الهی به امید تو
سلام به همه دوستهای خوبی که در این مدت با نظراتتون و مهمتر از همه دعای دلهای آسمونیتون من و الینا رو تنها نذاشتید .
به همون دلیلی که قبلا گفته بودم واسه دوباره نوشتن اینجا خیلی تردید داشتم اما دلم نمیاد اینجا رو که یه روز با هزاران شوق و امید و آرزو واسه فرشته کوچولوم ساخته ام تعطیل کنم ، من از همون روزیکه اینجا شروع به نوشتن کردم تصمیم داشتم طوری مطالبم را بنویسم که دلبند نازم وقتی بزرگ شد با خوندن مطالب اینجا که ممکن تا اونموقع من یادم بره یا حتی نباشم ، لبخندی گوشه لباش باشه و ازلابلای کلماتم عشقی که با تولدش تو وجود من متولد شد را بفهمه و درک کنه .اما وقتی نگاهی به چند پست آخرم میندازم حتی خود من هم دوست ندارم انها را بخونم و با یاد آوریشون دلم به درد میاد و بازم اشک تو چشمام میلرزه .بخاطر همین تا اونجایی که میتونم و بتونم جلوی غمهایی که بعضی وقتها بد جوری روی دلم تلمبار میشن و تا مرز منفجر شدن پیش میرن! را میگیرم و دیگه اینروزهای تلخ را اینجا نمیشمارم و میسپرم به باد تا از خاطرات اینجا پاکشون کنه .خیلی سخته و اینروزها دارم توی زندگی واقعی ام همینکار رو میکنم و هر وقت کسی حال الینا را میپرسه یه لبخند زورکی تحویلش میدم و میگم:"خدا رو شکر بهتره! " اما تو دلم امیدم به همون ارحم الراحمین که میدونم دورا دور هوای من و الینا رو داره پس لزومی نداره بقیه را با شنیدن خبرهای بد از الینا ناراحت کنم .
چند سال پیش وقتی مجرد بودم به همراه خانوادم واسه مکه ثبت نام کردم و وقتی الینا 3 ماهش بود اسم من در اومد اما بخاطر اینکه الینا کوچک بود من برای مشرف شدن ثبت نام نکردم حدود 20 روز پیش مامانم و خواهرام به خونه خدا رفتن ، همه قبل از رفتن میگفتن تا میرسیم اونجا اولین کسی که اسمش را میبریم الینا ست و واسه شفای الینا دعا میکنیم . چند روز بعد از رفتنشون حال الینا خیلی بد شد و تشنجهای بدی داشت هر وقت با مامانم اینا تماس داشتند اولین چیزی که میپرسیدن حال الینا بود و همشون حتی حسین کوچولو هم با همون دل کوچولوش اولین آرزویی که کرده بود خوب شدن حال الینا بود. اما حال الینا بد بود و روحیه من بدتر طوریکه نتونستم بیام سرکار و 1 هفته مرخصی گرفتم و موندن کنار الینا حداقل من را آرومتر میکرد.
با همه اینها بازم میگم الهی به امید تو !شفای الینا و همه فرشته های کوچولو فقط و فقط و فقط با تو یا رب!
بابای الینا هر وقت الینا خوابه کنارش دراز میکشه و بوش میکنه ، بهش میگم نوید چرا اینطوری بوش میکنی؟ میگه : تا حالا بوش کردی ؟ بوی فرشته ها رو میده .
هفته دیگه داریم فرشته کوچولومون را باز میبریم دکتر تهران . میدونم نیازی به گفتن نیست و شما دوستهای خوب و مهربون مثل همیشه دعاهای قشنگتون بدرقه راه فرشته کوچولوی ماست.
در ادامه یه سری از عکسهای الینا را میذارم.
اولین بار که الینا تو صندلی ماشینش نشست:
خوابیدن فرشته کوچولوی من :
اولین تکیه زدم به بالشت الینا خانوم که چند ثانیه بیشتر طول نکشید و یه وری شد!
عاشق این دو تا عکستم عزیزم که 3 ماهت تموم شده بود و تازه داشتی شیطونی کردن را یاد میگرفتی:
آخرین عکس هم عکسی که تو بیمارستان از الینا گرفتم نمیدونم چرا تا حالا این عکس را از گوشیم پاک نکردم و با دیدنش یاد تلخترین و بدترین لحظات زندگیم می افتم