هفته بیست و پنجم و مودار شدن دخترم!
عزیزم دختر مامان ! تو الان 25 هفته ای شدی!
تو نی نی سایت نوشته بود که الان دیگه موهات در اومده ، پوستت صاف شده، رنگ و حتی حالت موهات معلوم شده دیگه داری خوشکل میشی ها مامانی!
خیلی دوست دارم بدونم که چه شکلی میشی و شبیه کی هستی؟ صورت ماهت رو ببینم دست بکشم رو مو های قشنگت بوشون کنم! یه دل سیر نگات کنم و ببوسمت! میتونم حدس بزنم که موهات فلفلی میشن!چون من و بابایی هردو بچگیامون موهامون فرفری بوده! تو هم یه دختر ناز مو فرفری میشی! الهههههههی قربونش برم من!
هفته قبل شب 21 ماه رمضان من و تو و بابایی تا نزدیکای سحر بیدار بودیم و دعای جوشن کبیر رو خوندیم . قرار بود من برم خونه مامانم چون هرسال بقیه خواهرا با بچه هاشون واسه احیا میان اونجا و تا صبح باهم دعا و قرآن میخونن اما من نشد که برم و قسمت این بود که بمونم پیش بابایی. داشتم مراسم احیا را که تلویزیون از حرم مطهر امام رضا(ع) پخش میکرد میدیدم که دوباره دلم پرکشید و رفت تو حرم .یادش بخیر زمانیکه مجرد بودم هر وقت قصد مسافرت داشتم اولین جاییکه دوست داشتم برم رفتن به مشهد بود و دو سال پشت سر هم واسه عید و تابستون کنار حرمش بودم خیلی دوست داشتم که بازم امام رضا من را بطلبه و اینبار به همراه بابایی و تو فرشته کوچولوم برم اونجا به نوید گفتم و اونم قول داد که وقتی تو بدنیا بیای 3 تایی با هم بریم زیارت.
وقتی شروع به خوندن دعا کردیم تو خواب بودی اما وقتی رسیدیم به فراز 60 تو بیدار شدی و یهویی تو دلم تکون خوردی این بار دیگه تکونات بیشتر از قبل بود به نوید گفتم و دستش را گذاشت روی شکمم و تونست واسه اولین بار تکونهای تو رو حس کنه خیلی خوشحال شد و واسه سلامتیت دعا کرد منم از تو خواستم که با اون دل آسمونیت واسه همه نی نی ها یی که تو دل مامانشون هستن ، واسه مامانهایی که نی نی میخوان اما هنوز باید صبر کنن ، واسه مامانهایی که بچه هاشون مریضن و منتظر شفاشون هستن ، واسه همه اونهایی که تو دلشون حاجت دارن و امشب دستاشون را بالابردند و نگاهشون به سفره رحمت خداست دعا کنی.