الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

لحظه دیدار

1390/10/7 20:56
3,514 بازدید
اشتراک گذاری

نیم ساعته که الینا رو خوابوندم بعد از چند بار که گذاشتمش تو گهوارش و صدای اِه  اِه کردنش اومد که یعنی بغلم کن من هنوز خوابم نیرده بالاخره خانم رضایت داد و خوابید

هنوز خونه مامانم هستم تصمیم گرفتم بعد از چهل روزگی الینا برگردم خونمون اما با این عادت بغلی شدنش نمیدونم چطور میتونم کنار بیام جدیدا هم پروسه خوابوندنش چند مرحله ای شده!

شیر خوردن  ،یه نیم چرت زدن  ،  گرفتن باد گلوی فرشته کوچولو (این مرحله را من خیلی دوست دارم البته خیلی سخته! دوست دارم چون وقتی می ایستونمت تو بغلم اول گردنت رو بو میکنم بعد یه بوس کوچولو بعد صدای نفست که گرماش میخوره به صورتم واااای این یکی از بهترین لحظات من و فرشته کوچولومه آما آما سختترین کار گرفتن همین باد گلووه!و وای اگه یه بار به قول نوید این باده یادش بره که بیاد دیگه کتفم می افته و با کلی ترس و دلهره میذارمت تو گهوارت!و بعدش هم اینقدر به خودت میپیچی تا این باد راهش رو به بیرون پیدا کنه!) ، بعد از گرفتن باد مذکور و اطمینان از به خواب رفتنت میذارمت تو گهوارت اما درست چند دقیقه بعدش با چشمهای گرد شده نگام میکنی که یعنی کوجا مامان خانومی من هنوز بیدارم! بعدشن صدای نق و نوقت و دوباره باید بغلت کنم جالبه که تا بغلت میکنم و چند قطره از مایه حیاتت مینوشی دوباره خوابت میبره و دوباره برکرد به مرحله دوم از بالا!

یه شب تا خود صبح تا اذان صبح همین کار رو کردی بعدشم با خیال راحت خوابیدی و همه روز خواب بودی و خودت رو واسه شب کاری بعدش آماده میکردی منم که تموم روز عین یه چشمم خواب بود و یه چشمم بیدار!امروز هم اینقدر گیج بودم مامان نوید زنگ زده بود حال الینا رو بپرسه منم گیییییج بدخوابیهام بعد از احوالپرسی بهش میگم الینا چطوره خوبه؟!!!! این دیگه آخر حواسپرتی هام بود!

چرا کسی بهم نگفته بود بچه داری اینقدر سخته داشتیم زندگیمون رو میکردیم ها!

اما همه اینا می ارزه به اون لبخند شیرینی که بعد از شیر خوردنت و سیر شدنت خیلی ملیح و دوست داشتنی رو لبات میشینه  و یا وقتی چشمات رو گرد میکنی و لبات رو غنچه ای  سرت را میچرخونی وااااای که این لحظات رابا دنیا عوض نمیکنم

 

میخواستم از خاطرات زایمانم بنویسم اما شاید وقتی دیگر!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

sahar
8 دی 90 0:04
ما نگفتيم بچه داري سخته ؟؟؟؟؟؟
دلبندم تو خوب نخوندي !
ما والا بلا زياد گفتيم !


اگه گفتی به من نگفتی!!!!
زهرا
8 دی 90 10:39
سلام
تولدت مبارك عزيزم ماشا الله من مدتي اينترنتم قطع بود خيلي خوشحال شدم قدمش مبارك باشه


سلام مرسی زهرا جون
مریم مامان ملینا
8 دی 90 13:27
سلام منا جون
چقدر خوشحال شدم که پست جدیدتو دیدم.
ناراحت نباش عزیزم، همین دوماه اول سخته بعدش خیلی شیرین میشه.
باز خداروشکر که تو مشکلات شیر دادن رو نداری مثل من؛اون دیگه واویلاست.
عزیزدلم از طرف من الیناجون رو ببوس


سلام مریم جون
خوبی عزیزم
چکار خوبی کردی انروز زنگ زدی و صدای مهربونت را شنیدم خیلی خوشحالم کردی
تو هم ملینا جون را از طرف من ببوس
یلدا
8 دی 90 13:29
چقده گرمای نفسهاش باحاله
منا به جای من حسابی بچلونشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


حتما یلدا جون
مامان محمدجان
8 دی 90 18:40
سلام عزیزم
ممنون که به ما سر زدی
به نظر من آدم طعم واقعی بچه داری رو بعد از 6 ماه اول میچشه
اخه یه خورده خواب این وروجکا بهتر میشه و وضعیت گوارشیشون هم بهبود پیدا میکنه
خسته نباش مامانی این روزا هم میگذره
ایشالله این


سلام
والا مامان محمد جان همه بهم میگن صبر کن از چله در بیاد بهتر میشه اما شما میگید تا 6 ماه اووووووه کی میتونه ا اون موقع صبر کنه!!
ملی مامانه میکاییل
9 دی 90 7:21
آخی الهی عزیزم چه با حال نوشتی ، منم موقع بی خوابی همینو می گم که داشتم زندگی مو می کردم اما وقتی معصومانه خوابش برد دو سه تا حرف درشت حواله خودم می کنم قوربونش برم با اون چشمای گرد شدش و لبای غنچه اش
مامی امیرحسین
9 دی 90 13:10
سلام منا جون من امضا میدم که چلش ردبشه خیلی بهتر میشه.اون چشمای گرد شدهرو خوب اومدی!اونشب بردم خوابوندمش بعد اومدم دودیقه با همسر گرامی گپی بزنیم.اینقدر آروم و تو تارکی مطلق حرف میزدیم که خودمونم بزور حرفامونو میشنیدیم.خوشحال رفتیم بخوابیم که دیدم دو تا چشم گرد سیاه در اون تاریکی میدرخشن! عکس چرا نذاشتی مادر؟دیگه بعد از تولد پست بی عکس قبول نیست!
خاله جون
9 دی 90 15:50
مامان نيروانا
10 دی 90 11:39
سلام مناي عزيزم، ببخش كه اين چند وقته سر نزدم بهت. از روزي كه روي ماه اليناجون رو ديدم كلي آپ كردي ايوَل. بابا دمت گرم من كه از تمام جهات از عالم و آدم قطع بودم تا پايان مرخصي زايمان ولي چقدر من و تو شبيهيم. ما هم 20 روزگي نيروانا برگشتيم خونه دو نفر و نصفي. اما يك ماه بيشتر نتونستم تنهايي دووم بيارم. صبح كه بابايي ميرفت سر كار تا بر ميگشت من شايد گلاب به روت دستشويي هم نتونسته بودم برم يا يه ليوان آبي چايي چيزي بخورم در حد اينكه فقط شير داشته باشم. خيلي لاغر شده بودم اين بود كه برگشتم كرمان ولي نه اينطور كه ورِ دل مامانم باشم. يه طبقه از خونه ي خواهرم بود، مستقل بوديم ولي احساس تنهايي زجرآور سرچشمه رو نداشتم. هميشه گوش به صداي در خونه ميسپردم و باز و بسته شدنش آهنگ روحبخشي بود... چي درد سرت بدم خواهر. به نظر من كه تا ني ني در حال خوردن مايه ي حياته يه جورايي همينجوريه. كم و زياد داره اما توقف نه. دوستاي من ميگفتن تا دوسالگي همينجوريه و منم همين تجربه رو دارم. فعلاً خواب راحت و استراحت رو ببوس بذار كنار عزيزم تا اليناجون دو ساله بشه. بجاش اون همه عطر و بو پوست لطيف و بوسه و ... داري ديگه حالشو ببر. ديگه از خدا و دنيا چي ميخواهي. يادت باشه من قبلش بهت گفته بودم كه هرچي ميتوني استراحت كن. ببين يه كم هم بجاي من اون فرشته كچولو رو ببوس.


سلام فریبا جون خوبی عزیزم؟
باورت میشه قدر به مغزم فشار اوردم تا اسم کوچیکت یادم اومد!همش صدای گریه های الینا تو گوشم ونگ میزنه! فریبا واقعا تا دو سالگی برنامه همینه؟نه واقعا؟
مامان ماهان
11 دی 90 15:17
اوایل سخته عزیزم تا عادت کنن که بخوابن تا عادت کنن که شیر خوب بخورن تا عادت کنن به ........... هزار تا عادت دیگه که اون وقت از کنار اونا یه چیزای دیگه در میاد یهو به خومون میایم که بله نی نی ها بزرگ شده و ما پیر شدیم موفق باشی عزیزم
mamani helena
16 دی 90 13:10
salam mona joon khobi mamani?injoriye migan behesht zire paye madaran ast dige. golam kam kam khob mishe o arom mishe negaran nabash avalash sakhte doseton daariiiiiiiiiiiiiiiiim
مامی مائده
16 دی 90 15:44
وای منا چقد خندیدم از سوتیت خوابیدن پرنیا هم دقیقا مثل الیناس. خواب نذاشته واسم
خاله نسرین.مامان صدف و سپهر
17 دی 90 7:18
سلام منا جون.خانومی خیلی عجولی!!!!هنوز کجاشو دیدی!!!!!!!با بزرگ شدن بچه ها مشکلاتشونم بزرگ میشه.اما نترس عزیزم منم با صدفم همین مشکلو داشتم تا چهل روزگی به اصطلاح میگن بچه شب و روزشو گم میکنه.روزا می خوابه و شبا بیداره.البته چون با این گم کردن شب و روز منم داشتم عقلو روحمو گم میکردم با پیشنهاد پزشک محترم دوشب به دخملم شربت خواب دادم دیگه حساب دستش اومد که کی باید بخوابه و کی بیدار شه. غصه نخور عزیزم سختیش همین 100سال اوله بقیش درست میشه ایشاالله.فرشته کوچولوتو ببوس.