الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

عجب تیری بود این تیرماه!!!

در این پست میخوام از دوستهای گلم تشکر کنم  از دوستهای مهربونی که ندیده اینهمه به من ودخترم لطف دارند .  قبل از اینکه برم مشهد ریحانه عزیزم تماس گرفتند و گفت که چند بسته ال کارنتین بلا استفاده مونده و اگر هنوز الینا ال کارنتین استفاده میکنه آدرس بدم تا بفرسته اهواز . اتفاقا دو روز قبلش داشتم داروهای الینا را چک میکردم و از الکرنتین فقط 3 بسته 10 تایی مونده بود . دو هفته بعد داروها به دستم رسیدند .   وقتی از مشهد برگشتیم  رفتم مطب دکتر مومن و دفترچه الینا را دادم خانوم منشی تا داروهای الینا را که داشتن تموم میشدن را بنویسه و از اون لحظه ای که ما دفترچه را گرفتیم  دوره افتادیم توی داروخانه های ش...
22 تير 1392

بازم واکسن!

صبح ساعت 8 باید الینا رو ببرم واکسن 18 ماهگی  بزنه    چهارشنبه رو مرخصی گرفتم  از استرس خوابم نمیبره  ،  این واکسن دیگه آخریه و نداره تاااااا 7 سالگی    خدا به خیر بگذرونه ، این بار مثل واکسن یکساگی     نشه          خدیا خودت رحم کن  .       دوستان برامون دعا کنید  . دل تو دلم نیست بخدا      جمعه 21 تیر:   دوستای گلم که جویای حال الینا هستید  عزیزان دلم مرسی بابت محبتهاتون    خدا رو شکر این بار الینا با واکسن و یا بهتر بگم اینبار دیگه...
21 تير 1392

واکسیناسرخک

از اونجایی که الینای ِ من خیلی خیلی تو واکسن زدن خوش شانسه !  از اونجایی که من همیشه باید خوشحال و خوش و خندون باشم! از اونجایی که هر چی بلای ِ بدِ مالِ آدمهای خیلی خیلی خوووشبخته! الینا یک هفته بعد از زدن واکسن یکسالگی سرخک گرفت! ای خدا من اگه نخوام دخترم واکسن بزنه گناه کردم!  روز یکشنبه الینا از صبحش تب داشت و اول فقط گونه هاش قرمز شده بودند و کمی هم پشت گوشش بود من فکر کردم که شاید  تبش بخاطر دندون در آوردنش باشه  و از اونجایی که قبلا بخاطر بزاق دهانش گونه هاش سرخ شده بودند اصصصصلن به ذهنم نمیرسید که اینها همه نشون دهنده سرخک باشن  تا اینکه شبش تمام بدنش دونه های قرمز زد و دو رو...
19 تير 1392

نی نی شیکمو!

حتما دیگه همه از این مسابقه جشنواره نی نی وبلاگ خبردار شدید!   منم تصمیم داشتم یه عکس از الینا بگیرم و بفرستم اما از اونجایی که الینا خیلی خوش غذا نیست و   برخلاف ظاهرش شیکمو نیست این دخمله عکس  از غذا خوردنش نداشتم! تا اینکه روز یکشنبه به ذهنم   یه   عکس بالاخره بفرستم دیگه هر چی که شد شد!!! یه خیار شسته تمیسسس دادم دستش گاز بزنه   آخه از بس عکس هندونه ای دیده بودم از این نی نی های خوشمزه  خوشکل دیگه سوژه اش تکراری   شده  !!!   خلاصه اینکه عکس الینا که داره سعی میکنه همه خیار را بذاره تو دماغش!شده عکس مسابقه ای و هر   کی دوست داره میتونه به این دخملی موفر...
12 تير 1392

19 ماهگیت مبارک گل خوشبوی من!

دیروز الینای مو فرفری من 19 ماهش شد .   فرشته کوچولوی من 19 ماهگیت مبارک .     در ادامه مطلب عکس های الینا را گذاشتم    راستی  یادم رفته بود بگم مشهد که رفتیم  تصمیم گرفتیم   موهای الینا را کچل کنیم !     یک عدد الینای خوچهال!!! خیلی خوچهال!!!       الینای موش موشی مموشی!   زیارت قبول مشهدی الینا!   برای نماز صبح که میرفتیم الینا هم اینطوری ما رو همراهی میکرد   این همون یک عدد مامان خوش تیپه با دخملی مو فرفریش بعد از صرف صبحانه که میخوان برن طرقبه!       اینهم یک عدد دخملی موفرفری ...
11 تير 1392

سفر به مشهد مقدس

جمعه شب پرواز کردیم و رفتیم به سمت حرم امام رضا(ع) .   ٤ روز اونجا موندیم    ٤ روزی که لحظه به لحظه اش برام خاطره ست و پر از احساس خوب   شور و حسی که  در اون مدت داشتم را با هیچ واژه ای نمیتونم توصیف کنم   اولین شب ، بعد از رسیدن به هتل و استراحتی کوتاه قصد رفتن به حرم کردیم ، با اینکه ساعت از نیمه   شب گذشته بود اما هر کاری کردم الینا نخوابید ، گویی دلش خبردار شده بود و مشتاق  زیارت بود   ما هم تسلیم شدیم و الینا را سوار کالسکه اش کردیم و به سمت حرم رفتیم .   وارد حرم که شدیم الینا با کنجکاوی اطراف را نگاه میکرد و حتی حاضر نمیشد که تو کالسکه تکیه بده و &nbs...
8 تير 1392

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

داریم میریم مشهد ، فردا شب ،   بالاخره امام رضا (ع) دوباره الینای من رو طلبید ،   پارسال که رفتیم  یه حال و هوای دیگه ای داشتیم ، به هر دری زده بودم بسته بود ...   اما امسال با دلی پر از امید ، برای شکرگذاری میرم پابوس امام رضا ،   اسم هتلی که  رزرو کردیم " معجزه " است ، این رو به فال نیک گرفتم    یا امام رضا یا ضامن آهو     کَرَم و لطفت را یکبار با معجزه ای که پارسال دیدم به الینای من دادی ، این بار هم دست مهربونت را به   سر دخترکم بکش .     نمیه شعبان مهمون حرم  امام رضا  (ع)  هستیم .    ...
31 خرداد 1392

صدای زندگی

  امروز یاد اولین باری افتادم که صدای تالاپ تولوپ قلبت را شنیدم  رفتم این پستی را که اونموقع با چه شور و شوقی نوشتم را خوندم و بی اختیار اشک ریختم ،    چقدر دنیای ِ مادرانه متفاوتی داشتم  ،    چه آرزوهای شیرینی داشتم،    یادمه اولین بار صدای ضربان قلبت را با گوشیم ضبط کردم و هر وقت دلم برات تنگ میشد به اون صدا گوش میدادم و کلی باتو حرف میزدم و در دلم بی صبرانه منتظر روزی بودم که کنارم بشینی و با صدای نازک و شیرینت برایم حرف بزنی ،   تو حرف بزنی و من با حرف حرف ِ کلماتت تا اوج آسمونا برسم ، تو راه بری و من جای قدمهات را ببوسم ، تو شادی کنی و...
31 خرداد 1392

بازی وبلاگی + بعدا نوشت هم بهش اضافه شد!

دعوت شدم  به یه بازی وبلاگی  از طرف راحله جون    و البته  این بازی را قبلا بقیه دوستان هم انجام داده بودند و به قول فریماجون فرصت خوبیه که با خصوصیات اخلاقی همدیگه آشن بشیم :   بزرگترین ترس زندگی:    همیشه از بچگی ترس از دست دادن نزدیکام  را داشتم البته یه چند وقتی هست که یه ترس دیگه هم اومده سراغم و اون ترس از دست دادن من برای نزدیکانمه مثلا  یه وقت من و الینا تنها تو خونه باشیم بعد من بمیرم! الینا تنهایی چیکار کنه یا وقتایی که الینا تو ماشینه و من دارم میرم در خونه رو باز کنم یه ماشین بیاد منو بزنه له کنه الینا چی میشه !   اگر 24 ساعت نامرئی بشم ...
23 خرداد 1392