وارد شدن به 5 ماهگیت مبارک عسلکم!
خداوند به هنگام شکلگیری نطفه فرشتهای را مامور حفظ و نگهداری جنین در شکم مادر میکند ولی تنها زمانی که فرشته مستقیما با جنین ارتباط پیدا میکند زمانی است که فرشته هویت جنین را مشخص میکند و این دقیقا زمانی است پزشکان نیز با دستگاههای ویژهای متوجه این امر شدهاند.
طبق احادیث نبوی و آیات شریفه قرآن، پس از استقرار 42 روزه جنین در شکم مادر، خداوند فرشتهای را به سوی او میفرستد تا هویت وی را مشخص کند و سپس از خدای متعال رزق او را میپرسد و آنچه را که خدای متعال میفرماید آن فرشته بر لوح سرنوشت جنین بی هیچ کم و کاستی مینویسد. «روح پس از 4 ماهگی در جنین دمیده میشود و دمیدن روح در جنین پس از مشخصشدن خلقت وی انجام میشود در حالی که قبل از این کودک در مرحله نباتی به سر میبرد چرا که همچون نباتات هیچ حرکتی از خود بروز نمیدهد.
برگرفته از سایت مدرسه مامان ها
عسلم از دیروز 4 ماهگی ات تموم شد و وارد ماه پنجم زندگی ات شدی .4 ماهی که با کلی خاطرات شیرین و تلخ و خوشی و سختی گذشت هر چند به این زودی منتظر اومدنت نبودم و واسه 1 یا 2 سال دیگه انتظار اومدنت را داشتم بعضی روزها که خیلی اذیت میشدم و یا با نوید بحثم میشد همش با خودم میگفتم که شاید نباید الان باردار میشدم و اشتباه کردم که خودم درست حسابی جلوگیری نکردم وگذاشتم به عهده نوید! بایدمیذاشتم مدت بیشتری از ازداجم بگذره تا بهتر با خصوصیات و اخلاق هم آشنا بشیم بعد یه موجود زنده دیگه را وارد بازی زندگیمون کنیم
اما الان دیگه تو هستی تو موقعی اومدی که ما واسه اومدنت هیچ برنامه ریزی نکرده بودیم اولش باور حضورت توی دلم واسم سخت بود دقیقا نمیتونم بگم که چه حسی داشتم هم خوشحال هم نگران از آینده وقتی جواب مثبت آزمایش را گرفتم تو ماشین که نشستم قدرت حرکت نداشتم زنگ زدم به خواهرم با شنیدن صداش گریه ام گرفت وقتی بهش خبر را دادم خیلی خوشحال شد و از گریه من تعجب کرد و گفت الان چرا داری گریه میکنی حتما گریه ات از روی ذوق زیادیه! گفتم آخه من نمیدونم چکار کنم! گفت شکر خدا رو کن خیلیا هستن که واسه باردار شدن خیلی سختی میکشن الان خدا به تو یه نعمت داده باید شکر گذارش باشی گفتم :آخه نوید که اصلا الان بچه نمیخواد نمیدونم چطور بهش بگم اون هم گفت شاید اولش باورش واسش سخت باشه اما بعد مطمئن باش از پدر شدنش خوشحال میشه !
عسلکم تو الان 4 ماه مهمون من شدی مهمون دل و جان من داری کم کم بزرگ میشی وقتی دیروز خوندم که از بعد از چهار ماهگی خدا از روح خودش به تو میدمد دلم یه طوری میشه حس میکنم بارم سنگینتر و مسئوولیتم بیشتر شده و باید بیشتر از قبل مواظب باشم تا این هدیه آسمونی را به سلامت به زمین بذارم .شاید اوایل اینطور فکر میکردم که تو اومدن به این دنیا را برخلاف خواسته من و پدرت قبول کردی آخه این دنیا چی داره که اینقدر واسه پا گذاشتن به دو رنگیها و دروغهاش و بعضا زشتیهاش عجله کردی من که هیچوقت طعم خوشبختی را تا ته تهش نتونستم بچشم پس وای به حال تو که دختر همچین مادری باشی! اما الان میدونم که هر چقدر این دنیا زشت و پر از بدیها و دلهای شکسته شده باشه اما یه موجود زنده در درونم هست که با ضربان تند تند قلب کوچیکش میتونه دنیای تاریک من را از رنگین کمان عشق و تنهایی من را با خنده ها و جیغ های شادی بخشش پر کنه .
عسلکم بی صبرانه منتظر حضورت هستم و بدان که هیچ چیزی برای مادر شیرینتر از در آغوش گرفتن فرزندش نیست
* فال حافظه امروزم این بود:
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
دمت گرم حافظ جون