لبخند زندگی!
سلام دوستای خوب
جای همتون اینجا خالیه
امروز از ساعت 4 صبح که الینا گلی بیدار شد و نخوابید ونذاشت من یه ساعت اضافه بخوابم ، داشت بارون میبارید تاااااااااااااا همین حالا!
عجب هوایی شده پاییز و بارون سرما یهویی اومد و مهمون اهوازیها شد! تا یه روز قبلش کولر میزدیم و آستین کوتاه تن الی جون میکردم یه روز صبح بیدار شدیم دیدم وووای چه سرمایی !با شال و کلاه و کاپشن باید بردمش پیش مامان جونش!
چند تا خبر جدید دارم که نمیدونم اول کدومشون را بگم ؟!!!
خبر اول اینکه :
بالاخره الینا بی دندون ، دو تا دندون فینگیلی تو دهن کوچولوش جوونه زدن!
فرشته من ، مرواریدات مبارک عسسسیییییسم!
همیشه وقتی پستهای بقیه مامانها خصوصا پستهایی که سعیده جون واسه دندون های آرتین عزززززییییززززم را میخوندم تو دلم میگفتم ای خدا کی میشه الینای منم دندوناش در بیان تا منم خبرش را اینجا بنویسم!
چند روز پیش وقتی داشتم با قاشق دارویی اش بهش دارو میدادم یه صدای تق تقی اومد اول فکر کردم اشتباه شنیدم دوباره با قاشق زدم دیدم بللللللللله بالاخره اون صدای دل انگیز هم به گوش ما رسید! هر چند هرچقد سعی نمودیم تا به نظر ما نیز برسد بسی ناکام ماندیم و الینا اصلا دهانش را باز نمیکرد تا دیده شوند! ما هم دلمون را خوش کردیم به همون شنیدن صدای تق و تق و تق ! کیه کیه ؟منم منم من دندونم !!!!
هی من با قاشق میزدم رو دندون بی نوا و الینا را سفت گرفته بودم بغلم فرار نکنه و هی صدای تق تق میومد و ما کیفولک میشدیم! آخه نمیدونید شنیدن این صدا چقققققققدر واسه من دندون ندیده لذذذت بخش بود!
دو سه روز بعد یه دندون فسقلی دیگه کنار اون یکی جوونه زد و شدن دوتا! ظاهرن اون بالاها هم خبریه و بقیه هم تو راهند انشاالله!
(مطالب بالا را دیروز یعنی ٢٩ نوشتم از اینجا به بعد مال امروز ٣٠آبان)
اینروزا آب دهن الینا هم حسابی روووون شده و همش یا دستش تو دهنش یا هر چی دم دستش باشه! از اسباب بازیهاش تا بند کیف مامانش! دو شب قبل بعد از اینکه شام خورد داشت با اسباب بازیهاش بازی میکرد و رفت سراغ عروسک های کوچولوش که الینا چند روزی میتونه براحتی اونا را بگیره دستش و ببره سمت دهانش (اینم یه خبر خوب دیگه!)و اینبار آقا گاوه را انتخاب کرد و حسابی از خجالتش در اومد تا میتونست گاز گازیش کرد بعد همینطور که مشغول گاز گرفتن آقا گاو شد در حالیکه رو شکمش خوابیده بود سرش را آورد پایین و خوابش برد! به همین راحتی !
از دیروز هم یه آف کوچولو داخل دهانش و زیر لب پایینیش زد که نمیتونه خوب شیر من را بخوره و من مجبورم شیرم را با شیشه بهش بدم و چند شبی هست که نصف شب بیدار میشه و انگشتش را میذاره تو دهانش و یا پتوش را گاز میگیره! همین دیشب بعد از اینکه ساعت 12 شب خوابید از ساعت 3 صبح بیدار بود و نه شیر میخورد و نه حاضر بود بخوابه ! منم خسته از روز قبل تو خواب و بیداری بغلش کرده بودم تا بخوابه اما هههههههیچ اثری از خواب تو چشمای خوشکل الی جونم نبود و بالاخره ساعت 6.30 صبح خوابید ، منم دراز کشیدم کنارش و نمیخواستم بیام سر کار که دیدیم خانوم نیم ساعت بعدش سرحال و خندون بیدار شد! انگار یه شب تا صبح را تخت گرفته خوابیده! منم دیدم خواب زده شدم و موندن خونه وقتی خواب تعطیل باشه فایده نداره ! الینا را گذاشتم پیش مامان جون و اومدم اداره! با چشمهای پف کرده و گیج خواب!
خبر دوم که بسی بسیار باعث شادی من و باباش
و خاله هاش و
مامان بزرگ و بابا بزرگ و
دختر خاله ها و پسر خاله ها و
همسایه بغلی و پایینی و بقال سر کوچه شده اینکه :
الینا گل مامان بالاخره واسه مامان خندید! هوررررررررررررررررررررررا اینبار اون دست قشنگه را محکمتر بزن جیغ و صوت و انجام حرکات موزون هم اشکال نداره!
هر چند فعلا خندیدن الینا بیشتر روی سایلنت و خبری از صدای خنده نیست اما همین باز شدن لبهای غنچه ای دخملم که موقع خندیدن مثل گل باز میشن یه دنیا شادی را مهمون دل من و باباش کرده و تو خونه من و باباش با هم مسابقه میذاریم که کی بیشتر میتونه الی را بخندونه!که البته باباش همیشه میبره و الینا که خیلی بابایی تشریف دارند همچین با خنده هاش از باباش دلبری میکنه که بیا و ببین اینهمه من زحمت میکشم به پاش بیخوابی و خستگیش مال من اونوقت ختده هاش ما باباشه!
دیگه دیگه دیگه اینکه الینا جدیدا عاشق شده! عاشق کی؟ عاشق اون دختر خوشکله که تو آینه تو بغل یه خانوم خیییییییلی خوشکل ایستاده و نگاهش میکنه! هر وقت اون دختر خوشکله را میبینه اول انگار خجالت میکشه سرش را بر میگردونه عقب بعد دوباره نگاش میکنه و میخنده دوباره سرش را برمیگردونه عقب و دوباره نگامیکنه و میخنده ! خلاصه تا وقتی رو برو ی آینه هستیم همین داستان ادامه داره ! طفلی دخترم هنوز نمیدونه اون دختر خوشکله که تو بغل یه خانوم خیلی خوششششکل داره نگاهش میکنه صورت ماه خودش و مامان خوشکلشه!
آها تا یادم نرفته همین را بگم و برم به کارام برسم:
دیشب داشتم به الینا شیر میدادم و نوید نشسته بود آب انار میگرفت یه لیوان آب انار داد من بخورم الینا هم تو بغلم بود همینکه میخواستم لیوان را ببرم سمت دهانم الینا با یک حرکت جهشی از تو بغلم پرید و لیوان را میخواست با دو دستش به زور از من بگیره وخودش بخوره! منم تشنه بودم و لیوان و پس کشیدم و بهش گفتم مامان عجله نکن الان این آب انار شیر میشه تو میخوریش اما مگه میذاشت تا لیوان را نبردم سمت دهانش و همه آب انار را نخورد و نریخت رو لباسش ول کن نشد و آخرشم یه قیافه پیروزمندانه ای گرفت که یعنی اههههکی فکر کردی مامان ازین به بعد هر چی خواستی بخوری اول باید از من اجازه بگیری!اگه بدمزه بود خودت بخور اگرم مثل این انار شیرین و خوشمزه بود چیزی نصیبت نمیشه!
خدایا شکرت که حال فرشته کوچولوم اینروزها بهتر از قبل و روز بروز داره بهتر میشه .
اما آمپولهای الینا:
تا یه هفته بعد از مرخص شدن هر روز آمپول تزریق میکرد و الینا را که بردیم دکتر بعد از معاینه و اینبار از عکس العمل الینا و اینکه وقتی دکتر واسش سوت میزد به صدای سوتش خندید ، دکتر راضی بود و گفت فعلا باید آمپولها را ادامه داد و یکهفته ای که گذشت یه روز در میان شد . و از این هفته دو روز درمیان ( الان دو روزه که الینا آمپول نداشته هر چند دلم مثل سیر و سرکه میجوشه چون میترسم با نزدن و کم زدن آمپولها دوباره ....... انشالا که دوباره برنگردن!) هفته بعد یکبار در هفته تا باز دکتر بهمون بگه کی باید آمپولها را قطع کنیم.
دوستای گلم میدونم که همیشه به فکر الینای من هستید و نیازی به گفتن نیست اما یه خواهش ، اینروزها ایام محرم و عزاداری و نذر پزون و بر آوردن حاجات ، تاسوعا و عاشورا هم خیلی ها نذری دارن ،من خیلی به این روزا اعتقاد دارم و میدونم بودن کسانیکه از همین مراسم و نذری ها حاجت گرفتن ، اگه موقع پختن نذرهاتون ، هم زدن غذاهاتون ، الینای من یادتون بود واسش دعا کنید ، دعا کنید سال دیگه ماه محرم دخترم سالم سالم باشه و نیازی به این همه دارویی (که پیدا کردن هر نسخه ای از داروهایی که همه خارجی هستن اینروزا یه داستانی داره ) که الان روزانه مصرف میکنه نداشته باشه و مثل بقیه فرشته کوچولوها سالم باشه چون شما ها بهتر از من میدونید که هیچ چیز به اندازه سلامتی بچه ها دل پدر و مادرش را شاد نمیکنه .
انشالا که همه به حرمت این ماه و به حق طفل شهید کربلا علی اصغر حاجت روا بشن
در ادامه یه سری از عکسهای اینروزهای گل دخترم را میذارم:
دوتا عکس اول داغند عکسهای امروز صبحند شما خودتون بگید به این فسقلی میاد از ساعت 3 صبح بیدار بوده باشه!
الینا گلی رفته خونه خاله مریم مهمونی:
الینا و دختر خاله مهربونش مائده ( این دو تا عزززززززززززززیززززززززز دل منند)