکردم ولی بازم طبق معمول با خنده ی اون پرستار روبه رو شدم و .......... بگذریم خیلی حرف زدم می خواستم بدونی درد دل مشترک زیاد داریم ما مادر ها
مونا (مامان النا)
15 بهمن 90 19:03
دوماهگیت مبارک جیگررررررررر طلا ایشالله 120 ساله بشی عسلم خدا رو شکر که خانم شدی برای خودت. النای من وقتی واکسن دوماهگیش رو زد 2500 بود.چون 5 قطره استامینوفن میدادم یادم مونده. ایشالله سالم و شاد باشی جوجه کوچولوی من
غزال
15 بهمن 90 21:50
الهی من قربون دخمل اوشکلمون برم ازبس که نازه ادم میخوادبخورتش. واییییی که کلاهش چقدنازه. خاله ای مواظب خودت واین فسقلی باش
براي تو
17 بهمن 90 11:11
دو ماهگي نانازي خانوم مبارك باشه انشالله كه سال هاي سال زير سايه خودتون سلامت زندگي مي كنه جدي خوب شد اينجا نوشتي اصلا حواسم نبود كه بايد براي نيني لباس سايز صفر بگيرم
مامان آرتین (شازده کوچولو)
17 بهمن 90 11:49
کوچولوی نیم متری (به قول مامانت) دو ماهگیت مبارک. خدارو شکر واکسن دو ماهگی رو زدی راحت شدی. بعدی اینقدر درد نداره.
الهام مامان یاسمین زهرا
17 بهمن 90 19:35
عزیزم دو ماهگیت مبارک باشه
الهام مامان یاسمین زهرا
17 بهمن 90 19:39
منا جون انگار شما هم مشکل سایز 0 رو دارین!!! چند روز پیش من هم مجبور شدم دوباره برا یاسی سایز 0 بگیرم
مامان نيروانا
18 بهمن 90 14:58
سلام مناي عزيزم، اي فداي اون دل كوچيكت برم مناجون، چقدر تو عجله داري برا همه چي!؟ من تا نزديكاي پايان سه ماهگي همون سايز صفر رو تن نيروانا كردم. تازه اونوقت اندازه ش شده بود و قبلش طفلك آستينها و پاچه هاي شلوارش همه ش چندلايه تا خورده بود. از بس لباسهاي يه شكل تنش كردم عقده كردم و بعد از اونه كه هي گُر و گُر براش لباس ميخرم. عجله نكن مناي من، زنگ تفريحه جريان واكسن هم كه ديگه هيچ چاره اي نداره مگه اينكه دانشمندا دست بكار بشن و يه راه جديد اختراع كنن. فراموشي بهترين علاجه تو اينجور مواقع. اليناي كوچولو رو ب.سه بارونش كن. قربون ملچ ملوچش برم من
مامی امیرحسین
19 بهمن 90 1:37
پس بی زحمت این سبد ما رو بذار تو صف مادرجون...
نیکو
19 بهمن 90 20:08
ای دون قیافشو زنده باشی ایشالا خاله
مامان محمد پارسا
20 بهمن 90 0:24
سلام عزیزم وای من فکر می کردم فقط من اینجوریم اما مثل اینکه همه مامانا اینجورین البته همه این موارد رو داشتم اما گریه نمی کردم
mamani helena
20 بهمن 90 9:14
vay elahi fadash besham man che naz shode mashala espand dod kon mashala mamani sayza aslan dorost nist haminjoriyan negaran nabash dar zemn dokhtar mankanesh khobe asheghetonam
آمارین
20 بهمن 90 18:24
سلام دوست عزیزم داشتم توی نت در مئرد کولیک پد سرچ میکردم به وب شما رسیدم. چقدر وجه تشابه با هم پیدا کردم. دختر منم 10 آذر نود دنیا اومده. عکساشو که دیدم. بابای نازگل منم دقیقا یه عکس انداخته شبیه عکسی که شما گذاشتی. منتها توی عکس ما نازگل بیدار و باباش خوابه. لباسای مارک آشور صورتی رنگها رو منم برای نازگلم خریدم. از اشناییت خوشحالم. خوشحالتر میشم که دوستیمون دو طرفه بشه و از تجربیات هم استفاده کنیم.
مامی مائده
20 بهمن 90 18:51
ماشالا به این دخملی منا جون پس من چی باید بگم که پرنیا تو دو ماهگی 4700 بود همه لباساش براش بزرگ بود
زهره مامان نیایش
21 بهمن 90 18:49
سلام عیدتون مبارک دختر گل سالم باشی همیشه
كاكل زري يا نازپري
21 بهمن 90 21:37
آخي مونا جونم چه خوشكل نوشتي منم از واكسن زدن ملينا گريه ام گرفت ولي خيلي بزرگ شده و ماهتر
مامان محمد پارسا
23 بهمن 90 23:32
سلام فرشته کوچولوی من خیلی ناز شدی
سمیه مامان ارمیا
24 بهمن 90 12:02
الهی فداش بشم که اینقدر ملوسه. بووووووووس
نیکو
25 بهمن 90 0:15
من یه نظری این لا و لوها گذاشته بودما کو ؟ ملینا خاله پاشو ببینم زیر تونیست ؟
فرناز
26 بهمن 90 1:21
سلام وای خدای من چه ملوسکی خدا نگهش داره براتون. به دنیای زیبایی و مد سر بزنید منتظرتونم. farnaz90.blogfa.com
مامان ماهان
26 بهمن 90 16:20
2 ماهگی الینا جونم مبارکه عزیزم فرشته کوچولو خیلی ناززززززززززززززززززی خدا حفظش کنه
مامی امیرحسین
27 بهمن 90 13:01
ما عکس میخوایم یالا!
سهراب
29 بهمن 90 12:49
کوچولوی نیم متری عصبانی شما . . . زنده باشه
یلدا
29 بهمن 90 15:16
مامان الینا کامنت من کوش پس؟
بعدشم دلمون تنگ شده خوب برا بچمون


من نمیدونم شاید الینا خوردتش!
قربون دل مهربونت عزیزم