دهمین ماهگردت مبارک
لبخند تو معجزه است
معجزه کن دوباره
بذار دوباره مهتاب رو خاک شب بباره
بذار که خاک تشنه نگاهت را بنوشه
شب با طلوع چشمات وقت سحر بپوشه
معجزه کن دوباره
وقتی که بی قرارم
وقتیکه بی حضورت آرامشی ندارم
تو لحظه های تردید اسم منو صدا کن
از این سکوت دلگیر قلب منو رها کن
با بمون که فردا سهم من و تو باشه
اندوه لحظه هامون با بودنت فنا شه
لبخند تو صدامو میبره تا ستاره
دوباره شعله ور شو معجزه کن دوباره
تا انتهای هستی همراه باش و هم پا
ای همصدای دیروز با من بیا به فردا
یه لحظه یه ترانه با من بمون و سر کن
این لحظه های تلخ را با خنده بی اثر کن
الینا جون ، عزیز دلم دهمین ماه تولدت مبارک چیزی دیگه تا یکسالگیت نمونده فرشته کوچولوم ...
دیشب موقع خواب کنارت دراز کشیدم و بغلت کردم و تو آرومتر از هرشب میان بازوانم آروم گرفتی من اینقدر خسته بودم که چشمهام را بستم و از نفست نفس میکشیدم نفست بوی فرشته ها رو میده( این را بابات همیشه میگه ) چشمهام را که باز کردم دیدم خیلی معصومانه دستت را گذاشتی زیر چونه ات و تکیه دادی به بازوم و داری نگام میکنی اونقدر اون نگاهت قشنگ بود که دوست داشتم اون لحظه زمان بایسته تا چشمام از نگاهت سیر سیر بشن . آروم گونه ات را بوسیدم و بیشتر به خودم نزدیکت کردم و شروع کردم به نوازش موهای فرفریت ، جدیدا موقع خوابیدن دوست داری دست بکشم تو فرفری موهای طلاییت، چیزی نگذشت که همونطور خوابت برد. درست مثل یه فرشته .