الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

اینجا همه چی در همه !!

1392/2/30 11:46
4,178 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته که از روزانه های الینای گلم ننوشتم  و توی این مدت اتفاقهای زیادی پیش اومده که نمیدونم از کجا شروع کنم !

اول از آخریش میگم که :

هفته گذشته از روز 3 شنبه  عصر الینا اسهال گرفت  دقیقا نمیدونم چرا و به چه علتی  یکی میگه بخاطر دندونهای آسیابی که داره در میاره یا شایدم این عادتی که داره و همه چیز را اول با دهان کوچولوش مزه مزه میکنه  یا شایدم عوض کردن شیر خشکش بوده یا نمیدونم یه روز قبل ن بهش کتلت دادم!!!  اما 3 روز اول خیلی شدید بود و هر یه ساعت باید پوشکش را عوض میکردم  دیگه از کت و کول افتادم   این برنامه ادامه داشت تااااااااا روز شنبه صبح که قطع شد ولی توی اون مدت کم رنگ و روی الینا زرد شده بود و شب که میشد دیگه بی حال بود .

 

جمعه قرار دوم نی نی وبلاگ بود اما بخاطر مریضی الینا نشد که بریم و دوباره دوستهای گل اهوازی و نی نی هاشون رو ببینیم  .

 

شب جمعه که یه مقدار حال الینا بهتر شده بود رفتیم بیرون میخواستیم بریم پارک فجر که نزدیکمون اما خیلی شلوغ بود و صف ماشینهای ورودیش تا فلکه ملی راه میرسید بخاطر همین راهمون را کشیدیدم و رفتیم پارک زیتون . ایندفعه رفتیم اون قسمتی بود که وسیله های تاب برقی و اردک آبی و ماشین سواریش بود  . الینا تو بغل نوید به اطرافش نگاه میکرد ایستاده بودیم کنار اردکهای آبی و بچه هایی را میدیدم که هم سن الینا بودن و برای سوار شدن به اون وسایل چه ذوقی میکردن اما خوووب الینای من ... بگذریم  انشالا یه روزی برسه به همین نزدیکیها که منم دست دخترم را بگیرم و با خیال راحت اون را کنار دست یکی از بچه ها بذارم و الینا منم از اون بازیها ذوق کنه و لذذذت ببره . همه با هم بگیم ایششششششششالا

 

تا یادم نرفته اینم بگم که :

از بعد از عید علاوه بر اینکه گاهی الینا را میبریم جاده ساحالی یا پارک زیتون ، چند باری هم پارک فجر  بردیم و الینا را سوار اون ماشین آبیه که دوتا سکه میخوره و خیلی آروم تکون تکون میخوره و اون تاب صندلی که بالا پایین میشه و اینو الینا میدوسته زیاد سوار کردیم  یه بارم اون پارکه که نبش زیتونه  5 طبقه ای اسمش یادم نیس! بردیم و سوار یه پنگوئن شد که یه تلویزیون جلو روی بچه ها هست موقعی که سوار میشن کارتون پخش میکنه و آهنگ این یکی رو هم الینا میدوستید زیاد و دوبار پشت سر هم سوار شد . دخملیم اینقدر خوب و آروم میشینه تو این وسایل و تا خاموش نشن از جاش جم نمیخوره .

 

 

دیگه دیگه دیگه :

 

الینا الان آمار دندوناش شدن 4 تا بالا 4 تا پایین و 3 تا از آسیابا 

 

گاهی وقتا واسش کتلت درست میکنم اول مزه مزه میکنه بعدش با کمک دستهای مامانی گاز میزنه و بعد یه نیم ساعتی هر لقمه رو توی دهانش نگه میداره بعد خود بخود این لقمه ها توی دهانش آب میشن میرن پایین !  قیافه اش وقتی لقمه ها رو توی دهانش نگه میداره اینقدر خوردنی میشه که دلم میخواد خودش و لقمه هاش رو یه جا قورت بدم!!!!  هنوز جویدن را یاد نگرفته  و بیشتر غذاها را میکس میکنم  و نمیدونم این میکس و گاهی له کردن را تا کی باید ادامه بدم .

 

از بین غذاها : خورش سبزی ، خورش بامیه و  میگو  را خیلی میدوسته البته من برای الینا با ادویه کمتر وبدون فلفل و به توصیه دکترش بدون نمک درست میکنم

 

 

 یادتون بود که گفتم دکتر مومن برای الینا عکس از مچ دستش و معاینه چشم پزشکی نوشته  بالاخره هر دو رو انجام دادم

 

21 فروردین الینا را بردم رادیو لوژی دکتر رضا زاده و عکس از دو تا مچ دستهاش گرفتیم موقع عکس گرفتن الینا را گذاشته بودم تو بغلم و مسئول عکسبرداری اول دست راست الینا را چسب زد به اون صفحه فلزی و به نوید گفت مچ  دستهاش را محکم نگه دار تا عکس بگیرم نوید هم مچ دستهای کوچولوی الینا را نگه داشت و برای دست بعدی هم همینطور . حدودا 3 ساعتی اونجا معطل شدیم و نیم ساعت هم برای گرفتن جوابش که خدا را شکر رشد استخوانی الینا خوب بود و نتیجه عکس رضایت بخش .

 

دو روز بعدش الینا را بردم متخصص چشم پزشک و معاینه عصب چشم داشت دکتر کثیری چشمهای الینا را با ذره بین و نور چراغ قوه چک کرد و قبلش تا نامه دکتر مومن را دید پرسی که تشنجیه؟ گفتم بوده و فعلا خدا رو شکر قطع شده و یه سری سوال دیگه در مورد بیماری و داروها پرسید بعد به من گفت بیرون بایستم تا جواب نامه دکتر مومن را بده به نوید  که اونم خدا رو هزار مرتبه شکر خوب بود .

 

 

با انجام این معاینات و آزمایشها تا حدودی خیالم راحت شد و  9 اردیبهشت هم نوبت دکتر مومن بود . نتیجه ها را که نشونش دادم اونم راضی بود و البته بازم همین داروها را باید ادامه بدم و برای 3 ماه بعد نوبت دارم .

 

پنج شنبه صبح روز 5  اردیبهشت به اتفاق کاردرمان الینا خانم ابراهیم زاده  رفتیم فیزیوتراپی هارمونی تا یه بار دیگه دکتر شاترزاده وضعیت الینا و پیشرفت روند کار درمانی ش رو ببین. قبل از رفتن من توی دلم زیاد امیدوار نبودم که حالا که الینا مدتها کاردرمانی نداشته و مریض بوده دکتر هم حرفهای رضایت بخشی بزنه

 

وقتی رفتیم توی اتاق معاینه اینبار دکتر شاتر زاده دقایقی را با الینا بازی کرد و خیلی خوشرو تر از بار قبلی بود و مثل  همه اونهایی که الینا را از نزدیک میبینن از موهای فرفری دخملی خوشش اومده بود و بعد الینا را گذاشت روی تخت و از لحاظ فیزیوتراپی بدن و حرکات چند دقیقه ای الینا را تحت نظر داشت و هر بار ی که الینا کاری میکرد مثلا نشسته بود و با یه دستش با پاش بازی میکرد و یه دستش را میزد به دیوار کنار تخت   یا اینکه میخواست به حالت 4 دست و پا بشه و مشت دستهاش را بر خلاف همیشه باز میکرد و  یا .... دکتر اول یه لبخندی میزد و بعد  رو میکرد به خانوم ابراهیم زاده که یکی از شاگردهای دکتر هم هست یه سری اصطلاحات پزشکی را بکار میبرد و آخر هر جمله ای میگفت این خیلی خوبه!!

 

من زیاد از صحبتهای دکتر سر در نیاوردم اما دیدن همون لبخندهای حاکی از رضایت و شنیدن جمله این خیلی خوبه  خوشحالم میکرد و در اخر چند تا توصیه به کاردرمان الینا کرد و یه سری حرکات دیگه ای را هم گفت و به منم گفت که حتما توی برنامه های روزانه الینا تاب بازی را  هم بگنجونم  چون تاب بازی خیلی به پیرفت و محکم تر شدن عضلاتش کمک میکنه  و قرار  شد یکماه بعد بازم بریم و آقای دکتر الینا  را ببینه .

 

ما هم هر چی دکتر گفت گفتیم چشم! و یه نوبت برای 2 خرداد که 5 شنبه همین هفته باشه گرفتیم و خوشحال از مطب دکتر اومدیم بیرون!

 

از اون روز یکی دیگه از وظایف محوله به مادر شوهر جانمان  اینه که هر روز  الینا رو روی تاب بنشونه و برای الینا بلند بلند شعر  تاب تاب عباسی  را بخونه !

 

ببخشید این پست طولانی شد بعدا عکسهای مربوطه رو اضافه میکنم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

مامی کوروش
30 اردیبهشت 92 12:18
منا جون خدا رو شکر که همه معاینات پزشکی دخمل نازت خوب بوده
انشا... به زودی الینا هم بدو بدو می کنه تو خونه و تو هی می گی نکن بچه !!!


وای خدا یعنی میشه شاید باورت نشه همین الانم وقتی الینا به چیزی از وسایل خونه توجه نشون میده و میره سمتش و مشغول خرابکاری میشه من از ذوقم میشینم کنارش و از ذوقم حتی پلک هم نمیزنم و دوست دارم لحظه لحظه این کارهاش را ببینم و این موقعست که صدای باباش در میاد که مناااااااااا همینطور نشستی داری بچه رو نیگا میکنی جلوش رو بگیر کار دستمون نده!!!!
مامان علی خوشتیپ
30 اردیبهشت 92 12:27
سلام عزیزمخوشگل خودتی و دخترت
بابا سایز 60 ایکس لارجم خوشتیپی داره.دوستان لطف دارن
جات خیلی خالی بود


سلاااااام سار جونم
دیگه زیرش نزن وقتی لادن میگه خوشکل و خوشتیپ تر تر شده بودی یعنی بودی دیگه!!
منم خیلی میدوسته بودم بیام ولی اختیارمون که دست خودمون نیست که خواهر باید ببینیم این فینگیلی اجازه حضور صادر میکنه یا نه!
مامان علی خوشتیپ
30 اردیبهشت 92 12:28
انشاالله حال الینا جون همیشه خوب باشه و سلامتی براتون باشه...علی هم سردندون بود همینجور بود.از هوای آلوده اهواز هم هست...


درسته سارا جون این غبار اول صبح خیلی بده منم هر روز اول صبح الینا را میبرم خونه مادر شوهرم حدس یزنم از همین باشه
آشتی
30 اردیبهشت 92 13:55
سلام منا جون. خیلی خوشحالم که روند درمانی الینا جون داره خوب پیش میره. این عالیه. سپرده دست خدا. من خیلی امیدوارم. خدا بنده هاشو تنها نمیذاره. به خصوص این کوچولوهای آسمونی رو.
مانی هم این شعر رو میخونه:
«تاب تاب عباسی خدا نندازی! اگه میندازی، بغل من بندازی!!!!!!!» که البته قبلا میگفت: بغل مامان، ولی حالا شده «بغل من»!!!!!!!!


سلام آشتی جون
مرسی از نگاهت عزیزم
انشالا که همه فرشته های کوچولو صحیح و سالم باشن
مامان ترنم
30 اردیبهشت 92 14:01
سلام مادر مهربون و صبور. من امروز وبلاگت رو برای اولین بار دیدم. با اجازه لینکتون کردم. خیلی از مطالبش رو از آخر به اول خوندم. از 100 روزگی الینا تا حالا. با خیلی از پستهات گریه کردم و اینقدر خوندم تا به مطالب آخر رسیدم. راستش می خوندم که مطلبی رو پیدا کنم که نوشته باشی الینا جون بهتر شده. و خیلی خوشحالم که توی این پستهای آخر وضعیت الینا خیلی بهتره و تشنج قطع شده.از ته دلم واسه سلامتیش دعا می کنم و آرزو دارم که به زودی خبر بهبودی و قطع داروهاش رو بدی.این هم وبلاگ دختر منه .خوشحال میشم به ما سر بزنید http://tarannom-diaries.niniweblog.com/


سلام مامان ترنم
الان اومدم و عکسهای ترنم را دیدم ماشالا هم که چقدر نازه این دخملیه

به وبلاگ الینا خوش اومدی عزیزم
مامان دوفرشته
30 اردیبهشت 92 15:06
انشالله که همه بچه ها صحیح وسالم باشن وامیدوارم الینای گلم هم زودزودخوب بشه وهمینطورآنیتای عزیز که امیدوارم هرچه زودترحالش خوب بشه ودل مامانشوشادکنه


انشالا انشالا انشالا
نرگس
30 اردیبهشت 92 15:29
سلام

خداروشکر کلی خبر های خوب خوب گفتین تو این پست البته منهای اسهال!

اصلا من کلی ذوقیدماااااااااااا.

الینا رو وقتی لقمه تو دهنشه تصور کردم بعد خندم گرفت بعدم قربون صدقش رفتم تپل مپله موفرفریه خوشگل من


سلام به یک عدد نرگس کلی ذوقیده !
خوبی همشهری؟ تابستون نزدیکه نمیخوای بیای اهواز؟
فروغ مامان مهراد
30 اردیبهشت 92 16:41
سلام منای عزیز.بسیار بسیار خوشحال و متعجب شدم که دیدم به وبلاگ مهراد اومدین.چون من جز لینک شبنم نیستم واسه همین تعجب کردم.من 1ماهی هست که وبلاگتونا می خونم و از طریق وبلاگ شما با شهرزاد جون آشنا شدم.منتها تا الان واستون نظر نذاشته بودم.وقتی اسمتونا تو نظراتم دیدم فوق العاده متعجب شدم.من با اجازه لینکتون می کنم مامان شاد و سرزنده


سلام فروغ جون منم آدرست را از نظرات کاچی پرسونت پیدا کردم البته تو وبلاگ آنیتا هم دیده بودمتون !
شما لطف داری عزیزم
مامان ماني جون
30 اردیبهشت 92 17:01
اي جونم پستت حسابي بهم حال داد
الهي الان خوب خوب باشه
قربون دختر ددري برم من
الهي زود تر خوب شه و مامانش به آرزو هاش برسه
راستي منم ميگو زياد ميدوستم اما اينجا خوبش كم گير مياد
ميگم خيلي نگران شدم ها به الينا غذا نده آخه اينجوري كه ميگي احتمال داره يه وقت بخوريش
الهي شكر كه جواب آزمايش ها خوب بوده
دكتر راست ميگه تاب خيلي خوبه عمهء ماني هم واسه همهء بچه ها تاب رو توصيه ميكنه و البته ميگه اگه تابي باشه كه به جاي جلو و عقب يه سمت كنار بره تاثيرش بهتره
الهي سري بعد كه ميري دكتر خبرات از اين هم بهتر باشه
ببوش لپ لپ رو



قربونت سعیده جونم اتفاقا منم به همین دلیل فعلا به الی جونم کتلت نمیدم چون هم کتلتام خوشمزن هم الینا که قند و عسله !!!
مروارید
31 اردیبهشت 92 7:42
سلام منا جون چرا کامنتای منو تایید نمیکنی اخه چیزی شده؟؟؟؟؟؟ناراحتی از دستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



سلام مروارید ناراحتی برای چی خانومی؟
من دقیقا منظور شما را از اینکه برای من و شبنم پیغام گذاشته بودید که میتونید کمکمون کنید و ... را نفهمیدم و شبنم از شما خواسته بود که بیشتر توضیح بدید یا آدرس ایمیلتون یا وبسایتت را بذارید منم منتظر بودم جواب دیگه ای بدید که ندادید!
مامان ملیناوکیانا
31 اردیبهشت 92 11:02
خوشحالم از اینکه همه چی خوب پیش رفته.... موناجونم هیچ نگران نباش این روزهاهم میگذره و یادت باشه این حرفم که یه روزی اینقدر از اینکه الینا داره راه میره و فضولی میکنه عصبانی بشی وکلافه
راستش واسه مرخصی زایمان هنوز همه تو شک و تردیدن که چه جوریه ولی هنوز به دستگاه ما ابلاغ نشده و من چون کارمند قراردادی ام باید ببینم تامین اجتماعی چی میگه و هنوز ازشون نپرسیدم امیدوارم 9 ماه و اون تبصره هاش که گفتی اجرایی بشه خیلی خوبه
ببوس دختر گلتو


مریم جون بی صبرانه منتظر روزی هستم که از دست فضولیهای وروجکمون کلافه شیم!

sahar
31 اردیبهشت 92 11:31
آفرین منا
من از صمیم قلب بهت افتخار میکنم بخاطر این همه پشتکار و صبوری که به خرج دادی و میدی
و من مطمئنم که روز به روز اوضاع الینا بهتر و بهتر و خوب و عالی میشه
هر چی آرزوی خوبه مال شما


سحر هر چی هست لطف خداست و نگاه مهربونش به دخترم
مینا
31 اردیبهشت 92 13:38
سلام منا منم دختر اصفهونی انگار میبینم از طریق کاچی پزون با فروغ جون آشنا شدی دخترتم خیلی نازه اگه دخترت خوب شد که مطمئن هستم خوب میشد چون خیلی دعا میکنم تو امامزاده شاهزید دخترت بشد به جان دخترم راست میگم اگر یه کاری ازت خواستم انجام میدی یا نه


سلام مینا جون
وا شماید ؟ خوش اومدی خواهر جون

از بس که شما گوید کاچی کاچی خو ما هم هوس کردیم دیگه !

شما امر کُنِد بفرما خواهر جونِم؟
لهجه اصفهونی را حال کردی !!!
یک خاموش
31 اردیبهشت 92 14:41
عزیزم من هرشب واسه الینا دعا میکنم خدارا صد هزار مرتبه شکر ..


عزیز دلمی خیلی خیلی ممنون از لطفتون
نرگس
31 اردیبهشت 92 20:12
همشهری آخه هوای شهرمون تو تابستون تحملش سختهنه؟
بابام که میخواد بیاد شاید منم آورد با خودش اما من دوست دارم شهریور بیام


ما که دیگه اینجا عادت کردیم دختر تهرونی!!
شبنم
31 اردیبهشت 92 23:55
خدا رو شکر که الان دختر جون حالش خوب شده و اسهالش دیگه برطرف شده..خب پیش می یاد دیگه!..به قولی همه بچه ها از بس که هرچی رو می بینن می خوان ببرن طرف دهان شون و با زبون کوچولوشون مزه مزه اش کنن،همیشه در معرض اسهال هستن..

دارم صحنه ای رو تصور می کنم که الینا خوب و اروم می شینه توی وسایل بازی ها، و تا تموم نشه از جاش تکون نمی خوره!!..ای جوووووووونم قشنگم..






درسته شبنم جون نمیدونم چطوری از این عادت بدش ترکش بدم هر چی هرررررررررچی جلوی دستش باشه را جدیدا اول بو میکنه با اون بینی فینگیلی ش بعد اول یواشکی میذاره دهانش منتظر میمونه ببینه من دعواش میکنم یا نه اگه اوکی بود و من نبینم دیگه همه جای شیئ مورد نظر را گاز گازی میکنه جدیدا هم لباس خور شده ! احتمالا مزه لباسها خیلی به مذاقش خوش میان!












شبنم
31 اردیبهشت 92 23:57
خدایا هزااااااااار مرتبه شکرت که هم نتیجه رادیولوژِی استخون هاش و چشم پزشکی اش خوب بوده و هم جلسات کاردرمانیش مثبت و نتیجه بخش بوده..

خدااااااااااایا خودت بازم کمک کن که حال فرشته کوچولومون بهتر و بهتر بشه..آممممممممین




بهتر میشه بهتر میشه انشاالله

وقتی دل پاک دوستهای خوبی مثل تو را داشته باشم که میدونم هر لحظه با ما هستید و به یاد الینای من ، خدا هم ما رو تنها نمیذاره


مامان یاسمن ومحمد پارسا
1 خرداد 92 1:04
وای خدا خدا را شکر ایشالاه که روز به روز بهتر بشه از ته قلبم ارزو می کنم الینای نازن و تمام بچه های که بیماری دارند به زودی زود خوب بشند دوستتون دارم زیاد


همه این قلب و ماچها رو واسه یاسمن گلم و محمد پارسای عزیزم هم بذار مهربونم
مروارید
1 خرداد 92 8:01
منای عزیز من تو خصوصی همه چیزو برای شما و شبنم گلم توضیح دادم شماره ی مطب رو هم براتون گذاشتم بازم برات تو خصوصی میذارم امیدوارم که بتونم کمکی بکنم خصوصیت رو چک کن گلم


مروارید جان شما همه چیز را توضیح ندادید که جریان از چه قرارعایا؟ فقط نوشته بودی میتونی کمک کنی در صورتی که من و شبنم مشکلمون خیلی از هم متفاوته خانومی

لطفا به جای شماره تلفن واینکه بازم بگید میتونم کمکتون کنم دقیقا توضیح بدید که چطور میتونید کمک کنید!




جواب اون نظر خصوصی ات اینکه :
بازم دقیقا توضیح ندادی چه روشیه که همه بیماریها را معالجه میکنه؟!!!

مامان گیسوجون
1 خرداد 92 11:00
سلاممممممم بر بانوی ناز خودمان
و دخترک قند و عسل که عزیز خاله هاشه
خوبی دوستم وای چقدر خبرهای خوب نوشتی البته بجزاشهال الینا جونم که ان شاا... تا حالا خوب شده
امیدوارم همیشه اینجا پر باشه از شادی و خنده
ببوس نازدونمونو


سلام به فرشته ای که مامان خوشکلترین فرشته روی زمینه
مرسی عزیز دلم خوشحال میشم وقتی میای اینجا
مینا
1 خرداد 92 16:08
ببخشید من جون نظر قبلیمو خصوصی بزن ممنون میشم یادم رفت خصوصی کنم


عزیز دلمی مینا جون
حتما حتما برای خوردن کاچی های تو هم که شده اصفهان میایم و مرسی که برای دخترم و خوب شدنش نذر کردی
خاله نرگس
1 خرداد 92 23:13
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که خوبه. خدایا ممنون که همه چیز داره روز به روز بهتر می شه.
انشاله به همین زودی می بینی داره بدو بدو می کنه اونوقت از کت و کول بالا و پایین رفتناش می افتی منا جونم.
قربوووووووووووون لقمه خوردنت بشم من. منم می خوام الینا بخورم.
آخ جون تاپ بازی خیلی خوبه خیلی دوست دارن. اصلا براشون یه جورایی آرامش می یاره.
می بوسمتون یه عالمه


مرسی نرگسی عزیزم
یه عالمه بوس برای تو و ساینای دوست داشتنی

مامان آرشیدا کوچولو
2 خرداد 92 2:18
من دارم اشک شوق میریزم الینای خوشمل من تا چند وقت دیگه تاتی تاتی میکنه حالا صبرکن و ببین خدای جونم شکرت که فرشته ناز و معصوم ما هر روز داره بهتر میشه


عزیز دلمی زهره مهربون
انشالا انشالا دعا کن به زودی الینای منم راه بره
مروارید
2 خرداد 92 8:24
منا جون میتونم رمز ادامه ی مطلبتو داشته باشم ناسلامتی منم خاله ی الینا گلی ام دیگههههههه


ادامه مطلب رمز نداره عزیزم
در اون مورد هم فعلا تصمیم خاصی ندارم و مرسی بابت لطفت و اینکه به فکر من والینا هستی
nasim
2 خرداد 92 23:32
salam mena joon
kheli khoshhalam ke hale elina joon khobe khodaro shokr man khanande khamoshet bodam vali goftam ye tabrik begam khedmatet
elinaye aziz bebosesh mamane mehraboon



سلام نسیم جان

مرسی عزیزم که واسم نظر گذاشتی
راحله
5 خرداد 92 12:39
منا جونم خیلی خوشحالم که پیشرفت های الینا جونم روز به روز داره بیشتر و بیشتر میشهآفرین به این دخمل زرنگ مو فرفری
فکر میکنم الان دیگه الینا رو دکتر هم بردی....امیدوارم با خبر های خوش بیای.منم امروز هوراد رو میبرم دکتر ببینم چی میشه.خدا کنه داروهاشو کمتر کنه این بار


قرررررربوت راحله جون
نشد که ببریمش حالا بعد میگم چرا

انشالا هوردا جونم هم همیشه سلامت باشه و خیلی ببوسش این فسقلی نازمو
مریم مامان عسل
5 خرداد 92 18:50
خدارو شکر منا. خیلی خوندن این پست خوشحالم کرد.

تاب تاب عباسی رو بسپار به عسل که خوراکشه!!!!

خخخخخخخخخخخخ

کشته مرده ی تابه. همش میگه تا تا عبا! تا تا عبا!

دیدی نتیجه ی صبر چقدر شیرینه؟

حالا هر روز بهتر هم پیش میره. من مطمئنم. خدا عاشق فرشته کوچولوهاشه. مخصوصا این فرشته ی موفرفری خوشگلمون.






عزیز دلم این عسلییییییی من قلبونش برم




ما هم هنوز منتظر دیدن روزهای بهتری برای دخملیمون هستیم اصلا میدونی حس میکنم این مدت صبور تر از قبل شدم یادته قبلا چقدر بیتاب بودم الان دیگه کم کم دارم با این وضعی که داریم کنار میایم که باید صبر کرد وقتی صبر کنی وآروم باشی و دیدن و لمس کردن این روزهایی که منتظرشون بودم قشنگتر و پررنگتر هستند





مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 17:06
آخی الینا جونی ایشالله همیشه سلامت باشی.از پیشرفتهای جسمیش هم خیلی خوشحال شدم

مرسی مینا جونم
مامی امیرحسین(فاطمه)
14 خرداد 92 14:06
وای منا واو به واو با هیجان پستتو خوندم.خدا رو هزا بار شکر.ببخش که دیر به دیر سر میزنم.الانم بابام امیرو برده بیرون وقت کردم بیام.خیلی خوشحال شدم.ایشالا به به همین زود یاینقدر شیطون بشهه بیای اینجا از شیطونیاش بنالی


انشالله عسیسم