اینجا همه چی در همه !!
خیلی وقته که از روزانه های الینای گلم ننوشتم و توی این مدت اتفاقهای زیادی پیش اومده که نمیدونم از کجا شروع کنم !
اول از آخریش میگم که :
هفته گذشته از روز 3 شنبه عصر الینا اسهال گرفت دقیقا نمیدونم چرا و به چه علتی یکی میگه بخاطر دندونهای آسیابی که داره در میاره یا شایدم این عادتی که داره و همه چیز را اول با دهان کوچولوش مزه مزه میکنه یا شایدم عوض کردن شیر خشکش بوده یا نمیدونم یه روز قبل ن بهش کتلت دادم!!! اما 3 روز اول خیلی شدید بود و هر یه ساعت باید پوشکش را عوض میکردم دیگه از کت و کول افتادم این برنامه ادامه داشت تااااااااا روز شنبه صبح که قطع شد ولی توی اون مدت کم رنگ و روی الینا زرد شده بود و شب که میشد دیگه بی حال بود .
جمعه قرار دوم نی نی وبلاگ بود اما بخاطر مریضی الینا نشد که بریم و دوباره دوستهای گل اهوازی و نی نی هاشون رو ببینیم .
شب جمعه که یه مقدار حال الینا بهتر شده بود رفتیم بیرون میخواستیم بریم پارک فجر که نزدیکمون اما خیلی شلوغ بود و صف ماشینهای ورودیش تا فلکه ملی راه میرسید بخاطر همین راهمون را کشیدیدم و رفتیم پارک زیتون . ایندفعه رفتیم اون قسمتی بود که وسیله های تاب برقی و اردک آبی و ماشین سواریش بود . الینا تو بغل نوید به اطرافش نگاه میکرد ایستاده بودیم کنار اردکهای آبی و بچه هایی را میدیدم که هم سن الینا بودن و برای سوار شدن به اون وسایل چه ذوقی میکردن اما خوووب الینای من ... بگذریم انشالا یه روزی برسه به همین نزدیکیها که منم دست دخترم را بگیرم و با خیال راحت اون را کنار دست یکی از بچه ها بذارم و الینا منم از اون بازیها ذوق کنه و لذذذت ببره . همه با هم بگیم ایششششششششالا
تا یادم نرفته اینم بگم که :
از بعد از عید علاوه بر اینکه گاهی الینا را میبریم جاده ساحالی یا پارک زیتون ، چند باری هم پارک فجر بردیم و الینا را سوار اون ماشین آبیه که دوتا سکه میخوره و خیلی آروم تکون تکون میخوره و اون تاب صندلی که بالا پایین میشه و اینو الینا میدوسته زیاد سوار کردیم یه بارم اون پارکه که نبش زیتونه 5 طبقه ای اسمش یادم نیس! بردیم و سوار یه پنگوئن شد که یه تلویزیون جلو روی بچه ها هست موقعی که سوار میشن کارتون پخش میکنه و آهنگ این یکی رو هم الینا میدوستید زیاد و دوبار پشت سر هم سوار شد . دخملیم اینقدر خوب و آروم میشینه تو این وسایل و تا خاموش نشن از جاش جم نمیخوره .
دیگه دیگه دیگه :
الینا الان آمار دندوناش شدن 4 تا بالا 4 تا پایین و 3 تا از آسیابا
گاهی وقتا واسش کتلت درست میکنم اول مزه مزه میکنه بعدش با کمک دستهای مامانی گاز میزنه و بعد یه نیم ساعتی هر لقمه رو توی دهانش نگه میداره بعد خود بخود این لقمه ها توی دهانش آب میشن میرن پایین ! قیافه اش وقتی لقمه ها رو توی دهانش نگه میداره اینقدر خوردنی میشه که دلم میخواد خودش و لقمه هاش رو یه جا قورت بدم!!!! هنوز جویدن را یاد نگرفته و بیشتر غذاها را میکس میکنم و نمیدونم این میکس و گاهی له کردن را تا کی باید ادامه بدم .
از بین غذاها : خورش سبزی ، خورش بامیه و میگو را خیلی میدوسته البته من برای الینا با ادویه کمتر وبدون فلفل و به توصیه دکترش بدون نمک درست میکنم
یادتون بود که گفتم دکتر مومن برای الینا عکس از مچ دستش و معاینه چشم پزشکی نوشته بالاخره هر دو رو انجام دادم
21 فروردین الینا را بردم رادیو لوژی دکتر رضا زاده و عکس از دو تا مچ دستهاش گرفتیم موقع عکس گرفتن الینا را گذاشته بودم تو بغلم و مسئول عکسبرداری اول دست راست الینا را چسب زد به اون صفحه فلزی و به نوید گفت مچ دستهاش را محکم نگه دار تا عکس بگیرم نوید هم مچ دستهای کوچولوی الینا را نگه داشت و برای دست بعدی هم همینطور . حدودا 3 ساعتی اونجا معطل شدیم و نیم ساعت هم برای گرفتن جوابش که خدا را شکر رشد استخوانی الینا خوب بود و نتیجه عکس رضایت بخش .
دو روز بعدش الینا را بردم متخصص چشم پزشک و معاینه عصب چشم داشت دکتر کثیری چشمهای الینا را با ذره بین و نور چراغ قوه چک کرد و قبلش تا نامه دکتر مومن را دید پرسی که تشنجیه؟ گفتم بوده و فعلا خدا رو شکر قطع شده و یه سری سوال دیگه در مورد بیماری و داروها پرسید بعد به من گفت بیرون بایستم تا جواب نامه دکتر مومن را بده به نوید که اونم خدا رو هزار مرتبه شکر خوب بود .
با انجام این معاینات و آزمایشها تا حدودی خیالم راحت شد و 9 اردیبهشت هم نوبت دکتر مومن بود . نتیجه ها را که نشونش دادم اونم راضی بود و البته بازم همین داروها را باید ادامه بدم و برای 3 ماه بعد نوبت دارم .
پنج شنبه صبح روز 5 اردیبهشت به اتفاق کاردرمان الینا خانم ابراهیم زاده رفتیم فیزیوتراپی هارمونی تا یه بار دیگه دکتر شاترزاده وضعیت الینا و پیشرفت روند کار درمانی ش رو ببین. قبل از رفتن من توی دلم زیاد امیدوار نبودم که حالا که الینا مدتها کاردرمانی نداشته و مریض بوده دکتر هم حرفهای رضایت بخشی بزنه
وقتی رفتیم توی اتاق معاینه اینبار دکتر شاتر زاده دقایقی را با الینا بازی کرد و خیلی خوشرو تر از بار قبلی بود و مثل همه اونهایی که الینا را از نزدیک میبینن از موهای فرفری دخملی خوشش اومده بود و بعد الینا را گذاشت روی تخت و از لحاظ فیزیوتراپی بدن و حرکات چند دقیقه ای الینا را تحت نظر داشت و هر بار ی که الینا کاری میکرد مثلا نشسته بود و با یه دستش با پاش بازی میکرد و یه دستش را میزد به دیوار کنار تخت یا اینکه میخواست به حالت 4 دست و پا بشه و مشت دستهاش را بر خلاف همیشه باز میکرد و یا .... دکتر اول یه لبخندی میزد و بعد رو میکرد به خانوم ابراهیم زاده که یکی از شاگردهای دکتر هم هست یه سری اصطلاحات پزشکی را بکار میبرد و آخر هر جمله ای میگفت این خیلی خوبه!!
من زیاد از صحبتهای دکتر سر در نیاوردم اما دیدن همون لبخندهای حاکی از رضایت و شنیدن جمله این خیلی خوبه خوشحالم میکرد و در اخر چند تا توصیه به کاردرمان الینا کرد و یه سری حرکات دیگه ای را هم گفت و به منم گفت که حتما توی برنامه های روزانه الینا تاب بازی را هم بگنجونم چون تاب بازی خیلی به پیرفت و محکم تر شدن عضلاتش کمک میکنه و قرار شد یکماه بعد بازم بریم و آقای دکتر الینا را ببینه .
ما هم هر چی دکتر گفت گفتیم چشم! و یه نوبت برای 2 خرداد که 5 شنبه همین هفته باشه گرفتیم و خوشحال از مطب دکتر اومدیم بیرون!
از اون روز یکی دیگه از وظایف محوله به مادر شوهر جانمان اینه که هر روز الینا رو روی تاب بنشونه و برای الینا بلند بلند شعر تاب تاب عباسی را بخونه !
ببخشید این پست طولانی شد بعدا عکسهای مربوطه رو اضافه میکنم