الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

تعطیلاتی که داشتیم

تعطیلات عید و تحویل سال را با بی حوصلگی و خستگی شروع کردیم . از اینکه نتونسته بودم سفره هفت سین را پهن کنم خیلی ناراحت بودم  از سال ٩١ خاطره خوشی برامون نمونده بود و همونطور که گفتم موقع سال تحویل تنها آرزوم سلامتی برای الینا و آرامش برای من و نوید بود. چند روز اول عید را بیشتر خونه موندیم چون اول نوید و بعد از اون من سرما خورده بودیم و الینا هم هنوز سرفه ها  و آبریزش بینی را داشت و بیاد هر ١٢ ساعت ٣ سی سی شربت سفکسیم میخورد و تا ٤ عید الینا حالش خوب شد اما من و نوید هر کدوم دوبار رفتیم درمانگاه و هر سری کلی شربت و کپسول و آمپول! نوش جان کردیم !   کلید خونه پدر شوهر دستمون بود و اونا از اول عید رفته بودن مسافرت ما هم...
2 ارديبهشت 1392

آنیتا کوچولو را فراموش نکنیم

از همه دوستهای مهربون و همراههای همیشگی ام یه خواهش دارم اینکه تو قنوت نمازهاتون  تو دعاهای قشنگتون با دلهای آسمونی تون  برای شفای تن کوچولوی آنیتا  دعا کنید . برای دل شکسته  و  رنج دیده مادر فداکارش  که برای بهبودی آنیتا از هیچ گونه تلاشی دریغ نکرده و با همت بلند و دلی پر امید بعد از ماهها کاردرمانی  شاهد قدم برداشتن فرشته کوچولوش شده اما تشنج نا بهنگام آنیتا لذت این شادی را به کام دل مامان زینب تلخ کرد و متاسفانه لحظه سال تحویل روی تخت بیمارستان بود  . الللهم اشفی کل مریض   وبلاگ آنیتا : http://anita_samare_eshgh.niniweblog.com/ ...
19 فروردين 1392

بهاری نو مبارک

عطر نرگس،     رقص باد ، نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوتران مست ،     نرم نرمک میرسد اینک بهار ،                           خوش بحال روزگار   سالی که گذشت با تمام خوبیها و بدیها ، با اشکها و لبخندها ، خاطرات تلخ و شیرین ، گذشت و رفت و  هر آنچه که  بود برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد و بر زمین افتاد و سالی دیگر گذشت، امیدورام سالی که در پیش رو داریم سالی باشد که لحظه لحظه آن سرشار از شادی و سلامتی و عشق به زندگی برای همه همه همه دوستان خوب و همراههای همیشگ...
2 فروردين 1392

کلیک ...

چند وقت پیش فیلم click را دیدم که یه فرشته میاد و به هنرپیشه فیلم یه کنترل میده و بهش  میگه هروقت دوست داشتی میتونی با فشار دادن دکمه های عقب و جلو و استپ  زندگیت را برگردونی عقب و یا جلو و یا لحظه را نگه داری اوایل فیلم هنرپیشه برای یاد آوری  خاطرات خوب زندگیش Backward کلیک میکرد و خاطرات خوش گذشته را میدید ، بعد از مدتی  که دوران سخت زندگیش شروع میشه و برای خلاصی از بدبختیهاش روی forward کلیک میکنه  و  تموم سختیها را در عرض چند ثانیه میگذرونه و ...   اینروزها داشتن اون کنترل یکی از آرزوهای بزرگ من شده :   - وقتی میرم دکتر و از دکتر مومن میپرسم کی میشه الینا داروهاش ...
19 اسفند 1391

از ماست که بر ماست!

دو شب پیش یکی از قرصهای الینا (زیپکس٥) در حال تموم شدن بود !!!!و چون ٦ اسفند الینا نوبت دکتر داره به درمانگاه شبانه روزی کسری رفتم که قبلا این قرص را بدون نسخه هم بهم داده بودند . به آقای که جدیدا تو داروخانه اش  مشغول شده توضیح دادم  فعلا چند تا قرص بهم بده تا دکتر نسخه جدیدی بنویسه ، رفت و با یه جعبه پر برگشت و گفت این پلمپ شده است  و هین به دونه مونده آخریش میتونید همه اش را ببرید.  منم از خدا خواسته گفتم چشم!  میدونستم که میشه ٨٥٠٠ خواستم پولش را بدم که  گفت نه خانوم ! این داروش خارجیه و   مال خرید قبلمون بوده با دلاری ١٢٠٠ ! و زودی پرید ماشین حساب را آو...
5 اسفند 1391

بالاخره زدیم!!!!

دیشب بعد از خوابیدن الینا ساعت ١٢ شب!!! با نوید نشستیم فیلمهای نوزدای الینا را دیدیم . وای این دخمله چقدر کوشمولو بود باورم نمیشد! سایز لباسهای تنش صفر بود  با اینحال بازم آستیناش بلند پاچه های شلوارش تا شده و یقه پیرنش گشاد ! فینگیلی من ! اینقد دوتاییمون ذوق کردیم صدای گریه های ریز ریزت که مثل بچه گربه های دو روزه بود رو دوباره میشنیدیم من که کلی قربون صدقه ات رفتم وای دستاشو ببین کف پاش پوست صورتیشو چشماشو که به زور باز میکرد آخی فینیگیلی مامان!!! ببین چقدی بود الان هزار ماشالا چه بزرگ شده فکر کنم بزرگ که شد ی و فیلمها و عکسهات را ببینی خودت هم باورت نشه یه روز اینقد کوچولو بودی!!!   و اما مهمترین اتفاقی که من خیلی دیر دا...
24 بهمن 1391

...در اومد از حموم گل...!

خیلی وقت که چیزی اینجا ننوشتم کلی حرف واسه گفتن و اتفاقها واسه تعریف دارم اما نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد که نمیاد! واسه اینکه نگن واه واه واه چه مامان تنبلی!!! یه سری از عکسهای الینا رو که روز جمعه بعد از حمام با گوشی ام گرفتم را اینجا میذارم تا بعد مفصصصل بیام و از اینروزا بنویسم   اووووف ای کاش اینقد که به مزه اسباب بازیهات علاقه نشون میدی ، غذا خوردنت هم خوب بود!!!! فعلا تا بعد!   بعدا اضافه شد : دیشب یعنی 15/11/91  خیلی خیلی شب خوبی بود خیییییییییییلی!بگم ؟ بگم یا نگم؟!!! دیشب جلسه سوم کاردرمانی الینا بود کاردرمان الینا یه دختر خانوم جوون و خوش اخلاقی که هر وقت میاد خونه الینا...
16 بهمن 1391