الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

سه روز قبل از عید

1392/2/22 8:14
2,252 بازدید
اشتراک گذاری

این قسمت از خاطرات دفتر زندگیت رو تردید داشتم برای نوشتنش اما مینویسم تا بعد که بزرگ شدی بخونی و بفهمی تو  سال ٩١   چه پوسسسستی از من کندی فینگیل خانوم!!!!

گفته بودم که بعد از واکسن سرخک ، سرخک گرفتی و خیلی حالت بد شده بود و و و و و و 

 یه بار برای معاینه بردمت دکتر اطفال که گفت داروی خاصی نباید مصرف کنی و باید صبر کرد تا دروه اش طی شه ما هم گفتیم چشم ! اما بی قراریهای تو  غذا نخوردنت بی حال بودنت یه طرف آبریزش شدید سرفه های ناجور و کیپ بودن بینی خیلی اذیتت میکردند . تا مجبور شدم ٢٧ اسفند بازم ببرمت دکتر اما نه دکتر قبلی یه متخصص دیگه . دکتر اسد پور .  اینبار هیچ نشونه ای از سرخک تو بدنت نبود و تموم دونه ها رفته بودن  اما سرفه هات خیلی ناجور بود و دکتر گفت همین الان برو یه عکس از سینه اش بگیر بیار ببینم . عکس سینه ات نشون داد که ریه راستت عفونت کرده و دکتر گفت باید سریعا بستری ش کنی بیمارستان  چون عفونت ریه اش شدیده  و بهتره داروی تزریقی بگیره .

وای نه شنیدن حرف بستری ، بیمارستان ، آمپول اونم تو اون اوضاع درست قبل از عید  تصور دیدن بدن کوچولوت روی تخت بیمارستان خارج از تحملم بود همونجا تو اتاق دکتر نشستم روی صندلی و با صدای بلند گریه کردم اونم جلوی دکتری که اولین بار بود میدیدم حالیم نبود چی میگم فقط التماس دکتر میکردم که داروها را بدین خودم تو خونه بهش میدم  من دیگه تحمل بیمارستان رو ندادم . دکتر که از دیدن حال من تعجب کرده بود فکر کرده بود من از این مامانهای وسواسی هستم که از بیمارستان میترسم ! مادر شوهرم هراهم بود و جریان مریضی الینا را برای دکتر توضیح داد .

بهر حال دکتر قبول نکرد و نامه بیمارستان را نوشت که همون شب الینا را ببریم بیمارستان نفت . حال اون شب من اصلن حال خوبی نبود  تو خیابونهای شلوغ دم عید الینا تو بغلم بود و مات و مبهوت از اینهمه شلوغی و  من بغض بزرگی تو گلوم بود  همه در تکاپوی خرید های دم عید شاد  و  بدون غمی  اونوقت من نه خرید عیدی کرده بودم کلی کار عقب افتاده داشتم اما  باید میرفتم وسایلم رو جمع میکردم آخرین شبهای سال رو توی بیمارستان بگذروندم .

رسیدم خونه بغضم ترکید و گریه امونم نداد نگاه به خونه میکردم که تو این چند وقت بخاطر سرخک الینا فرصت مرتب کردنش را نداشتم و منتظر دو سه روز آخر سال بودم که الینا بهتر شه تا بتونم بکار خونه تکونی برسم اما ....  خرید عید ، سفره هفت سینی که دوست داشتم امسال برای دخترم بچینم و چیده نشد و  ووووووو 

اما انگار نحسی این سال نحس تا لحظات آخر با من و دخترم بود و  فرصت کوچکترین شادی را از ما گرفت

باز هم یه آه از ته دل میکشیم و میگیم این نیز بگذرد!

ساعت 12 شب 27 اسفند الینا را بیمارستان بستری کردیم  تا 3 ظهر 29 اسفند

شب 28 پرستارهای بخش سفره هفت سین چیدن و من از این میترسیدم که نکنه موقع سال تحویل هم اونجا باشیم که خدا رو شکر 29 اسفند الینا مرخص شد .

اما دیگه دل و دماغی واسه تهیه وسایل سفره هفت سین و آماده کردنم اون نداشتم خستگی مریضی آخری الینا هنوز توی تنم مونده بود و حال و حوصله هیچی را نداشتم

لحظه سال تحویل فقط یه آرزو داشتم فقط یه کلمه ورد زبونم بود

سلامتی سلامتی سلامتی  خدایا  از ما دریغش مکن

 

در ادامه عکسهای بیمارستان را گذاشتم که امیدوارم امسال دیگه هیچ وقت هیچوقت عکسی روی تخت بیمارستان از تو نداشته باشم فرشته کوچولوی من

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (31)

مامان ماني جون
18 فروردین 92 13:08
بميرم
الان حالش خوبه؟
اصن نميدونم چي بگم آخه چرا
بازم خدارو شكر
براش قربوني كن
راستي در مورد سوپرايز هم تا اين حد هم خوب نيست اگه بدوني چقد نا مرتب بودم رفتيم مهموني مثه زناي دورهء قاجار


الان خوبه سعیده جون خدا رو شکر
هر ماه من و باباش کلی صدقه میدیم فقط و فقط به نیت شفا و سلامتی الینا ، خدا بهمون رحم کنه

سعیده جون منم تا روز 4 عید وقت نکرده بودم برم آرایشگاه و ابروهام حسابی واسه خودشون مَردی شده بودن!
مامان آرشیدا کوچولو
18 فروردین 92 15:55
قربون مهربونت برم چه دقایق سختی خدا رو شکر که الان خوب شده ... انشالله امسال یه سال خوب و شاد و پر از ســـــــــــــــــــلامتی برا فرشته کوچولومون باشه
راستی من هنوز منتظرتم ها ... سی دی رو برات کپی کردم گذاشتم کنار . هر موقع اومدی این طرف ها خبرم کن دلبر


مرسی زهره جون شما لطف داری عزیزم حتما واسه دیدن روی ماه تون هم که شدم میام دیدنتون
یلدا
18 فروردین 92 21:08
منا جان ایشالا که سال جدید پر از لحظه های شاد همراه با سلامتی براتون باشه و از 91 فقط یک خاطره ی محو باقی بمونه


انشالا یلدا جون
مامان نیروانا
19 فروردین 92 10:23
خدای من منا!!!!
واقعاً از ته دلم آرزو میکنم دیگه از این عکسا نه از الینا و نه از هیچ کودکی نبینم.



انشالا عزیزم
شبنم
19 فروردین 92 11:08
سلام منای نازنینم.. راستش رو بخوای این پستت رو دیروز خوندمش،اما به قدری حالم گرفته شد، که ترجیح دادم اون لحظه کامنت نذارم، اخه گفتم حالا الان یه چیزی می گم که بیشتر باعث ناراحتی منا می شه.. ای خدااااااااااااااااا.. این مدتی که محمد خونه بود، زیاد سراغ لپ تاپ و نت نمی اومدم اصلا..چون وقتی نبود!..اما گاهی شب ها قبل از خواب با گوشی محمد، وبلاگ رو چک می کردم یا به بعضی از وب ها سر می زدم..یه شب اومدم، کامنت های پست قبلی تو رو خوندم!..بعد با خودم گفتم خدایا چرا منا این همه کامنت ها رو با غصه و ناراحتی جواب داده؟..چرا تو جواب هاش رنج و شکایت، موج می زنه!..همون موقع فهمیدم که تو اون روزها حال و روز خوشی نداری..با خودم قرار گذاشتم که اولین فرصت بیام حالت رو جویا بشم!.....(که البته بی معرفتی ام تا الان گل کرد و تو باید ببخشی!)..حالا دیروز که اومدم وبت و
شبنم
19 فروردین 92 11:12
این پست رو خوندم، انگار یه پارچ آب یخ خالی کردن روی سرم!!
منا من دیگه واقعا نمی دونم به امثال تو و مامان انیتا (که الان رفتم وبش)، چی باید گفت تا مرهم کوچیکی روی این زخم های وسیع قلب تون باشه!..از اینکه تا لحظات اخر بیمارستان بودی و حتی وقت نکردی سفره هفت سینی برای خودت و دخترکوچولوت پهن کنی، دلم به در اومد!..از اینکه سر هر واکسن زدن الینا باید مصیبت بکشی...
ولی..ولی..ولی..
این جمله در وصف تو یکی تمام و کمال معنی شده که " بهشت زیر پای مادران است"، پس بازم صبور باش!
خدا رو چه دیدی، شاید سال 92 با چنان خوشی ها و پیشرفت هایی برای الینا همراه باشه که همه تلخی های سال 91 رو به جویبار خاطره ها بسپره..ان شالله
منا خیلی دوستت دارم..با تمام وجودت مراقب خودت و الینا بااش


شبنم جون دیدن مریضی کوچولوها بی حالیشون بد غذاییشون خیلی درد آوره نمیدونم چه حکمتی تو این قسمت زندگی من هست ؟ هنوز واقعا درکش نکردم که چرا باید تو بهترین دوران زندگی الینا اینقدر ما سه نفر اذیت بشیم و همش خاطرات تلخ برامون رقم بخوره

گاهی وقتا به خدا گله میکنم دلم که میگیره چشمام رو میبندم و هر چی حرف توی دلم هست و جرأت گفتنشون به کسی را ندارم به اون میگم نمیدونم خدا تو و جود من چی دیده که اینهمه سختی و بد بیاری را برای من داره رقم میزنه چرا سهم من و دخترم از خوشبختی و خوشحالی و سلامتی اینقدر کوتاهه.
کلاسهای کاردرمانی الینا که دیگه عملا یکماه و نیم بیشتره که تعطیل شد . میدونی شبنم میترسم دوباره شروعشون کنم میترسم دوباره یه اتفاق بد بیافته و تمام آروزهام یه سراب بیشتر نباشن . کارهایی که بقیه بچه ها به راحتی و بدون سختی و خیلی طبیعی انجام میدن من ماهها باید آروز بدل باشم که
شاید الینا بتونه چهار دست و پا بره
شاید بتونه بیشتر از 5 ثانیه کمرش را صاف نگه داره
شاید بتونه یه قدم فقط یه قدم کوچولو به تنهایی برداره
شاید یه روز صبح که از خواب بیدار شه بهم بگه ماما !

شاید یه بار که صداش بزنم برگرده و نیگام کنه و جوابم رو بده

ووووووووو

سهم من از مادر بودن سهم عادلانه ای نبوده شبنم جان
نرگس
19 فروردین 92 14:30
سلام

واقعا از ته قلبم آرزو میکنم که این عکس ها آخرین عکس های بیمارستانی باشه

تو این عکس دومی تو بیمارستان الینا پاهاشو 180 درجه ای باز کرده. فکر کنم یه ژیمناستیک کار حرفه ای میشه در آینده

اهواز که بودیم خیلی به فکرتون بودم تو خیابون نگاه می کردم با خودم میگفتم شاید یهو دیدمتون

امیدوارم امسال سال سلامتی باشه واستون



سلام نرگس جون
تو اهواز بودی دختر جون؟
چرا بهم خبر ندادی ؟!!!!

آره عزیز دلم انعطاف بدن الینا خیلی زیاده و بیشتر وقتا پاهاش را تا 210 درجه هم باز میکنه!!!
شبنم
19 فروردین 92 16:42
مریم مامان عسل
19 فروردین 92 17:35
سلام منای مهربونم. دوست خوبم.
مرسی از نگاه قشنگت عزیزم.

ان شالله امسال براتون سال شادی باشه و بلا ازتون دور بشه به حق آقا امام رضا. الینای خوشگلم و مامان نمونه اش لایق بهترینها هستن.

در مورد پروژه ی خواب به جاهای خوبی رسیدیم!
دیگه تا صبح بیدار نمیمونه. هرچقدر هم که دیر بخوابه سعی میکنم صبح زودتر بیدارش کنم. و اگه بیدار نشه دیگه تا شب نمیذارم چرت بزنه.
توی روز هم کلی باهاش بازی میکنم و خسته میشه حسابی.

شب راحت میخوابه خدارو شکر.
مرسی ازت عزیزم



سلام مریم جون مرسی از دعای قشنگت

خوبه خیلی خوب شد که این خانوم کوچولو خوابش تنظیم شد اینطوری تو هم میتونی بهتر استراحت کنی خدا رو شکر
مریم مامان عسل
19 فروردین 92 17:36
راستی این عکس النیا جون توی قسمت معرفی وبلاگ خیلی باحالههههههههههههه


مرسی از نگاهت
مریم مامان عسل
19 فروردین 92 17:38
الان الینا بهتره عزیزم؟؟
وای عسلم از روز اول عید سرما خورده.
یه شب تا صبح فقط جیغ میزد از دل درد.
الانم بعد از 13 روز هنوز آبریزش بینی داره.
خیلی هم ضعیف و کم اشتها شده.
انگار یه ویروسه. همه بچه های فامیلمون گرفتن.


خدا رو شکر بهتره
مریم جونم احتمالا حساسیت اول فصل باشه
خیلی مواظب عسلیمون باش ببوسش
مامان نیایش
19 فروردین 92 18:03
عزیز دلم الهی تن کوچولوت همیشه سالم باشه به خدا خیلی به یادت بودم و برای سلامتی تو و همه کوچولو های مریض دعا کردم ان شاالله امسال سال سلامتی باشه عزیز دلم


مرسی مهربونم
مرضیه
20 فروردین 92 16:57
منا جان سلام
اگه لایق باشم تحویل سال به یادت بودم و برای الینای نازنین دعا کردم
امیدوارم از سال 92 به بعد فقط روی سلامتی و آرامش زندگی رو بچشی دوستم


سلام مرضیه جان
عزیز دلمی مرسی که به یادمون بودی مهربونم
مامان کوروش (زهره)
21 فروردین 92 4:44
خدایا خودت همه نینیا رو خوب کن
خاله نرگس
21 فروردین 92 10:12
سلام عزیزم. منای مهربونم. مامان خوب.
انشاله که دیگه هیچوقت بیمارستان رو نبینی. هیچوقت ها. نبینم عشق خوشگلم رو تحته بیمارستانه. الهی من دورت بگردم. چه زود هم به دستای کوچولوشون سرم می زنن. وای اگه بدونی دکتر سر مریضی ساینا هم به من گفت باید ببری بستریش کنی یعنی داشتم سکته می کردم. یه لحظه خشکم زد. کم مونده بود همونجا بشینم التماس کنم. فقط و فقط امسال براتون سلامتی می خوام. ببوس روی ماه خوشگلمو. راستی اون عکسی که تو قسمت معرفی سایت گذاشتی خیلی خوشگله.


سلام نرگس جون
عزیز دلم انشالا که سال 92 سال سلامتی همه همه همه بچه ها کوچولو باشه تا دل ماماناشون اینطور نلرزه
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
21 فروردین 92 14:26
از ته قلبم و با همه وجودم برات آرزوی سالی پر از شادی و سلامتی آرزومندم. امیدوارم امسال به دور از دکتر و بیمارستان باشی.


مرسی سعیده مهربونم
مامان گیسوجون
22 فروردین 92 11:14
نمی تونم چیزی بگم بهت زنگ می زنم
راحله
22 فروردین 92 19:28
سلام منا جونم خوبی؟ از خوندن نوشته هات بغضم گرفت از اینکه دختر نازت رو اینجوری دیدمخیلی بیادتم و خیلی دعاتون میکنم.الهی بمیرم براش شب عیدی اینجوری روانه بیمارستان شد.ولی دلم روشنه که خیلی زود خوب خوب میشه.
منم الان به هورادی دارم روزی یه قرص کلوبازام میدم فقط و فقط امیدوارم تو ویزیت بعدی که خرداد ماهه دیگه هیچ علامتی از تشنج تو نوار مغزش نباشه.الهی هیچ مادری مریضی بچه شو نبینه.دوستتون دارم


سلام راحله جان
انشالا که هوراد جونم خوب خوب بشه و دیگه هیچ نیازی به دارو نداشته باشه
مامان محمد و ساقی
23 فروردین 92 14:49
منا جان خیلی ناراحت شدم.ببخش دیر سر زدم.ایشالله الینا جونم همیشه سلامت باشه.خدا به خودت هم سلامتی بده گلم.رمزو خصوصی برات گذاشتم


مرسی مینا جون
نرگس
23 فروردین 92 14:53
سلام.

اوهوم من اهواز بودم. خب من اهوازیم دیگه.

سالی 2 یا 3 بار میام اهواز


سلام پس حتما اومدی هماهنگ کن ببینمت همشهری!
آمارین
24 فروردین 92 23:19
به حق فاطمه ی زهرا از خدا میخوام امسال دیگه الینا نه رنگ بیماری ببینه نه رنگ دکتر و بیمارستان رو ایشالله که حالش خوب باشه همیشه و بیماری از وجود نازنینش دور باشه.
از خدا میخوام هیچ بچه ای مریض نشه و هیچ مادری دلش از مریضی بچش نشکنه


انشالا عزیز دلم
مامان ملیناوکیانا
26 فروردین 92 18:22
سلام مناجونم
الهی من بمیرم واسه تو و اون الینای نازت
انشالاکه دیگه امسال رو به خوبی و خوشی شروع کنین و دیگه خبری از مریضی و بیمارستان نباشه.
تو خیلی صبوری عزیزم من اگه میبودم از مطب دکتر فرار میکردم


سلام مریم جونم
انشالا امسال سال سلامتی برای همه بچه ها باشه عزیزم
مامان ملیناوکیانا
26 فروردین 92 18:24
من که از الان واسه واکسنای کیانا نگرانم امروز واکسن دوماهگیش رو زدیم خیلی گریه میکنه الان خوابیده، نگرانم بخاطر اینکه میترسم اتفاقی که واسه الینا افتاد واسه کیانا هم بیفته


عزیز دلم انشالا که بلا دور باشه و کیانا جونم شاد و سرحال بشه تا دل مامان مریم از نگرانی در بیاد
مامان سانای
27 فروردین 92 10:35
وای خدای من ،به حال تو ودختر گلت گریه کردم. با خوندن نوشته هات داشتم تجسمت می کردم که همه در حال تدارک برای عید هستند وشما حیرون توی خیابون داری به سوی بیمارستان می ری وانگار توی این دنیا نیستی .
امیدوارم هر چه نحسی بوده مونده باشه توی سال 91 و امسال سال خوبی براتون باشه سال گذشته خیلی اومدم وبلاگتون از مریضی فرشته کوچولو خبر داشتم دعا می کنم هیچ مادری مریضی بچه اش را نبینه بخصوص تو عزیزکه توی این مدت خیلی اذیت کشیدی.


عزیز دلم مرسی بخاطر همدردیت مهربونم
انشالا امسال سال پر برکتی برای تو و سانای جونم باشه عزیزم
کاکل زری یا نازپری
27 فروردین 92 19:24
مونا جونم امسال هم تموم شدددددددددد انشاالله هیچ وقت درگیر غم و ناراحتی و بیماری نشین از این به بعد فقط موفقیت الینا جون


انشالا عزیزم
انشالا سال خوب و پر از دلخوشی و شادی واسه تو باشه
مامان ماني جون
28 فروردین 92 15:28
به قول ماني اي ك(اي كلك كه از باباييش ياد گرفته)متوجه شدي كه من از تنبلي عكس نذاشتم پيشتهاد دادي
چشم به زودي ميذارم
ميگم شما نميخواي يه پست جديد بذاري عايا
ببوس نفس كوچولو رو
زياد گذاشتم كه به همه جاي لپش برسه
قربونشون برم
ماشا...


امروز دگه تصمیم گرفتم یه پست بذارم قووووووووول میدم!

اوووووه اینا که خیلی زیادن به لپای منم میرسن!
مامان یلدا و سروش
29 فروردین 92 2:20
وای عزیزم چقدر حالم گرفته شد. خدا انشاالله شفا بده گل دخترت رو ببوسش عزیزم

مرسی عزیزم
مامی امیرحسین(فاطمه)
29 فروردین 92 17:50
الهی من بمیرم واسه این عروسک قشنگم.سلام منا جونم.سال نو مبارک عزیزم.از ته ته دلم آرزو میکنم همونطور که سال 91 برات بد شروع شد و بد تموم شد...سال 92 برات خوب خوب شروع بشه و خوب خوب هم تموم...با یه الینای سالم و سرحال که روز به روز پیشرفت میکنه و سال 92 رو با قدمهای کوچولوش تمام خونه رو گز میکنه و حتی با کلمات شیرینش دل مامان و باباشو میبره و صدای خنده های فلفل نمکیش هفت آسمونو پر میکنه...چند ساعتی که امیر رو بستری کردیم هزار بار از خدا برای همه بچه ها بخصوص الینای نازنینم شفا خواستم.دلمو گذاشتم جای دل پر دردت و باز مثل همیشه به این نتیجه رسیدم که چه روح بزرگی داری تو منا...بی تعارف و اغراق میگم...دوستت دارم دوست خوبم...


سلام فاطمه جون
قربون دل مهربونت برم عزیز دلم
مرسی بابت دعای قشنگت دوست مهربونم
منم تو و امیرت را یه دنیا دوست دارم
mamane helena
1 اردیبهشت 92 23:49
salam azizam eydet mobarak elahi bemiram cheghad sakhti keshidid enshala marizi vase hamishe az pisheton bere dokhtaremon che naz shode mashala .bebosesh
mamane helena
1 اردیبهشت 92 23:57
mona joon midonam kheili sabori ama har vaght delet kheili migire be sharayete badtar az elina fekr kon onvaght mibini ke khoda kheili douset dare.shayad dare imaneto mahak mizane man kheili adame mazhabi nistam ama sare marizi helena vaghti behem goftan shayad vase hamishe az dastesh bedi imanamo chand barabar kardam va sepordamesh be khoda( goftam khodaya to ono be man dadi khodetam moraghebesh bash man 20 in mah miram make hatman vase elinaye golam doa mikonam doseton daram.


عزیز دلمی پریسا جون
چقدر دلم واست تنگ شده بود کجایی تو خانومی؟
یه سر به خصوصی هات بزن پریسا جون

مامان مانی
8 اردیبهشت 92 9:34
الهی می دونم لحظات خیلی سختی رو پشت سر گذاشتید فکرشم ادم رو اذیت می کنه خدا تمام بچه ها رو در پناه خودش و پدر مادرها شاد و سلامت نگه داره عزیزم برای خودت و خانوادت آرزوی سلامتی دارم ..... همیشه شاد باشید .....و تندرست