شب و روز که برام نذاشتی دختر جون!
الینا جون
دختر مامان
دردونه مامان
خوبی عزیزم ؟جات راحته مامانی؟
مطمئنم که خوبی و اما جات را میدونم که خیلی تنگه نه عزیزم؟ اینو میشه از تکونای نصف شبت فهمید کم خوابیهایی که از اول بارداریم داشتم کم بود این نصفه شب بیدار شدنا و تا صبح عین یه روح سر گردان تو خونه چرخیدن هم بهش اضافه شد ! عزیزم دخترم آخه تو چرا ورجه وورجه کردنات رو میذاری ساعت 3 نصف شب انجام میدی و با حرکات موزون خودت من را نصفه شب از خواب بیدار میکنی تا خود صبح ادامه میدی؟
اول با سکسکه اعلام وجود میکنی بعد یه تق تق آروم بعد دستات رو میکشی بعدشم باسن مبارکت رو تو شکمم گرد میکنی و یه دور 180 درجه تو شکمم میچرخونیش ازین وری و از اونوری و بعد چند تا لگد جانانه حواله معده بیچاره ام میکنی بعدشم قر قر دست دست آها آها حالا از اول! و تا صبح تو شیکم مامان بزن و بکوبه !
خداییش این انصافه نه خودت بگو این انصافه هر شب نسبت به شب قبل خوابم نیم ساعت کمتر میشه ! دیشب 2 خوابیدم 3.30 بیدار شدم تا الان که 8 صبحه داستان ادامه داره! دیگه ساعت 10 که میشه عین منگا میشم و خونه دور سرم میچرخه خودمم نمیفهمم چی میخورم واسه ناهار چی درست میکنم تا حالا 3 بار غذام سوخته و مجبور شدم دوباره آشپزی کنم . آه ه ه ه ه ه
نکنه وقتی بدنیا میای هم همین آش و همین کاسه؟خدا بهم رحم کنه!
و اما وقایع اتفاقیه این چند روز اخیر:
شنبه آخرین ویزیت دکترم بود وزنم تغییری نکرده و اونطور که پرونده ام نشون میده کل بارداریم به 12 کیلو نرسیده . جریان فضولیهای شبونه الینا جون رو به دکتر گفتم و پرسیدم که راهی هست تا من بتونم حرکاتش رو برعکس کنم و بجای شبا، روزا واسم برقصه؟ دکتر اولش کلی خندید و گفت بعضی بچه ها نمودار حرکتی شون اینطوری و کاریش نمیشه کرد و البته ممکن وقتی بدنیا بیان درست بشه ! من هم تو دلم یه خدا کنه بلندی گفتم!
وقتی واسه وقت زایمانم میخواستم با دکتر هماهنگی کنم خانم دکتر گفت ببینم تو چرا طبیعی نمیخوای بشی پاشو بیا معاینه ات کنم! وای من رو بگی جا خوردم گفتم نه ترو خدا خانم دکتر من صبر و حوصله رو نمیدونم چیه و نمیتونم بشینم تو خونه تا منتظر درد طبیعی باشم همون سزارین بهترین راهه واسم!
بعد واسه روز 12 آذر که میشه شنبه 6 صبح بهم وقت داد و گفت انشالا شنبه ساعت 6 صبح حموم کرده و خوشحال وخندون تو بیمارستان میبینمت! (دکترم رو خیلی دوست دارم همیشه با حرفهاش و لبخندهاش بهم آرامش داده و آخر روحیه و با حالیه! دکتر فرح بخش عااااشقتم)
منم خوشحال و خندون اومدم خونه و به همه اعلام کردم که زایمانم شنبه است . آهای ملت بلیطاتون رو واسه دیدن روی ماه الینا جون از حالا رزور کنید!
اما اما
اما
اما اما !
دیشب در اقدامی بسیار بسیار بسیار بسیار غیر منتظره و ضربتی با مطب دکتر تماس گرفتم و از منشی خواستم تا از دکتر بپرسه که ایا من میتونم تاریخ سزارینم رو عوض کنم و همون 10 آذر بذارم ؟؟؟؟؟!!!!!!!بعد از چند دقیقه انتظار منشی دکتر از اونور خط گفت اسمت را گذاشتم تو لیست انتظار پنج شنبه 10 آذر!
یعنی امروز نه فردا هم نه پس فردا هم نه روز بعد از پس فرداش تو میای تو بغلم الینا جون !
و دراین راستا با مامانم هماهنگی کردم نذری شون رو یکروز زودتر بپزن تا بوی غذا دخترم را اذیت نکنه!
و دیشب به نوید هم گفتم امروز هر طوری شده باید تکلیف شناسنامه ات را مشخص کنی و امروز یا با شناسنامه میای خونه یا میای خونه دیگه چه میدونم یکاریش بکن!
دلیل تغییر تاریخم هم یکی اینکه من از همون اول دوست داشتم 10 آذر باشه بخاطر یکی بودنش با روز تولد نوید و اصلا به دلم نبود که 12 آذر باشه
ودلیل بعدیش این تکونهای نصفه شب الینا خانومه که بعضی وقتا خیلی بدجوری تکون میخوره و تموم شیکمم تیر میکشه و دیشب هم نمیتونستم راحت نفس بکشم و یکساعت روی مبل نشسته چرت میزدم در طی روز هم که یه چشمم خوابه و یه چشمم بیدار!
پاشم برم یه دوش آب گرم بگیرم شاید بعدش بتونم تا ظهر یه ساعتی را بخوابم !