الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

دختر مو فرفری من!

1391/8/3 11:17
3,905 بازدید
اشتراک گذاری

از روزی که سرما خوردی تا حالا آبریزش بینی شدید پیدا کردی و صدات گرفته و مردونه شده! دو روز پیش دوباره بردمت دکتر و گفت که آلرژی داری و به جای داروهای سرما خوردگی شربت کتوتیفن خارجی اش را نوشت . اما زیاد تاثیری نداشته و بیشتر وقتا بینی فینگیلیت کیپه و نمیتونی راحت شیر یا غذا بخوری و من و تو همش با هم درگیریم چون تو از فینگیر خیلی بدت میاد و هر وقت قطره میریزم و میخوام تمیزش کنم گریه میکنی . قربون اون صدای گریه ات برم عزیز دلم . میدونی مامانی چند ماه بود صدای  گریه ات را نشنیده بودم .

یادم میاد اولین باری که بقیه هم صدای گریه ات را شنیدند حدودا یکماه پیش بود خونه مامانم بودم و آخر شب بود و خوابت میومد تو بغل خاله مریمت بودی و میخواستی بخوابی دنبال سی .نه میگشتی یهو زدی زیر گریه با صدای بلند بعد از 5 ماه بقیه صدات را میشنیدند حسابی غافلگیرشدند ! اینقد همه خوشحال شدند که بهم میگفتند نه بهش شیر نده یه ذره بیشتر گریه کنه صداش را بشنویم! تو هم ساکت نمیشدی از یه طرف خوابت می امد از یه طرفم همه دورت جمع شده بودند و بیشتر انگار ترسیده بودی مجبور شدم برگردم خونمون .همه تا دم در اومدند دنبالت و قربون صدقه ات میرفتن که داری گریه میکنی! عجب روزگاری داری ما بقیه بچه ها میخندن و با شادیهاشون دل پدر و مادراشون را شاد میکنند کوچولوی ما با صدای گریه اش بقیه را خوشحال میکنه !

به امید روزیکه صدای خنده هات و شادیهات دل همه را شاد کنه.

چیز دیگه ای تا 1 سالگی ات نمونده . اینروزا همش تو حال و هوای پارسالم روزای آخر بارداری که واسه اومدنت  و دیدنت روزشماری میکردم و پستهایی که اون وقتا واست مینوشتم را میخونم ای کاش بیشتر از اون روزا مینوشتم .

یادمه به این فکر میکردم موهات چه رنگی میشه فرفری یا صاف؟ پوستت به کی میره من یا بابات؟ شبیه کی میشی؟ من یا نوید؟  آخ  که چه آروزهایی داشتم  همش میگفتم سال دیگه اینموقع جوجه من اینقدی اینکارو میکنه . چی فکر میکردیم چی شد .سخته باور کردن اینروزا خیلی سخت

روزانه های کارهای الینای موفرفری: 

 الینا اینروزا میتونه بشینه اما با کمک باید حتما به من یا باباش تکیه بده و گاهی به بالشت

روروک را اصلا دوست نداشت هر وقت میذاشتمش به 5 دقیقه نمیکشید که اذیت میشد

پاهاش اونقد قوی نیستن که بتونه بایسته و یا کف پاش را بیشتر از چند ثانیه روی زمین اونم تازه با کمک من نگه داره و زود کمرش را خم میکنه

هنوز نمیتونه زیاد با انگشتهای کوچولوش چیزی را به دست بگیره اما دستش همش تو دهانش و انگشتاش را میخوره!

وقتی 7 ماهش بود یاد گرفته بود که غلط بزنه و تو خونه با غلط زدن میچرخید اما بعد از عوض کردن داروهاش غلط زدن یادش رفت و  فقط دمر میشد و نمیتونست برگرده به  کمرش (از 8 تا 10 ماهگیش)

الان چند روزی دوباره یاد گرفته دوباره غلط بزنه و باید حواسم بهش باشه چون علاقه خاصی به دوشاخه تی وی و سیم های برق و شارژر موبایل پیدا کرده

بعضی روزا واسه خودش میزنه زیر آواز آآآآآآآآآآآآآ هینطور یه بند میخونه تا صداش بگیره ! البته اگه من وباباش بذاریم چون تا میاد آواز بخونه قربون صدقه اش میریم و بغلش میکنیم من اینقد میچلونم و میبوسمش که آواز یادش میره

دست بزن خوبی داره ! هر وقت صورتم را نزدیک صورتش میبرم با دوتا دستاش محکم میزنه و موهام را میکشه و یا وقتی بعد از شیر خوردن میخوام باد گلوش را بگیرم هی به سر و صورتم میزنه . موقع شیر خوردن هم همش با من دست به یقه است ! باباش بهش میخنده و میگه بزن محکم بزن حق من را از مامانت بگیر!

یه ارگ کوچولو داره که شکل گاو و سر چند تا حیوون دیگه هم دارند که با زدن اونا صدای حیوونا را میدن الینا عاشق این ارگش و همش با اون سرگرمه و با دستهای کوچولوش محکم میزنه رو ارگ بعضی وقتا اونقدر محکم میزنه که من به جای اون انگشتام درد میگیرن!

دیشب بابا نوید رفته بود بیرون وقتی برگشت یه فلاش درام برای الینا خریده بود که با زدن روی طبل رنگهاش عوض میشد و موزیکهای مختلفی را میزد . فکر کنم از این هم خوشش بیاد چون دیشب برای چند لحظه زل زد به طبل بعد با دستای کوچولوش شروع به طبل زدن کرد. قربون اون دستهای کوشمولوت برم مو فرفری من!

این گوشه ای از روزانه های الیناست . هنوز کاردرمانی را شروع نکردم یعنی دکتر قبول نمیکنه و تا قطع شدن کامل تشنج باید صبر کرد بخاطر همین نمیدونم  غلط زدن و نشستنش بهتر میشه همینطور میمونه یا خدایی نکرده بازم بعد از مدتی یادش میره و فقط یه گوشه ای دراز میکشه نمیدونم . 

در ادامه  دعوتتون میکنم به دیدن عکسهای یه دختر موفرفری که همه دنیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای منه

 

 

 

بابایی رفتی بالای مبل چیکار؟

اوا خواهر جون داشتم واست میگفتم!

 

مدل تلویزیون تماشا کردن گل خونمون!

خواب عصرونه عسیس دلم

فدای اون خمیازه های  الکی ات برم که تا 2 نصفه شب نخوابیدی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (32)

yalda
3 آبان 91 12:20
ای جونم بگردمش من این خانوم خوشگلرو
منا جان امشب عرفه هستش وقتی تو جلسه مدرسه ی دختری گفتن که امشب از اون شبایی هست که می تونید زورکی از خدا هر چیزی بخواید یاد الینای نازت افتادم امشب و از دست نده


مرسی که همیشه به فکرمون هستی یلدا جون
مامان ماني جون
3 آبان 91 13:01
الهي فداش شم
خيلي خوبه كه خودت باهاش كار كني و نذاري تنبل شه
اين كيپ بودن بيني هم مدل مريضيه امساله كه همه باهاش مشكل دارن
خدا رو شكر كه الينا جون با پيشرفتاش دلتون رو شاد ميكنه
منتظر پست تولدش هستيم
بوس


قربون دل مهربونت عزیزم
وای از کیپ بودن بینی نگو من نمیدونم این بینی شون یه فینگیل بیشتر نیست اینهمه فین فینش کجا جا میشه!
مامان رومینا
3 آبان 91 15:12
ای جاااانم خدا حفظش کنه این عروسکو.مامانش از طرف من اون لپای خوشمزه شو یه ماچ کن


چشم خاله جون
مامان ساینا
3 آبان 91 15:49
ماشاله خاله جون چه پیشرفت خوبی داشتی. خدا رو شکر که بهتری. البته این فینگیرم برنامه ای داره. ما هم درگیرشیم کلا دوست ندارن این فسقلی ها. عزیزم داره روز به روز بهتر می شه. توکل کن. دکتر و دارو که وسیلن. همه چیز اونه و ایمانت به الینا جون. آوازم که می خونی عزیزم.
چه خواب نازی. ماشاله مثل فرشته های نازه. چه با دقت تی وی می بینه. من نمی دونم تو این تی وی چیه شما نی نی ها عاشقشین. یه عالمه می بوسمتون



سلام نرگس جون
حالا یه دفه که داره آواز میخونه زنگ میزنه صدای دخملم را بشنوی البته دفعه اول مجانیه اما دفعه بعد بلیطهای کنسرتش را همینجا ممیفروشم!

ساینا گلی را ببوس
مامان گیسوجون
3 آبان 91 15:52
سلام عزیزمممممممم وای چقدر از پیشرفت های الینا جونم خوشحالم دوستمممممممممم
ای جانمممممممممم نانازم چقدر شما خوشگل و نازی آخه هزار ماشاا...
وای مونا گیسو 12 روز همینجوری بود حتی آمپول هم زد خوب نشد تا دکترش آنتی بیوتیک داد زودی خوب شد
ببوس عشق منو خصوصیت رو هم چک کن


میسی مامان گیسو جون

آخی کوشمولو آمپول واسه نی نیا خیلی زوده!

مرسی بابت خصوصی ات خانومی
محيا كوچولو
3 آبان 91 21:39
سلام خاله جوني
اول كه از ديدن كامنتتون همگي ذوق مرگ شديم! بيشتر از همه نظراي ديگه خوشحالمون كرد
امروز هم كه كارهاي الينا عسلي رو خونديم و حسابي كيف كرديم واقعا از اين پستتون انرژي مثبت ميباره
اميدوارم روز به روز هم شادتر باشيد و شادتر بنويسيد.
يه نذر كنيد براي عيد قربان سال ديگه كه انشالله همه مسائل تموم بشه


سلام محیا جون منم همیشه از خنودن نظراتی که اینجا میذاری خوشحال میشم خوشکل خانومی
مریم مامان عسل
4 آبان 91 2:06
عزیزدلم قربونت برم ماشالله داری خوب پیشرفت میکنی!
من که توی این چهره ی دوست داشتی نشونی از بیماری نمیبینم.
ان شالله که از این به بعد مریضی هر روز بیشتر از الینای فرشته مون دورتر میشه و دیگه هیچوقت برنمیگرده.
منا جون خیییییییییییییییییییییییییییلی خوشحالم که میای و از روزانه هاتون مینویسی.
قدر یه دنیا دوستتون دارم.


منم عسل و مامانش رو خیلیییییییییی دوست دارم
مریم مامان عسل
4 آبان 91 2:08
راستی عسلم خیییلی بدش میاد که به بینیش دست بزنم و بخوام تمیزش کنم. یه جیغایی میزنه که بیا و ببین1
من فقط وقتی توی حموم میشورمش و بخار حموم کم کم راه بینیشو باز میکنه اون موقع میتونم آروم بینیشو فین کنم.


اتفاقا دیروز از همین روش استفاده کردم و تاشب از فین فین کردن خبری نبود!
مامان نیایش
4 آبان 91 9:33
سلام عزیزم ما شاا لله به دختر ناز
داری خوب پیشرفت میکنی ایشالا به زودی صدای خنده هات هم دل مامانی رو شاد می کنه ممنون منای عزیز که از حالش خبر میدی ما همیشه براش دعا میکنیم این روز خیلی عزیزه به کوچولوی 6 ماهه و سه ساله ی امام حسین قسمش میدیم که حالت رو زودتر خوبه خوب کنه عزیز دلم


منم از تو ممنونم که همیشه به فکر الینا هستی
سعیده مامان آرتین
4 آبان 91 10:29
مناجونم چقدر خوشحال شدم از خوندن پستت. انشالله روز به روز الیناجونم بهتر میشه و کارهای بیشتری انجام میده. خیلی دوتاتون رو دوست دارم. وقتی نوشتی به صورتت میزنه اشک تو چشام جمع شد.


قربون دل مهربونت سعیده جون
شبنم
4 آبان 91 10:53
سلام منا جونم،دختر اهوازی خونگرم مهربون!! اگر بدونی این پستت رو چقدر دوست داشتم! منا فکر کنم یا این نشونه هایی که الینا داره از خودش ظاهر می کنه،همین روزها باید یه سر بیایم اهواز،که یه شیرینی تپل،بهت آویزون بشیم..من که از خوندن جمله هات،خودم به این حس رسیدم که وقتی که الینا پس از ماه ها دوباره گریه می کنه و صدای گریه اش رو شما می شنوید،وقتی که غلط زدنش رو دوباره از سر گرفته،همه و همه نشونه این هست که حال فرشته کوچولو می خواد به روزهای خوبش نزدیک بشه..و وااااااااااااای که چقدر خوشحال بشیم هممون اون روزها
شبنم
4 آبان 91 10:57
اصلا اصلا هم حق نداری اینطور فکر کنی که ما چی فکر می کردیم و چی شد؟!..به جاش به این فکر کن که وقتی الینا همه شیرین کاری ها و خنده ها و گریه هاو کارهای کودکانه شو از سر بگیره،اونوقت همه این ها می تونن برای تو چقدر شیرین و ارزشمند باشن!!..اونوقت قدر سلامتی اون کوچولو و خودت و خانواده ات رو خیلی بیشتر از اونایی که این مسیله رو تجربه نکردن می دونی..و به جز اون یه خانوم صبور و پخته شدی که حتما مزد همه احساسات ناب مادرانه اش،تو این مدت نگهداری از دلبندش رو خواهد گرفت..
شبنم
4 آبان 91 11:00
جیگمل عکسای این دخمل موفرفری لوس بانمک کپلی بشم خودم
عکس چهارمی یه خیلللللللی بامزه اس..اگر بدونی چقدر خندیدم..خدا بگم تو رو چیکارت نکنه منا!!
اگر پسر مسری داشتم،از همین حالا پاشنه در خونه براتون باقی نمی ذاشتم دیگه..


شبنم دعا کن با اون دل پاکت واسه الینای من دعا کن که حالش روزبروز بهتر بشه

منکه از خدام توبیای اهواز و از نزدیک ببینمت عزییییییییییزززززم
نازآفرين
4 آبان 91 11:03
از امروز كه روز بزرگ و قشنگيه تاعيد غدير سعي ميكنم اگه خدا بخواد به نيت سلامت اليناي گلم وتموم كوچولوهاي نازنازي كه خدا ميدونه فرشته تر از اونا نيست،1000 تا آيت الكرسي بخونم اگه بيشتر هم شد خبرت ميكنم.موناي گلم منم پيشنهاد ميكنم از همين امروز براي سلامت اليناي نازمون روزي هر چند تا ميتوني سوره انسان از جزء 29 روبخون به نيت 14 معصوم وعلي الخصوص مولا علي تا عيد غدير .دلم روشنه الينا هيچ مشكلي پيدا نميكنه وانشالله زير سايه مامان وباباش زندگي خوبي خواهد داشت.


حتما به توصیه ات عمل میکنم
ناز آفرین جان نمیدونی من چقدر از نظری که نوشتی انرژی گرفتم انشالا هر آرزوی قشنگی که داری بر آورده بشه عزیزم
صبا
4 آبان 91 11:30
سلام عزیزخالهههههههههههههه.الینای نانازم کاش میدونستی باخوندن چیزایی که مامانت نوشته چقدرشادشدم.عزیزدلم خوشحالم واسه پیشرفتایی که داشتی ومیدونم تموم فرشته هاحواسشون به توهست.
موناجونم خوشحالم واسه تووالینا.همونطوری که گریه های الیناخوشحالت کرده مطمئنم به زودی خنده هاش اشک شوق به چشمت میاره


سلام خاله صبای مهربون
انشالا همینطور که تو میگی بشه عزیزم
ترنم
4 آبان 91 14:57
الینایه خوشکلم ماشالله به این همه پیشرفت الهی قربون اون طرز تلویزیون نگاه کردنت برم من ماشالله ...منا جان واقعا خدا را شکر که دخمل نازمون خوبه این پستتون سرشار از انرژی مثبته ایشالله به زودی زود بیا و بگی که دیگه الینایه خوشکلم خوبه خوب شده آمیییییییین


الهی آمین
خاله جون
4 آبان 91 22:10
سلام عزیزم
ای جااااااااااااااااااااااانم قربون الینا جونم
خیییییییییییییییییییلی خییییییییییییییییلی خوشحال شدم از اینکه شیرین کاری های الینا جونم نوشتی.
بخدا دلم گرفته بود وقتی که بست الینا جونم را خوندم کلی انرزی گرفتم.خداراهزارمرتبه شکر.انشالله همیشه شاد باشید.
ببوس اون ملوسو


سلام خاله مهربون
انشالا که هر جا باشی دلت همیشه شاد باشه عزیزم

مينا مامان ماهان
5 آبان 91 1:08
به اميد روزي كه الينا جون خوبه خوب بشه


انشالا همه فرشته کوچولوا خوب بشن
ماهان چطوره؟بهتره؟
الی مامی غزل و اوا
5 آبان 91 1:20
سلام مونا جون
خیلی خوشحال شدم اپ کردی این پست رو خیلی دوست داشتم از اون پستهایی که نیشم تا بنا گوشم باز بود و میخوندم
واااااااااای خاله قربون این دختر
اخه چقدر نازی فدات اخمو خانوم
تو رو خدا همیشه همینقدر عکس بذار اصلا بیشتر بذار دیگه به یکی دوتا عکس خلاصه نکنی مونا جونی
خیلی دوستون دارم
بوس بوس



چشم مامان مهربون مرسی که همیشه بهمون سر میزنی
آدرس وبلاگت را من ندارم؟!

مامی امیرحسین(فاطمه)
5 آبان 91 6:09
منای عزیزم خدا میدونه چقدر وقت خوندن دعای عرفه ت حرم امام رضا برای الینا دعا کردم.هروقت اشکی از چشمام چکید اول سلامتی الینا رو خواستم.و مطمئنم که امام رضا خودش ضامن سلامتی الینا میشه.شک نکن.خدا رو شکر میکنم که ایم پستت بوی شادی میداد.مطمئن باش چند وقت دیگه الینا همه این روزا رو برات جبران میکنه...هنوزم عروس خوشگل خودمه.نبینم قولشو به کس دیگه ای بدیا!


فاطمه جون قربون دل پاکت برم چقدر خوشحال شدم وقتی گفتی اونجا به فکر الینا بودی منم دعای عرفه را، پای تلویزیون الینا تو بغلم بود و با هر فرازش گریه میکردم و اسم الینا را صدا میزدم ، خوندم انشالا که خدا قبول کنه

منم دوماد کچل به این بامزه ای دیگه از کجا پیدا کنم!
منا
5 آبان 91 12:25
منا جونم بیا بازم از پدر مهربونت بخواه تا برایه الینا دعا کنه .میدونی که اونا دستشون خیلی بازه . دعای فرزندانشونو رو اجابت میکنند.
منا
5 آبان 91 12:30
منای مهربونم .من هر روز وبلاگتو میخونم وعاشق این قلم خوشت هستم .بیا کمی مثبت تر بنویس مثل این دفعه .چون تو با افکارت میتونی الینا رو بهتر کنی رفتی سایت مکتب کمال رو بخونی.تو اهوار برایه اولین بار همایش داره ولی نمیدونم موضوعش چیه .سی دیهای چشمهارو باید شست و راز چراغ جادو رو بگیر و گوش کن .برات خوبه .کاش پیشت بودم .نه جوابمو میدی نه ایمیل میزنی .ولی بازم برات مینویسم چون دوست دارم

منا جون عزیز دلم منم همیشه به فکرتم خیلی دوست دارم نی نی نازت رو ببینم و از اینروزات بدونم چرا دیگه وبلاگ نمیزنی؟
راستی نی نی ات چیه ؟ چند وقتشه؟ اسمش را چی گذاشتی؟
منا منا منا نمیدونم چرا بعضی وقتا اینقد دلم واست تنگ میشی و یاد اونروزا می افتم که دلداریت میدادم و مطمئن بودم خدا دوباره یه فرشته کوچولو بهت میده

منا منا منا اسم نی نی ات چیه؟

ماه زده
5 آبان 91 21:07
ماشالله چقدر خوردنیه این الینای شما...منم امروز براش دعا کردم....خیلی خوب می فهمم چقدر سخته...امیدوارم زودتر حاجت دلت رو بگیری..
خاله جون
5 آبان 91 21:25
در طواف خانه ی عشق،زیباترین قربانی دل است.زندگیتان به زیبایی گلستان ابراهیم وبه باکی زمزم،عیدقربان برشما مبارک
سویا
6 آبان 91 1:18
چه مخمل نازی خدا برات نگه داره


انشالا
نسرین مامان سپهر و صدف
6 آبان 91 9:03
سلام کوچولوی موفرفری خوشگل.خدارو صد هزار مرتبه شکر که مامانی دوباره مثل قبل انرژی گرفته و زیبایی های زندگی رو میبینه. منا جون خیلی از خوندن این پستت خوشحال شدم.خوشحال از اینکه به زندگی عادیت برگشتی و روحیت تغییر کرده. امیدوارم الینای قشنگمون روز به روز بهتر بشه تا شما هم انرژی و توان بیشتری پیدا کنی.
شبنم
6 آبان 91 16:20
می بینم که قول الینا جون رو به امیر حسین دادی...... واااااااااااای من این دو تا نی نی رو خیلی دوست شون دارم!!..چقدر هم که به هم می یان این ورجک ها!! واسه عروسی شون خاله شبنم هم باید باشه ها!..خاله عروس خانم و اقا داماد.. منااااااااااااااااااااا نمی دونی چقدر خوشحالم که یه کم شادی و امید رو لابه لای جمله های این پست و جواب کامنت هات می بینم..می دونم که هممون رو یه روز با شادی های بزرگترت،خوشحال تر هم می کتی..
ملی مامان میکاییل
10 آبان 91 23:35
وای خدا چقدر دلم برای اینجور نوشته هات تنگ شده بود همیشه می اومدم اینجا اما اینقدر غصه ام می گرفت که با بغض بدون اینکه حرفی بزنم می رفتم من خیلی رو سیاه تر از اونیم که سرمو بالا کنم بگم خدا اما باور کن هیچ وقت الینا از جلوی چشمام نرفته همیشه اسمش رو بردم و سلامتیش رو از خدا خواستم ایشالله بعد از ده روز که برگشتی یه دختر سالم و خوش خنده و شیطون خواهی داشت تو این ده روز دورانه باهاتم الهی توکل به تو
مامان صفا
10 آبان 91 23:40
الهی من فداش شم فدای اون تی وی نگاه کردنش.. ماشالله خیلی خوبه که غلت میزنه حالا دیگه حساب تو رو میزسه منا جونم... عزیزم.. من همون اول بهت گفتم تو خیلی مامان قوی هستی من با یه خون گیری اول دخترم داد زدم اما شما خیلی صبوری گلم.. توکل کن به خدا و صبور تر باش انشالله این دفعه جواب کامل همه دعاهات میگیری.. ما هم اگه قابل باشیم دعا گو هستیم.. این بوس واسه الینا جوجو
madare sepid
20 آبان 91 10:13
من تازه متوجه شدم در ادامه مطلب ها عکس های الینا رو میزاری خداحفظش کنه چاقال خاله ریحانه رو به چاقالی نوزادی حسن منه !!
مامان پریسا
22 آبان 91 15:40
قربون اون چشمای خوشکلت عزیزم. راستی الینا جونو پیش دهدشتی هم بردید؟
الهام مامان علیرضا
29 فروردین 92 15:50
سلام منا جون از طریق وب آنیتا جون با شما و الینا جون آشنا شدم. خدا رو شکر میکنم که تشنج های الینا خوب شده براتون روزگاری خوش و روشن و بهبود کامل الینا جون رو آرزو می کنم. شما یه مادر قوی هستی.چقدر خوبه که آرامشت و حفظ کردی و نتیجه هم گرفتی.در ضمن از سبک نوشتنت خیلی خوشم اومد و گرچه متنش غم انگیز بود و اشکم و دراورد ولی مشخص بود خیلی محکمی خدا رو شکر... به امید روزهای روشن