منم مادرم...!
دیشب الینا نوبت دکتر داشت . هر وقت میخوام الینا رو ببرم دکتر از صبحش استرس دارم و نهایت این استرس و آشفتگی ذهنم میشه یه مامانی عصبی و بهم ریخته با فکرهای درهم از واقعیتهای تلخ زندگی ، از روزهایی که بهتر از این میشد بگذرند از خاطراتی که قشنگتر از این میشد اینجا ثبت بشن اما نیست اما نشد و نتیجه اش میشه اینکه هر نیم ساعت یه بار آه میکشه ! آه از این زمونه که با ما راه نیومد ،
اصلا بذارید بگم یه بغضی که همیشه ته دلم مونده را اینجا فریاد بزنم الان دیگه الینا یک سالش تموم شده
اما اما اما هزار تا اما
نه میتونه به تنهایی بشینه
نه میتونه بایسته
نه حتی میتونه چیزی را بگیره دستش به منظور خوردن بذاره دهنش
حتی اونقدر انگشتاش قدرت ندارن که شیشه شیری که از نوزادی بهش میدادم را خودش بگیره دستش بخوره
کلی اسباب ابازی داره اما فقط بلده با دو دستش محکم بکوبه روشون
معنی گرفتن دادن هیچی را نمیفهمه
نه وقتی
باش حرف میزنم شعر میخونم دست روی موهاش میکشم محکم بغلش میکنم میبوسمش
نوازشش میکنم هیچ هیچ هیچ نشونه ا ی از درک این کارها نداره
چرا هر جا میرم هر کی الینا را میبینه میگه وای دخترت چرا خوابش میاد مگه الان وقت خوابشه؟
چرا این خماری لعنتی زیر چشمهات از بین نمیره ؟
این هاله سیاهی که زیر چشماته مال سن تو نیست که عزیزم؟!!!
الینا یکسالش تموم شده اما
وقتی به کارهاش و رفتاراش فکر میکنم نمیدونم اینها مناسب چه سنی هستند؟ 4 ماهگی 6 ماهگی 8 ماهگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منم حق داشتم مثل بقیه مادر ها از لحظه به لحظه زندگی دخترم لذذذذت ببرم
منم حق داشتم یه بچه ای سالم بزرگ کنم
واسم بخنده دلبری کنه آهنگ که بذارم برقصه نای نای کنه با دستاش بای بای کنه وقتی اسمش را صدا بزنم جوابم را بده
الینا بابا کجاست؟
الینا بیا پیش مامانی؟!!
الینا کو منا؟
هر ماه که داروهاش تموم میشه استرس اینو نداشته باشم که نکنه این قرصش گیرم نیاد نکنه دیگه شربتش از خارج وارد نشه ، یا اینبار که برم دکتر به دکتر بگم اضافه بنویسه تا چند ماه تو خونه داشته باشم! و وقتی قیمت نسخه جدیدش را که دو برابر قبل شده ، میبینم به این فکر نکنم که با پول این داروها چه چیزهای بهتری میشد واسه الینا خرید اسباب بازی جدید لباس قشنگ و و و و
کسی نیاد بگه منا قوی باش ، منا روزهای بهتری دارن میان صبر کن ، چون هیچ کس نمیتونه خودش را جای من بذاره و بدونه که من چی میکشم هییییچچچچچچچچ کس فقط خود خود اون خدا میدونه همون خدایی که سهم سلامتی الینا را اینجوری گذاشت! ببخشید خدا اما دلم خیلی پره ، کاش با سلامتی الینا صبر من را امتحان نمیکردی آه خدا خدا خدا
دلم خیلی گرفته بود اگه این حرفا رو اینجا نمیزدم میترکید با گفتنشون یکم سبک تر شدم . همیشه وقتی یه مدت تحمل میکنم صبر میکنم چشمم را بروی خیلی چیزا می بندم اما بعد از مدتی دیگه اون کاسه هه پر میشه لبریز میشه نمیشه بازم صبر کرد بازم تحمل کرد یا باید گریه کرد یا داد زد . دیشب گریه هام را کردم تو ماشین آروم اشکام را ریختم شب تو اتاق خواب گریه هام را کردم آرومتر که شدم اومدم باز دختر نازم را بغل کردم مثل هر شب داروهاش را به هر زور و ترفندی بهش دادم و تا ساعت 12 بیدار بود بعد تو بغل باباش خوابش برد .
و اما ویزیت دکتر:
فعلا باید تزریق آمپولها را از هفته ای یه بار به هر دو هفته یه بار ادامه بدیم و نوبت بعدی 6 اسفند
در مورد وضعیت الینا که تاخیر حرکتی داره دکتر مومن گفت باید کاردرمانی را شروع کنیم اما فعلا فقط با ماساژ و بدون استفاده از دستگاههای برقی ، توصیه کرد که اگه بتونیم کسی را پیدا کنیم که تو خونه بیاد و کار درمانی انجام بده بهتره بخاطر اینکه الان فصل سرما و مریضی هاست و ممکنه انجا بچه های مریض باشند . که خوب این گزینه قابل تأملیه! باید برم ببینم اول اینکه کجا مرکز کاردرمانی خوب برای بچه ها تو اهواز وجود داره و هزینه کار درمانی تو خونه چقدر میشه ؟؟؟؟ این نیز بگذرد درسته؟!
و در مورد چیزی که این مدت همیشه وحشت داشتم
اینکه باید واکسن الینا را بزنیم . آخ این دیگه خیلی سخته بعد از واکسن 4 ماهگی و اتفاق بدی که افتاد دیگه هیچ واکسنی به الینا نزدیم . کلی با دکتر صحبت کردم که میترسم الان که تشنجش قطع شد با زدن آمپول واکسن دوباره برگرده و نمیشه فعلا نزنم و صبر کنیم تا آمپولاش تموم بشه اما دکتر قبول نکرد و گفت چون هنوز بعضی بیماریها توی کشور ما ریشه کن نشدند و احتمال ابتلای بچه ها در سن پایین به اونها زیاده باید حتما واکسن الینا را بزنیم . البته دوگانه را یعنی سیاه سرفه را نمیزنه و تا 3 روز بعد از واکسن مرتب استامینوفن بدم که یه دف تب نکنه
فکر کنم خودم باید سه روز قبل از واکسنش آرامبخش قوی بخورم تا روز واکسنش سکته نزنم!
هنوز تصمیم قطعی برای واکسن زدن و اینکه چه روزی بزنم و اصلا با توجه به برنامه واکسیناسیون الینا که فقط تا 4 ماهگی زده واکسنش چطور میشه چی را با چی میزنن؟ وای نکنه بچه ام تب کنه
نمیدونم نمیدونم نمیدونم همه چی را میسپارم به خودش اونکه اون بالا نشسته و مهربونه و هوای دخترم را داره . الهی به امید تو