الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

این دخمله یا پسره؟؟!!!

هوا اینجا حسابی سرد شده شاید همین سرما هم مننو تنبل کرده واسه نوشتن  کلی حرف واسه گفتن دارم اما مغزم یخ زده  و به یه چیز بیشتر فکر نمیکنم اونم اینکه بالاخره الینا کی میتونه به تنهایی راه بره ، الینا دو سالش شده اما هنوز .... بگذریم ....  به خودم قول داده بودم اینجا حرفی از غم نزنم  بذارید این غم تو دل بمونه  به امید اینکه همونجا مدفون بشه و اینهمه غم و حسرت فراموش شه  و خونه دلم پر از شادی بشه   . . تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمون رو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن ، خودِ آسمونه * . . امروز میخام ماجرای کوتاه کردن ...
26 آذر 1392
12142 0 57 ادامه مطلب

تولدتون مبارک بهونه های زندگــــــــــیم

امروز تولد نوید مهربونم و الینا عشق و بهونه زندگیم  . نوید جونم عزیز ِ دلم ،مهربونم ، تولدت مبارک . الینای ِ من ، نفسم عمرم ، تولدت مبارک ، دو ساله شدنت مبارک نفســـــــــــــــــــــــــــــم       یادش بخیر چقدر تو دوران بارداری به دکترم اصرار داشتم که حتما تولد نی نی گوگولیمون روز تولد باباش بشه و همینم شد . آذر ماهی های دوست داشتنی من  ، عاشــــــــــــــــــــــــــقتونم    * از همه دوستهای گلم که از من زرنگتر بودن و تو نظرات  پست قبل  تولد الینا را تبریک گفتن ممنـــــــــــــــــونم       ...
10 آذر 1392

یا حسین (ع)

 محرم و  پرچم هایی که مزین به نام متبرک امام حسین (ع) و ابولفضل عباس(ع) و مراسم سینه زنی و زنجیر زنی و صدای سنج و دمام دسته های بوشهری و اون ریتمشون که  شنیدن صداش قلبم تند تند میزنه ، مراسم طفل شیرخواره علی اصغر ، مراسم تاسوعا ، پختن نذری روز تاسوعا ، سینه زنی های عاشورا ، شام غریبان و روشن کردن شمع و طلب حاجت همه و همه اینها بوی محرم میدن ، بوی کربلا ، یاد و خاطره اون باری که برای اولین بار و فقط همون یک باردستم به ضریح متبرک امام حسین (ع) رسید ، یاد اون شب آخر وداع توی حرم ابولفضل عباس (ع) که همه کاروانهای ایرانی جمع شده بودند و با صدای بلند طلب عفو و بخشش میکردن و عاجزانه میخواستند که یه بار دیگه بتونن...
25 آبان 1392

قربون مست نگاهت ....

  امروز سومین سالگرد ازدواج من و نوید   پارسال که یه همچین روزهایی الینا را برای تزریق آمپول بیمارستان بستری کرده بودیم ، با اون حال و هوا و استرسهایی که داشتم توی همچین روزی نوید حسابی با کادوی قشنگش سوپرایزم کرد، و حسابی خاطره ساز کرد اونروزم رو اما امسال که تا همین لحظه هیچ خبری نیست که نیس! خانمی که شما باشی عرض کنم خدمتتون که صبح با کلی استرس چند بار پشت سر هم هی تکرار میکرد : منا امروز بارونیه  ، حواست باشه آروم رانندگی کن، با احتیاط برون، سرعت نرو !!! منم فقط میگفتم : چشششم!چشششم عاقا حواسم هس! بعدشم دخمل گلم را برداشتم بردم گذاشتم خونه مامان جونش ،  عسیس دلم از ماشین که  پ...
11 آبان 1392

However far away I will always love you

  چند روز پیش داشتم فیلم Because I Said so  را نگاه میکردم ، داستان فیلم در مورد رابطه یک مادر با سه دخترش و بخصوص دخالتهای مادر  ( بابازی قشنگ دیان کیتن )در زندگی خصوصی دختر کوچکه بود ، یه جاییی دخترا از دخالتهای مادرشون توی زندگیشون ناراحت میشن و با مادر دعوا میکنن و مادره  با دلی شکسته جمله ای گفت  که تا همیشه تو ذهنم میمونه که:   یک مادر هیچوقت نمیتونه دست از عشق بچه هاش برداره و این عشق از روزی که بچه ها  متولد میشن تا زمان مرگ مادر توی قلب مادر میمونه و با بزرگ شدن بچه ها  بزرگ و بزرگتر میشه  ، و درسته که بچه ها بزرگ میشن و از کنار  مادر میرن  اما اون عشق تا همیش...
7 آبان 1392

فصلی نو

سلام دوستهای گلم دلم برای همتون خیلی تنگ شده بود ، بیشتر از اون دلم  واسه اینجا ، این خونه ای که با عشق  روزهای اول بارداریم واسه فینگیلیم ساختم! و این فینگیلی درون من رشد میکرد و من پر از حسهای قشنگی که تا حالا تجربه نکرده بودم  و تا اینکه این فینگیلی اسم دار شد و ما اسم زیبای فرشته کوچولوکون  را رسما به بقیه  هم اعلام کردیم!!! آخی چه روزهای قشنگی بود ، یاد همه اون لحظه های شیرین بخیر  و من تقریبا تمام اون لحظات  را اینجا ثبت کردم   گذشت و گذشت تا اینکه الینای ناز من پا به این دنیا گذاشت و بابا نوید اولین  پست را اینجا نوشت  و   خبر بدنیا اومدنت را...
27 مهر 1392

مرداد سیاه تمام شد!

بالاخره مرداد تمام شد مردادی که به قول شبنم جون مرداد سیاهی بود برای هردومون!   اتفاقهایی که در این مدت افتاد به اندازه یک سال بود این یک ماه! الینا تشنجش با بالاتر بردن دوز داروها کنترل نشده بود . اینبار مجبور شدم و به این نتیجه رسیدم که دکترش را عوض کنم دیگه خسته شدم از بس برم بشینم روبروی دکتر  و هی من حرف بزنم و دکتر فقط تند تند تو پرونده یادداشت کنه و جواب قانع کننده ای برای اینهمه سوال که توی ذهنم مونده بود نداشته باشه و فقط سر تکون بده و مثل همیشه تکرار کنه که :   ببینید خانم تشنج یا همون صرع کودکان یه بیماری که ابعاد پیچیده ای داره و متاسفانه الینا نوع سختی را داره و خودتون میدونید که چه دوران سختی...
3 شهريور 1392
6582 0 102 ادامه مطلب

محتاج دعاییم هنوز! + یادداشت جدید

یک ساعتی هست نشستم روبروی مانیتور و میخوام مطلب جدید! را بنویسم  اما نمیدونم چی بگم  نمیدونم از چی بنویسم  بهتون قول داده بودم که خبرهای خوبِ خوب براتون دارم! غافل از اینکه .... همیشه چرخ زندگی اونجوری که میخوای نمیچرخه  همیشه وقتی حس میکنی که مشکلات دارن تموم میشن و از روزهای سخت و عذاب آور فرسنگها دورِ ِ دور شدی  ، یه اتفاق ، یه شوک ، یه تکون کافیه که تمام کاخ آرزوهات را خراب کنه و بفهمی  که همه اون روزهای قشنگ ، همه اون لحظاتی که به آینده امیدوار بودی یه سرابی بیش نبوده  و  بایه تلنگر کوچک  دوباره برگردی به پله اول ! الینا هفته قبل بعد از گذشت 8 ماه از آخرین تشنج ، بازم ت...
14 مرداد 1392
2480 0 124 ادامه مطلب

دو رقمی شدیم!

روز پنج شنبه ظهر بود که لادن مامان مانی عسیسم  به من    اطلاع داد که نتایج اولیه شمارش آراء  مسابقه نی نی شیکمو را اعلام کردند و ما هم بدیو بدیو رفتیم ببینیم فینگیلیمون چندم شده عایا؟   که دیدیم بععععععله الینای عسیسم رتبه اش تو مسابقه شده 76!!! این رتبه رتبه ای ست بس اعجاب انگیز! حقیقتش اینکه اون آدمک درونم دوست میداشت الینا اول بشه و بعد مجله شهرزاد اینقدر از عکس الینا خوشش بیاد که تا یکسال همش عکس الینا رو چاپ کنه روی جلدش!!! چه کنیم مادریم دیگه دل مادر هم همیشه بهترینها را واسه  دُردونه اش میخواد. اما آما همین رتبه دورقمی هم کلی خوشحالمون کرد از اونجایی که تو کللللللل فامیل هیششششششک...
31 تير 1392