الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

15 هفتگی فینگیلیمون مبارک!

1390/3/30 11:59
2,063 بازدید
اشتراک گذاری

امروز فینگیلی من وارد 15 هفتگی اش شد . اینروزا حالم یه خط درمیان خوبه یه روز خوبم یه روزم هییییییی اصلن حال خوشی ندارم  مثل دیروز صبح از خواب که بیدار شدم گلاب به روتون شدم و اوضاع معده ام به هم ریخته بود و خیلی بی حال و کسل بودم اومدم ساعت کاریمون هم صبحها نیم ساعت زودتر شده یعنی 7 صبح باید کارت بزنیم

 بخاطر مسافت طولانی محل زندگیم تا  اداره ساعت 5:50 باید بیدار شم این چند وقته خیلی بد می خوابم. این چند روزه هم کلی کار رو سرم ریخته تو اداره ناراحت من نمی فهمم  بعضی از مدیرهای مرد چرا وضعیت یه زن باردار را درک نمیکنن و انتظار دارن که مثل سابق هر روز و منظم سر کار حاضر بشم اگه یه روز نیام زنگ میزنه میگه چه خبره هر روز نمیای!دیروز هم با اینکه حالم خوب نبود و حتی نوید گفت نمیخواد امروز بری اما تحمل غرغرهای مدیر محترممون را نداشتم و اومدم اداره .تا رسیدم تلفنم زنگ خورد و احضار شدم دفتر مدیر کل! شانس میبینی اگه نمیامدم کله ام بر باد رفته بود . بازم یه سری فرمایشات دادن که باید تا پایان وقت انجام میدادم .پوووووف.

وقتی رسیدم خونه خسته بودم و گرسنه اما بخاطر معده دردم میترسیدم غذا بخورم . آقا نوید هم که زودتر از من رسیده بود خونه ناهارش را خورده بود و ظرفای غذا رو همینطوری گذاشته بود تو سینک . البته طفلی غذای من را هم که کتلت بود گرم کرد اما تا در غذا را برداشتم از بوی کتلت ها حالم بد شد و تلافی اش را سر نوید در آوردم که صد بار بهت گفتم وقتی غذا میخوری حداقل ظرفات را بشور این چه وضعیه و خلاصه زدم به تیپش اساسی ! بعدشم رفتم تو اتاق خواب و شروع کردم گریه کردن ! اون بیچاره هم مونده بود که من چرا اینجور قاطی کردم و گفت :منا بخاطر چی گریه میکنی همین دوتا ظرف؟ببخشید عزیزم الان میرم میشورم گریه نکن واسه نی نی خوب نیست پاشو غذات را بخور.

اما من مگه ول میکردم همینطور گریه میکردم خستگی کار و حالت تهوع و همه چی اوضاعم بهم ریخته بود و همونطور خوابم برد تا عصر.

نمیدونم چرا بعضی روزها اینقدر قاطی میکنم و تحملم کم شده بعضی وقتا از خودم بدم میاد که روحیه ام را با کوچکترین چیزی از دست میدم اونم الان تو این اوضاع !

اما امروز صبح با انرژی خوبی شروع کردم با اینکه دیشب 4 ساعت بیشتر نخوابیدم اما اصلن احساس خستگی نمیکنم  میدونی چرا فینگیلی جون؟ چون دیشب اومدی تو خوابم فقط من و تو بودیم و اینقدر ناز و دوست داشتنی بودی و همش میخندیدی و کلی با هم بازی کردیم. صبح که بیدار شدم یه حس خوبی داشتم شاید فهمیدی مامانی نارحت بوده اومدی پیشم تا روحیه ام را عوض کنی . قربون فینگیلی خودم برم که از حالا به فکر مامانیش.

اینروزا خیلی دوست دارم که زدتر بدونم چه جنسی هستی دخملی یا پسری؟آخه چقدر فینگیلی صدات بزنم حداقل اینطوری یه اسم خوشکل واست انتخاب میکنم و به اسم خودت صدات میزنم . شاید برم دکتر و بهش بگم سونو بنویسه البته الان شاید واسه تشخیص جنسیت زود باشه اما خیلی ها رو شنیدم که از 3 ماه میدونن نی نی هاشون چه جنسین!

یه چیز دیگه دیشب نوید میگه منا ما فقط باید همین یه نی نی را بیاریم و بعدش دوباره هوس نی نی نکنی ها! ابرو

منم گفتم :اصلا حرف یکی دیگه را نزن چون همه در دسرها و اذیتاش مال منه تو که کمر درد و پادرد و حالت تهوع و معده درد و سر درد و بی خوابی نداری ! تازه بعدشم شب بیداریهاش و گریه هاش مال منه نه تو! جنابعالی میشینی یه بچه تپل مپل آماده میاد تو بغلت !مگه دیوونه ام به فکر یکی دیگه باشم! اینم از عشقولانه های اینروزهای من و نوید ! میبینی فسقلی از حالا داری بینمون فاصله منیدازی!!!!قلب

یه سوال  از مامانا :من چند روزه  وقتی زیاد سر پا می ایستم یا سر کار که پشت میز میشینم پاهام خیلی ورم میکنن و مچ پام درد میگیره فشارم را کنترل میکنم معولا 10 روی 6 و بالاتر نمیره اما بخطر ورم پام خیلی میترسم به نظر شما این حالت خطری نداره ؟هنوز فرصت نکردم برم دکتر چون باید برم آزمایش صحت و سلامت نی نی را بدم و بعد دفترچه بیمه ام را عوض کنم بعدش برم دکتر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

مامان شازده کوچولو
30 خرداد 90 12:18
سلام دوست عزیز
تبریک میگم که داری مامان میشی
ورم پاهات فقط به خاطر شرایط کاریته ، من در دوران بارداریم اگه روی زمین مینشستم حتما زیر پاهام یه بالش میگذاشتم و اگر روی مبل بودم حتما از اتومان استفاده میکردم که پاهام ورم نکنه و حالا شما ساعتهایی که اداره هستید از یه زیر پایی استفاده کنید که پاهاتون آویزون نباشه ،
موفق باشی عزیزم


سلام مامانی
مرسی بخاطر تبریکت
من تو اداره زیر پایی دارم اما تأثیری نداره
از دیروز تو خونه رو مبل دراز میکشیدم و یا پام را رو گل میز کنار مبل میذارم بهتر میشه اما سر کار نه زیر پایی کمکی نمیکنه

سحر
30 خرداد 90 12:21
سلام منا جونی

خانمی نگران رفتارت نباش همه مامانای باردار این مشکلو دارن

منم خیلی بد اخلاقی میکنم

واسه ورم پاهات بهتر با دکی خودت مشوورت کنی
ایشالا نی نی سالم باشه


منم با اینکه دکی گفته پسمله اما هنوز تردید دارم که نکنه اشتپ کرده باشه

بوس بوس


سلام سحری جون

خیلی بده فکر کنم تأثیر این هورمونها باشه که اینطوری سیستم بدن را بهم میریزن!

نه دیگه نی نی تو پسره مطمئن باش و هر چی زودتر یه اسم خوشکل واسش انتخاب کن مامانی تا کی میخوای نی نی صداش بزنی؟؟؟؟!!!!

غریبه
30 خرداد 90 14:21
در مورد رئیست پیشنهاد میکنم کتاب بی شعوری از محمود فرجامی رو دانلود کنی و بخونی . فشار خونت رو دائم چک کن و نمک نخور چون باعث ورم پاهات میشه و نوید بیچاره رو هم اینقدر اذیت نکن


حالا چی هست این کتابه به نفعه مردهاست یه بر علیهشون؟؟؟؟بدم رئیسمون بخونه من را که اخراج نمیکنه ؟اگه اخراج کنه اونجا تو بیمارستان واسه یه مهندس برق یه کار نیمه وقت با ماهی 2 میلیون میتونی جور کنی؟؟؟؟

تقریبن هرروز فشارم چک میکنم و من کلا عادت دارم غذای کم نمک بخورم نمیدونم این ورم از کجا پیداش شد!
نوید!!!! اون که حقشه اصلا همه مردها حقشونه که ما اذیتشون کنیم والله!
Marzieh
30 خرداد 90 14:56
golam, taghirate kholgho khoo bekhatere taghirate hormoniye manam karam hamash gerye bood, alan behtaram chon halat tahavom behtar shode, ishala ta 1 mah dige tahavot khoob mishe , dar morede varam ham say kon namak kheili kam masraf koni, rob, torshi, ghazahaye amade, sosha, khoob nistan.


مرسی از توصیه هات مرضیه جان
یه مادر
31 خرداد 90 0:37
من که می گم دستشویی دیر به دیر می ری


اوووووف من نصف روزم را تو دستشویی میگذرونم!
پرنده
31 خرداد 90 10:00
منا جون نگران نباش ورو کردن پات مال نمک و غذاهای دارای افزودنیه .سعی کن کمتر نمک مصرف کنی
راستی برامون بگو تو دوست داری فرشته کوچولوت دختر باشه یا پسر؟


پرنده جون من ته ته دلم دوست دارم پسر باشه و نوید ته ته دلش دوست داره دختر باشه حالا باید ببینیم کی به آرزوی دلش میرسه!!!
مریم
31 خرداد 90 10:31
سلام منا خانومی
طبق توصیه دوستانت اصلن به خودت نگرانی راه نده چون این ماه رو که بگذرونی یه احساس قدرت و سرحالی میاد سراغت که میخوای کوه رو از جاش بلند کنی
باور کن................
ورم که نگو ...... منم از ماه 5 هرجا میرم دمپایی پامه. حتی سرکار
زیر صندلی کارت،یه چارپایه متوسط بذار و قشنگ چارزانو بزن هرکی هم وارد اتاقت شد بلند نشو از سرجات

ایشالا به زودی زود این چیزا واست عادی میشه.شاد باشی و بهاری


سلام مریمی
کوه نه بابا همین که بتونم تا چند ماه دیگه خودمه تکون بدم خیییییلیه!
اتفاقا از دیروز یه زیر زیر پاییم یه کارتون خالی کوچیک گذاشتم تا پاهام حسابی به شکمم نزدیک بشن !
مرسی مریمی جون تو هم هوای دلت همیشه بهاری باشه

خاله نی نی ترنمه
31 خرداد 90 12:17
سلام...!!!!
همه چیز عادیه اصلا" نگران هیچ چی نباشین آرامش تنها چیزیه که به بارداری بی دردسر کمک می کنه نمکم کمتر استفاده کنین تو ورمتون تاثیر داره
یکی دو هفته دیگه می فهمید نی نیتون چیه ها ما رو بی خبر نزارین
نی نیتونو بیشتر از شما دوست داریم با تچکر نی نی ترنمه!!!!


سلام
آرامش کو کجاست؟من که نمیبینم!!!
دیروز داشتم کتاب 9 ماه انتظار زیبا را میخوندم یه دفه رفتم تو فکر که انتظارش زیباست اما بلاهایی که سر مون میاد و باید تحمل کنیم اصلن هم زیبا نیست!

میسی میسی تلنم جون منم از تو شیتم مامانیم میدم دوست دالم قربونت فینگیلی جون!


مامان امیرعلی
31 خرداد 90 15:09
سلام خانومی منم بارداری سختی داشتم هم ویار و تهوع و هم دل درد که تا ماه آخر باهام بود ولی تا چشم بهم بزنی تموم می شه فقط آرامشداشته باش.


تا ماه آخر !!!! وای نگو خیلی سخته
مامان تربچه
31 خرداد 90 16:52
سلام
اینجا تهرانه الان دمای هوا 30درجه است همراه با دودو و دم همیشگی!
ببخشید من هم کانال اشتباهی گرفتم!!!
خوب
اینجا وبلاگ مسافر کوچولو و من هم یک دوست خوب رو میبینم که خیییییییلی بانمکه (مثل خودم!!!)



همین نمکه کار دستم داده !
مامان سامی
31 خرداد 90 21:20
سلام منا جون منم بهم تبریک می گم که خدا لیاقت مادر شدن و بهت داد حالا که داری مادر می شی خیلی بد خلقی نکن چون زیادیش واسه فینگیلی جونت خوب نیست من سه ماه اول استراحت مطلق شدم خونم مشهد بود دور از خانواده با داشتن خانواده همسری بی عاطفه امروز 36 هفته و 4 روزم اما درغ از اینکه حال نی نی و بپرسن بی خیال عکسشون همسرم عالیه توی سه ماه اول 12 کیلو که کردم و 3 ماه تمام نخوابیدم و جام تو دستشویی بود واسه گلاب به روت دور از خانواده ان شاله این روزا میگذرن و خاطراتشون می مونه و همچنین ایشاله 1 نی نی تپل و سالم و صالح بدنیا بیاری ازآشناییت خوشوقت شدم حتمن برو دکتر زود از الان ورم کنی


سلام مامان سامی
خوش بحالت که با همه سختیهایی که کشیدی چیزی تا رسیدن به خط پایان و بغل کردن نی نی نداری!
نیکو
31 خرداد 90 23:55
نمک نخور دوستم گریه زاری هم نکن زیاد افسرده میشی ها مگه قرص آهن نمیخوری کم خونی که نداری ؟


خبر نداری افسرده شدم رففففففف!
چرا خارجی اش را هم میخورم دوستم
منا
1 تیر 90 11:49
سلام .عزیزم .مرسی از پیامت .عزیزم برای شما خوب نیست . این چیزا رو بخونی .
سعی میکنم با این موضوع کنار بیام .خیلی سخته .ولی نمیشه کاریش کرد.پیش خودم میگه لابد خدا نخواسته .اگر خدا بخواد وقتی جنین به یه تار مو هم وصل باشه خدا نگهش میداره.
کار های من همه با برنامه بود .نمیدونم کتاب ریحانه بهشتی رو خوندی یا نه .ما سعی کردیم همه چیزای اولیه وحتی زمان لقاح .....برای باردار شدن رعایت کنیم .نمیدونم حکمت خدا تو چی بوده .
ولی کتاب ریحانه بهشتی اگر نداری بگیر و قران ودعا هاش را برای نی نی بخون .ارزو دارم هر دو تون سلامت باشید .
 



منا جون عزیزم معمولا واسه خیلی ها تو بارداری اول پیش میاد و توکلت به خدا را از دست نده یکی از دوستام دوتا از باداریهاش اینطوری بودن اما الان یه پسر ناز داره که 8 سالشه و منتظر دختر گلشه که همین روزا باید به دنیا بیاد .

قول بده که روحیه ات را زوده زود بدست بیاری دنیا که به آخر نرسیده ایشالا به زودی زود خدا یه فرشته کوچولو تو دلت میذاره
من را ازخودت بی خبر نذار عزیزم

یلدا
1 تیر 90 12:26
سلام مونا جون
این حالتا طبیعی تو حاملگی قرص آهنتو بخور حتما
غذاهای آماده و کنسروی اصلا نخور نمک هم سعی کن تا جایی که ممکنه حذفش کنی
آرامش خودتو حفظ کن فقط و تو فاز منفی سعی کن نری



سلام یلدا جون
مرسی از توصیه هات عزیزم
مامان نيروانا
1 تیر 90 14:42
مناي عزيز، من چيز زيادي از ناراحتي هاي بارداري يادم نيست، يعني وقتي نيروانا دنيا اومد اينقدر درگير مسائل پس از تولدش شدم كه پيش از تولدش رو از ياد بردم، اما نكته ي برجسته اي كه يادم مونده اينه كه اصلاً تهوع نداشتم. اوضاع سلامتيم هم بد نبود. يه كم حساس بودم ولي بيشتر سعي ميكردم شاد باشم. دقيقاً‌ مثل تو خواب نيروانا رو ميديدم و روحيه مي گرفتم. نميدونم به ني ني سايت سر ميزني يا نه؟ اونجا خيلي از اين پيامدهاي بارداري و تبادل نظر مامانا در اين زمينه مطلب داره. من از اين سايت خيلي چيزا بدست اوردم حتي همين وبلاگ نيروانا رو مديون تبليغات اين سايتم. در مورد جنسيت فينگيل هم به نظر من يه اسم دختر انتخاب كن و يه اسم پسر و دائم با همين دو اسم خطابش كن و باهاش حرف بزن. مهمه كه ني ني از همون اوان شكل گيري اسم داشته باشه و با اون موردخطاب قرار بگيره. الهي فداي اون قد و بالاش بشه خاله فريبا.
در مورد محل كارت هم به نظر من منطقي با مديرت صحبت كن و ازش يه مهلت 9 ماهه بخواه، هرچند در واقع 15 ماه چون مرخصي زايمانت هم هست. منم دفعه اول بارداريم خيلي به محيط كار و مسائلش توجه ميكردم ولي متأسفانه وقتي ني ني م رو از دست دادم فهميدم كه هيچي مهم تر از اون نبوده كه بيشتر از خودم و كوچولوم مراقبت كنم. رئيس و مديرم هم بهمين خاطر هوا دستشون اومده بود و وقتي سر بارداري دومم باهاشون صحبت كردم باهام همكاري كردن. خدا نگه دار تو و فينگيل جون عزيز باشه لحظه به لحظه. زود اسمشو انتخاب كن تا اسم فينگيل روش نمونده مناجان. در مورد آقا نويد هيچ نظري نميتونم بدم جز اينكه هر كسي از ديدگاه خودش مسائل رو ميبينه و براي اينكه يكي كه كلاً همه ي خصوصيات فيزيكي و روانيش با آدم متفاوته بتونه آدم رو درك كنه زمان لازمه. اين مسائل طبيعيه. فقط مهربوني اين جور وقتا بدرد ميخوره و فراموشي. شاد باشي عزيزم.
مواظب خودت و ني ني و باباش باش.



سلام مامان فریبا
معلومه که روزهای باداری خوبی داشتی که از سختیهاش چیزی یادت نمونده!خوش بحالت مامانی
در مورد انتخاب اسم که فعلا همینطوری سینا و سارا صداش میزنیم!
وای فریبا جون این مدیر من که واقعا آخرشه چون وضعیت کار من طوری بود که هفته ای یکبار باید میرفتم ماموریت و به حوزه کاریم که شهری 50 کیلومتری اهواز بود سر میزدم و این آقا تو کتش نمیرفت که من دیگه نمیتونم با ماشین مسیرهای طولانی را جابجا بشم و هر وقت میرفتم تو اتاقش میگفت بهترین ماشین را در اختیارت میذارم و حتی یه بار به شوخی گفت ماموریت 2 نفر واست رد میکنم فقط تو برو کارات نمونن!دیگه نمیدونستم به چه زبونی بهش حالی کنم که من نمیتونم برم و سلامت نی نی ام از هرچیز دیگه ای تو دنیا واسم مهمتره!
nini2011
1 تیر 90 15:46
سلام مرسی که اومدین به وبمون ولی ما عمه و عمو نی نی هستیم نه مامانش
منم لینکتون کردم منا جون


ثمینه
1 تیر 90 15:51
سلام منا جون ممنون که خواهری منو دلداری دادی(منا) راضیم به رضای خدا.برات ارزوی روزای خوبی رو دارم

سلام سلام ثمینه جان
مواظب خواهری باش و اینروزا هواش را داشته باش و نذار غصه بخوره
کاکل زری یا ناز پری
2 تیر 90 10:25
آخی افرین به این مامان فدار که با این همه کار و خستگی این قدر هوای نی نی شو داره ایشالله که کوچولوی خوشگل از راه برسه که عوض این همه خستگی ها رو در بیاره.موفق باشی


من که چشم آب نمیخوره این خستگی ها تموم بشه به قول یکی از مامانا از حالا باید بیخوابی و خستگی بکشی تا آخر عمرت!
مامي مائده
2 تیر 90 12:13
ايشالا فينگليت همين شكلي بشه، اخه خيلي ناز و خوردنيههههههههههه


مرسی مامانی
صبا
2 تیر 90 12:16
سلام عزيزم.ممنون كه به من سرمي زني.
نگران بداخلاقي هات نباش.طبيعيه.سعي كن غذاتوخيلي گرم نكني وترجيحاًخودت درظرف غذاروبازنكن.بذارحرارتش بره كه بوش اذيتت نكنه.واسه ورم پاهات حتمابادكترت مشورت كن.اصلاًنمك به غذات نزن.نمكي كه باغذاپخته ميشه بشرط اينكه غذات شورنباشه موردي نداره اماخودت به غذات نمك نزن.نگران اداره هم نباش.منم همين وضع رودارم.اين روزهاازهميشه سرم شلوغ تره.راستي ني ني من پسمله.توهم واسه سونوعجله نكن.بذارواردهفته16شدي برو.انشا...كه صحيح وسالم باشيد


سلام صبا جون
چه کار خوبی کردی که اومدی اینجا مامانی مرسی از توصیه هات .
واااااای نازی مبارکه مبارک گل پسرمون جنسش معلوم شده
این هفته میرم تو 16 شاید تا آخر هفته برم سونو

غریبه
2 تیر 90 14:43
کلا وجود سدیم باعث میشه که دفع آب از بدنت مشکل بشه و پاهات ورم کنه لذا نمک بی نمک نه کم نمک. بیچاره مردا


چشم آقای دکتر
آره واقعا بیچاره مردا که 9 ماه نی نی تو شکمشون نیست تا کمر درد و پادرد و حالت تهوع بگیرن و از زندگی سیر بشن تازه بعدشم مجبور نیستن نصفه شب واسه شیر دادن نی نی از خواب بیدارشن!
آخی بیچاره مردا دلم واسشون کبابه!
مامان نيروانا
4 تیر 90 10:07
اميدوارم امروز بهتر شده باشي مناجان. و مديرت امروز با يه ديدگاه منطقي تري وارد محل كار شده باشه و بگه از امروز ديگه مأموريت نميفرستمت. واقعاً‌ از صميم قلب آرزو ميكنم. در هر صورت حالا نميخواد كار رو جدي بگيري.


دیشب ساعت 3 نصفه شب بود که خوابم برد الان چشام قرمز و پر از خوابن!
خدا رو شکر امروز مدیرمون رفته ماموریت و از دستش راحتم!
سيدمهدي
9 تیر 90 10:08
سلام. خوشمل دائي ميشه محبت كني و بري اين ظرفهاي مامان منا رو بشكني چون چند بار اومدم نميومده فدت بشم منتظر شنيدن شكسته شدن ظرفهاي مامانتم. مرسي دائي جون


وا پس باباش چیکارس؟؟؟؟ دختر گلم بره ظرف بشوره!!!!!