الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

فصلی نو

سلام دوستهای گلم دلم برای همتون خیلی تنگ شده بود ، بیشتر از اون دلم  واسه اینجا ، این خونه ای که با عشق  روزهای اول بارداریم واسه فینگیلیم ساختم! و این فینگیلی درون من رشد میکرد و من پر از حسهای قشنگی که تا حالا تجربه نکرده بودم  و تا اینکه این فینگیلی اسم دار شد و ما اسم زیبای فرشته کوچولوکون  را رسما به بقیه  هم اعلام کردیم!!! آخی چه روزهای قشنگی بود ، یاد همه اون لحظه های شیرین بخیر  و من تقریبا تمام اون لحظات  را اینجا ثبت کردم   گذشت و گذشت تا اینکه الینای ناز من پا به این دنیا گذاشت و بابا نوید اولین  پست را اینجا نوشت  و   خبر بدنیا اومدنت را...
27 مهر 1392

مرداد سیاه تمام شد!

بالاخره مرداد تمام شد مردادی که به قول شبنم جون مرداد سیاهی بود برای هردومون!   اتفاقهایی که در این مدت افتاد به اندازه یک سال بود این یک ماه! الینا تشنجش با بالاتر بردن دوز داروها کنترل نشده بود . اینبار مجبور شدم و به این نتیجه رسیدم که دکترش را عوض کنم دیگه خسته شدم از بس برم بشینم روبروی دکتر  و هی من حرف بزنم و دکتر فقط تند تند تو پرونده یادداشت کنه و جواب قانع کننده ای برای اینهمه سوال که توی ذهنم مونده بود نداشته باشه و فقط سر تکون بده و مثل همیشه تکرار کنه که :   ببینید خانم تشنج یا همون صرع کودکان یه بیماری که ابعاد پیچیده ای داره و متاسفانه الینا نوع سختی را داره و خودتون میدونید که چه دوران سختی...
3 شهريور 1392
6584 0 102 ادامه مطلب

محتاج دعاییم هنوز! + یادداشت جدید

یک ساعتی هست نشستم روبروی مانیتور و میخوام مطلب جدید! را بنویسم  اما نمیدونم چی بگم  نمیدونم از چی بنویسم  بهتون قول داده بودم که خبرهای خوبِ خوب براتون دارم! غافل از اینکه .... همیشه چرخ زندگی اونجوری که میخوای نمیچرخه  همیشه وقتی حس میکنی که مشکلات دارن تموم میشن و از روزهای سخت و عذاب آور فرسنگها دورِ ِ دور شدی  ، یه اتفاق ، یه شوک ، یه تکون کافیه که تمام کاخ آرزوهات را خراب کنه و بفهمی  که همه اون روزهای قشنگ ، همه اون لحظاتی که به آینده امیدوار بودی یه سرابی بیش نبوده  و  بایه تلنگر کوچک  دوباره برگردی به پله اول ! الینا هفته قبل بعد از گذشت 8 ماه از آخرین تشنج ، بازم ت...
14 مرداد 1392
2486 0 124 ادامه مطلب

دو رقمی شدیم!

روز پنج شنبه ظهر بود که لادن مامان مانی عسیسم  به من    اطلاع داد که نتایج اولیه شمارش آراء  مسابقه نی نی شیکمو را اعلام کردند و ما هم بدیو بدیو رفتیم ببینیم فینگیلیمون چندم شده عایا؟   که دیدیم بععععععله الینای عسیسم رتبه اش تو مسابقه شده 76!!! این رتبه رتبه ای ست بس اعجاب انگیز! حقیقتش اینکه اون آدمک درونم دوست میداشت الینا اول بشه و بعد مجله شهرزاد اینقدر از عکس الینا خوشش بیاد که تا یکسال همش عکس الینا رو چاپ کنه روی جلدش!!! چه کنیم مادریم دیگه دل مادر هم همیشه بهترینها را واسه  دُردونه اش میخواد. اما آما همین رتبه دورقمی هم کلی خوشحالمون کرد از اونجایی که تو کللللللل فامیل هیششششششک...
31 تير 1392

عجب تیری بود این تیرماه!!!

در این پست میخوام از دوستهای گلم تشکر کنم  از دوستهای مهربونی که ندیده اینهمه به من ودخترم لطف دارند .  قبل از اینکه برم مشهد ریحانه عزیزم تماس گرفتند و گفت که چند بسته ال کارنتین بلا استفاده مونده و اگر هنوز الینا ال کارنتین استفاده میکنه آدرس بدم تا بفرسته اهواز . اتفاقا دو روز قبلش داشتم داروهای الینا را چک میکردم و از الکرنتین فقط 3 بسته 10 تایی مونده بود . دو هفته بعد داروها به دستم رسیدند .   وقتی از مشهد برگشتیم  رفتم مطب دکتر مومن و دفترچه الینا را دادم خانوم منشی تا داروهای الینا را که داشتن تموم میشدن را بنویسه و از اون لحظه ای که ما دفترچه را گرفتیم  دوره افتادیم توی داروخانه های ش...
22 تير 1392

بازم واکسن!

صبح ساعت 8 باید الینا رو ببرم واکسن 18 ماهگی  بزنه    چهارشنبه رو مرخصی گرفتم  از استرس خوابم نمیبره  ،  این واکسن دیگه آخریه و نداره تاااااا 7 سالگی    خدا به خیر بگذرونه ، این بار مثل واکسن یکساگی     نشه          خدیا خودت رحم کن  .       دوستان برامون دعا کنید  . دل تو دلم نیست بخدا      جمعه 21 تیر:   دوستای گلم که جویای حال الینا هستید  عزیزان دلم مرسی بابت محبتهاتون    خدا رو شکر این بار الینا با واکسن و یا بهتر بگم اینبار دیگه...
21 تير 1392

واکسیناسرخک

از اونجایی که الینای ِ من خیلی خیلی تو واکسن زدن خوش شانسه !  از اونجایی که من همیشه باید خوشحال و خوش و خندون باشم! از اونجایی که هر چی بلای ِ بدِ مالِ آدمهای خیلی خیلی خوووشبخته! الینا یک هفته بعد از زدن واکسن یکسالگی سرخک گرفت! ای خدا من اگه نخوام دخترم واکسن بزنه گناه کردم!  روز یکشنبه الینا از صبحش تب داشت و اول فقط گونه هاش قرمز شده بودند و کمی هم پشت گوشش بود من فکر کردم که شاید  تبش بخاطر دندون در آوردنش باشه  و از اونجایی که قبلا بخاطر بزاق دهانش گونه هاش سرخ شده بودند اصصصصلن به ذهنم نمیرسید که اینها همه نشون دهنده سرخک باشن  تا اینکه شبش تمام بدنش دونه های قرمز زد و دو رو...
19 تير 1392