دو دو تا چهار تا!
مرواریدهای الینا فینگیلی 4 تا شدند .
2تا پایین 2 تا بالا! که خیلی هم فینگیلیند اما تییییییز و پوست کَن!
الینا هم در راستای تقویت دندونهای کوشمولوش اینروزا همش مشغول گاز گرفتنه ، قاشق غذا، ظرف غذا، لیوان آب، شیشه شیر، اسباب بازیا، انگشت مامان ، صورت بابا و....
این هفته شنبه را تعطیل کردند بخاطر ضریح امام حسین (ع) که رسیده بود اهواز ، هر چند نشد که ما بریم و از نزدیک ضریح را ببینیم و انشالا قسمت بشه به اتفاق بابا نوید و الینا با هم بریم کربلا ،
یکشنبه هم من نیومدم سر کار و موندم خونه ،
چون الینا چند روزه که دمدمای صبح حدودای 4 صبح بیدار میشه و بدنش تب داره و بیقراری میکنه سرش را میزنه به بالشت ، موهای فرفری مامانش را میکشه!یا صورتش را میذاره روی صورتم و محکم فشار میده بعضی وقتا هم یه جیغ های بنفش کوچولویی میکشه ، مامانهای با تجربه بهم میگن بخاطر دندونهای نیش و معمولا دندونهای نیش خیلی بچه ها را اذیت میکنن . الهی قربونت برم عسلی مامان که خواب شبت کم شده و با بی قراری بیدار میشی همه این درد و بلات تو جونم عسلم . همه این بی قراریها به کنار تب کردنت که تا حدودای 38.9 میرسه خیلی نگرانم میکنه و میترسم تب بالا بره و .... بخاطر همین سریع پاشویه ات میکنم و شیافت میذارم تا تب بیاد پایین .
امروز صبح نوبت تزریق آمپول الینا بود فعلا تزریق آمپولها هفته ای یه بار شده ، امروز بازم از 4 صبح بیدار بود نه شیر میخورد و نه میخوابید منم خوابالو بغلش کردم و تا ساعت 6 تو بغلم خوابید . وقتی مامان بزرگش آمپولش را میزنه خیلی وسواس داره که الینا نبینه اون داره آمپولش را میزنه ! منم باید با یه دست کمر الینا را میگیرم و با دست دیگه سر الینا را بر میگردونم که برنگرده مامان جونش را ببینه مامان جونش هم بعد از آمپول به شوخی به الینا میگه من که نزدم مامانت بود !
امروز الینا بعد از آمپول خیلی گریه کرد هم بخاطر بدخوابی صبحش بود هم درد سوزن! بغلش کرده بودم و رو ش را کرد به سمت مامان جونش وسط گریه هاش هی میگفت مه مه ما مه بووووووو مه مه ما بببببببو! عسسسسسییییسسسس دلم که اینهمه اذیت شدی فکر کنم شکایت من را داشتی به مامان جونت میکردی! ای کاش هر چی زودتر از شر دوا و قرص و شربت آمپول راحت بشی و سالم سالم واسه من بمونی.
واسه قشنگتر شدن این پست دعوتتون میکنم به دیدن عکسهای قشنگترین فرشته زندگی من!
این پتوی hello kitty را مامان جونت واست خریده اینقد گرم و راحتتتتتتتتتتته دستش درد نکنه
این شنلی که تنت کردم دایی محمد پارسال قبل از عید که از تهران اومدن واست خرید اونموقع 3 ماهت بود واست بزرگ بود و امسال تقریبا اندازه ات شده!
قربون این خنده هات نفسم
اینم دو تا مروارید بالایی:
اینم مدل جدید خوردن سرلاک!