الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

الینا فرشته کوچولو

شبهای تب دار تو

1393/3/13 11:23
6,998 بازدید
اشتراک گذاری

 

الینای ِ من  عسلی ِ مامان

فرشته کوچولوی مامان روزهای سختی رو با هم گذروندیم  ، خیلی وقته اون خاطرات تلخ رو فراموش کردم

و دیگه مثل  گذشته شبها قبل از خواب با مرور اون روزهای سخت اشک تو چشام جمع نمیشه

به گذشته که برمیگشتم

گاهی دلم واسه خودم  میسوخت ،

گاهی باورم نمیشد اون همه سختی رو چطور تحمل کردم !

یکه و تنها!

هر چی بود گذشت ، تو بزرگتر شدی و من با سختیهایی که دیدم قویتر از قبل!

و امید و توکلم به خدا بیشتر از همیشه

.

 

هفته اول خرداد هفته سختی بود  برای تو  عزیزکم ،

 

سه شنبه 30 اردیبهشت تا صبح نتونستی تو خواب راحت نفس بکشی و  از راه دهان کوچولوت با صدای خر خر نفس میکشیدی و تو خواب اذیت میشدی

صبحش نرفتم سرکار موندم کنارت ، اول حدس زدم که بازم آلرژی  که تو عید  گرفته بودی برگشته  و از چند روز قبلشم خیلی کم اشتها شده بود و

درست نمیتونستی غذا رو قورت بدی  عصر رفتیم دکتر و بعد از معاینه ت گفت لوزه هات چرک کردن و آنتی بیوتیک داد و گفت فقط مایعات گرم بهت بدم

تا حالا سابقه نداشت که اینجوری بشی ، همش بی حال بودی ، غذا به زور میخوردی ، راحت نفس نمیکشیدی ، داروهات هم به زور بهت میدادم

روز پنجشنبه بهتر شدی ، حتی شب که مامان بزرگ و بابا بزرگ اومدن دیدنت کلی از دیدنشون ذوق کردی و واسشون رقصیدی عزیــــــــــــــــــز دلم

اما جمعه  حالت بدتر شد  هیچییی نخوردی و فقط یه آب پرتقال واست گرفتم اونم به زوووور قورت دادی

اینقد بیحال شده بودی که همینطور نشسته چرت میزدی و خوابت برد ، دیدنت تو اون حالت دیونه م میکرد ، چشمهای بی حالت بدن سستت ، هیچ رمقی نداشتی

فقط میخواستی بخوابی

بعد از ظهر تب کردی و هر چی پاشویه و شیافت زدم فایده نکرد  تو تب داشتی میسوختی و بیحال بودی

 

واست سوپ درست کردم گفتم شاید بخوری اما لب نزدی ، دیگه نمیدونستم چکار کنم پاشدیم و رفتیم خونه پدرشوهرم ، به این امید که اونها رو ببینی شاید حالت بهتر بشه

به دکترت زنگ زدم گفت همین داروها رو تا فردا بهش بده اگه بازم تب داشت بیارش مطب

تو ماشین نشوندمت تو بغلم و پاشویه ت میکردم  یخورده سرحالتر شدی

رسیدیم خونه تا مامان جونت رو دیدی مامان جون بغلت کرد و گفت عزیز دلم چی شده مامانی؟ تو با اون بی حالیت دست گذاشتی رو گلوت که یعنی گلوت درد میکنه

عزیز دلم دخترکم الهی قربونت بشم که هنوز نمیتونی بهم بگی کجات درد میکنه

تا غروب با زم چیزی نتونستی بخوری بازم زنگ زدم به دکتر که خیلی بی حالی و چیزی نمیتونی بخوری

و دکتر گفت سریع ببریم بیمارستان نفت و با این وضعیتی که داری باید بستری بشی

با گریه و دلی پر از خون وسایلت رو جمع کردم و راهی بیمارستان شدیم

 

اونجا دکتر تا معاینه ات کرد  گفت آب بدنت کم شده و لوزه ات خیلی عفونت کردن و حتما بستری بشه و همون موقع خلطتت پرید تو گلوت و راه نفست رو بست

رنگت کبود شد تو بغلم بودی

و منم کاری نمیتونستم واست انجام بدم  ، فقط خدا رو صدا میزدم ،

 خدا خیرش بده خانم پرستار به موقع به دادت رسید و با پوآر و دستمال دست کرد تو دهانت و کلی خلط از گلوت کشید

بیرون که راه تنفست رو گرفته بود

مردم و زنده شدم یعنی اگه این اتفاق تو خونه می افتاد .....

بعدش از دستت رگ گرفتن و کلی خون برای آزمایش، اینقد بی حال بودی که به جای گریه ناله کردی و من به جای تو اشک  میریختم

وقتی اتاقت آماده شد و گذاشتمت روی تخت ، دیگه نتونستم خودم کنترل کنم و با صدای بلند گریه کردم

 

عروسکم ، فرشته کوچولوم ، چی شد ،چرا باز تو رو باید اینجوری ببینم

 

بهم گفتن که  باید مرتب پاشویه ت کنم  تا تبت پایین بیاد با وجود سرم و آمپول تنت هنوز داغ بود ،تا صبح بالای سرت بودم و پاشویه ت میکردم

 و تو هم هنوز نمیتونستی راحت نفس بکشی و

از راه دهنت و با صدای بدی نفس میکشیدی طوری که پرستار کشیک شب چند بار میامد و نگران میشد و میگفت که چرا دخترت اینطور نفس میکشه

اون شب ، شب ِتولد من بود! 3 خرداد !

دیدن تو با اون وضعیت  بی حال و تبدار روی تخت بیمارستان ، خیلی واسم سخت بود ،

دوستی بهم گفته بود که شب تولد هر کی یه آرزو بکنه خدا همون رو واسش برآورده میکنه ،،،

دستهای داغت رو تو دستام گرفتم و

از ته دلم ازخدا خواستم که  فرشته کوچولوم رو سالم بهم برگردونه  ،تحمل دیدنت توی اون وضعیت واقعا از تحملم خارج بود

 

بعد که آرومتر شدم به سارا جون (مامان علی خوشتیپ) مهربون مسج دادم که واسمون دعا کنه

 

سارا جون هم تو واتس برای مامانهای گل نی نی وبلاگی که گروهی به اسم دوستانی از جنس بلور هستیم خبر داد و همه دسته جمعی واسه الینا دعا کرده بودند

 

 

بعد که پیغامها رو خوندم دیدم که همه اونشب برای شفای الینا دعا کردن و  ختم صلوات هم گرفتند

 

و  مرتب یا با مسج و با تماس بهم دلداری میدادند و جویای حال الینا بودند ، و قوت قلبی بود برای من و کلی با محبتهاشون بهم روحیه میدادند

مریم جونم مامان پریسا هم توی وبلاگش از بقیه خواسته بود که واسه الینا دعا کنن ،

مریم جون عزیزم وقتی چند روز قبل پستت رو خوندم اشک تو چشام جمع شد مرسی مهربونم

 

 

همینجا از همه دوستهای بلوریم حتی با وجود اینکه  بعضی ها  رو هنوزسعادت نداشتم  از نزدیک ببینم اما با اون قلبهایی مهربونشون که  به زلالی بلور  بود به یادمون بودن و برای الینای من دعا کردن ، برای تک تکشون آروزی سلامتی دارم  ممنونم دوستهای بلوریم  هر چی آرزوی خوبه برای شما

 

تب الینا تا روز شنبه هم ادامه داشت و عصر بود که تبش پایین اومد اما دکتر اجازه خوردن غذا رو نداد و گفت بخاطر ورم لوزه ها امکان خفگی وجود داره و تا دو روز فقط از طریق سرم تغذیه میکرد

روزهای کشدار و سخت بیمارستان به کندی میگذشت و تا روز دوشنبه 5خرداد بود که دکتر اجازه خوردن مایعات رو به الینا داد

طفلک دخترکم لبهاش ترک خورده و زبونش خشکی زده بود و هنوز با دهان باز نفس میکشید و طول روز همش خواب بود و چند ساعتی عصر بیدار میشد و بیحال بود

از دوشنبه عصر حالش بهتر شد و تونست بهتر غذا بخوره

و روز سه شنبه ظهر دکتر اجازه مرخص شدن داد

 

تجربه خیلی سختی بود  ، هنوز باورم نمیشه که چی شد اینجوری شد ، چقدر بدن تو ضعیفه  فرشته کوچولوم

 

این هفته هم خونه پدر شوهرم بودیم و الینا صبحها پیش مامان جونش مونده و کم کم حالش داره بهتر میشه بخاطر آنتی بیوتیکهای قوی که بهش زدن بچه م لاغر و ضعیف شده بود

 

دوستهای گلم همین الان چشمامون رو ببندیم و برای تمام فرشته کوچولوها  از ته دل دعا کنیم:

خدایا فرشته های کوچولومون رو به دستهای مهربونت میسپاریم نگهدارشون باش سلامت و شاد

الهی آمین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (9)

نظرات (44)

مامان ماني جون
13 خرداد 93 13:33
الهي فدات شم عزيزم كه اينقد روزاي سختي رو پشت سر گذاشتي مناي نازنينم اميدوارم كه اليناي قشنگت خيلي زود خوب شه و ديگه همچين روزايي رو تجربه نكني من با خوندن پستت گريه ام گرفت نميدونم خداي مهربون چه طاقتي بهت داده كه بازم قوي هستي به اميد روز سلامتي الينا ببوس فرشته نازتو
بابا و مامان
13 خرداد 93 13:46
الاهی بمیرم الینا جونم قربونت بشم خدا را شکر که الان خوبی مامان جون مهربون خسته نباشی عزیزم تولدت مبارک باشه همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه عزیزم الینا جونم خیلی دوست دارم و برات بهترینها را ارزو می کنم عزیز دلم
مامان زینب
13 خرداد 93 14:13
سلام مامان عزیز بذارین قبلش بگم من تو قسمت پرسش و پاسخ با وبلاگ شما و مامان آنیتای عزیز اشنا شدم و افسوس می خورم که چرا زودتر آشنا نشدم می خوام بگم شما یه فرشته اید مادر واقعی شما هستید یکی مثل من اسمش مادر تمام وبلاگتون را با اجازتون از اول تا آخر خوندم و فقط تو دلم تحسینتون کردم واقعا هر کسی نمی تونه از عهده ی این مسایل بر بیاد من به مامان آنیتا جون گفتم من شنبه روز آخری بود که رفتم سر کلاس بچه ها و ازشون خواستم همیشه وقتی نماز می خونن برای نازنین دختر شما و آنیتا جون دعا کنن اگه اجازه بدین می خوام خواننده ی وبلاگتون باشم چون شما و شهزراد جون برای من به یه الگو تبدیل شدید و تصمیم دارم کمی تو زندگیم تغییر روش بدم قول می دم زیاد با نظراتم وقتتون نگیرم خیلی خوشحالم که خال الینا جون بهتر شده بچه هایی که بدن ضعیفی دارن خیلی زود دچار عفونت می شن مثل پسر من با این که توپولی ولی خیلی زود مریض می شه سرتون درد نیارم نازنین دختر از طرف من ببوسید
ترنم
13 خرداد 93 14:41
الهی فدای الینایه نازم که انقدر سختی کشید امیدوارم هر چه زودتر دخمل کوچولویه نازنینم حالش بهتر بشه و خدا به شما هم صبر زیاد بده ایشالله هیچوقت مریضی و درد فرزندتو نبینی دوست خوبم ،امیدوارم خنده همیشه مهمان قلب مهربونت باشه عزیزم
سمیرا
13 خرداد 93 16:06
هر روز به وبتون سر میزدم خیلی نگران بودم خدا رو هزاران بار شکر که الینا بهتر شده و داره خوب میشه و از ته ته قلبم واسه دعای آخرتون آمین میگم
مریم مامان آیدین
13 خرداد 93 16:44
منا جون سلام من هم تازه با شما و شهرزاد جون آشنا شدم و با خوندن وبتون با همه گریه هاتون گریه کردم از ته قلبم برای خوب شدن فرشته کوچولوتون دعا میکنم و امیدوارم خدا دوباره خنده و شادی به خونه شما و همسر مهربونتو بیاره عزیزم واقعا مامان نمونه ای هستین و واقعا به صبرتون غبطه میخورم
marzi
13 خرداد 93 18:29
سلام منای عزیز. الگوی صبر و بردباری. خدا قوت مامان مهربون. الینای عزیزم چطوره؟ الان در چه وضعیه؟ گلوش بهتر شده؟ خدا کنه زود زود حالش خوب بشه. منا جان مثل همیشه صبور باش. ایشاالله که عاقبت صبرت خوشی و سلامتی الینا و شادیتونه. خیلی مواظب خودتون باشید. زود زود پست بذار تا از حالتون باخبر باشیم. تولدت مبارک مامان مهربون.
مامان زهره
13 خرداد 93 22:49
سلام منا جون درکت می کنم که چه روزهای سختی رو داشتی و خدا رو شکر که الینا جون بهتره . ایشالا بلا و مریضی ازش دور باشه . از وبلاگ مریم جون مامان پریسا فهمیدم و خیلی ناراحت شدم برای سلامتی و صبرخودت و سلامتی الینا جون دعا می کنم .
مامان آرشیدا کوچولو
14 خرداد 93 8:05
متاسفم عزیزم اینقدر دیر خبر دار شدم که حال فرشته نازم رو بپرسم الهی الینای طلای ما زودی خوب بشه آمین
مامی ارسطو
14 خرداد 93 12:56
مناجون خداروشکرکه این روزای سخت سپری شدن خیلی بد بود خدا کنه که دیگه هیچ وقت این روزا تکرار نشه با یادآوردی اون روزای سخت اشک تو چشام جمع شد ازته قلب آرزو میکنم برای فرشته هامون سلامتی باشه و سلامتی و سلامتی
مامان گیسو جون
14 خرداد 93 18:29
سلام مونای نازنینم با خوندن متنت اشکم همین جور سرازیر بود الهی شکر که الان الینای نازم خوبه هر دوتون رو می بوسمت برای دعای آخرت الهی آمین بوسسسسسسسسس
Sanaz
14 خرداد 93 20:12
امیدوارم خیلی زود خوب بشه الینا جون بعضی وقت ها مادر بودن خیلی درد داره با آرزویه سلامتیه همه فرشته هایه بدون بال
راحله
15 خرداد 93 7:50
منا جونم اشک تو چشمام جمع شد الهی بمیرم براش.... الینای خوشکلم امیدوارم هیچ وقت هیچ وقت ،هیچ پدر و مادری مریضی جگر گوشه شونو نبینند ،من متوجه بیماریش نشده بودم ببخش اگه تو اون روزای سخت جویای احوالتون نبودم...خیلی مراقب خودتون باشید میبوسمتون
مامانی
15 خرداد 93 14:24
منای خوبم همیشه به یاد الینای گلم هستم اون روز که پیام مریم مامان پریسا رو خوندم خیلی براش آیت الکرسی خوندم روز سه شنبه هم که بابایی نیایش میرفت حرم گفتم براش دعا کنه الهی که زودتر خوبه خوب بشه نگران نباش توکلت به خدا باشه اون حواسش بهت هست مامان صبور ونمونه
nasim
15 خرداد 93 20:31
سلام منا جونم تولدت مبارک عزیزم من فدات شم عزیز دلم .ندیده عاشقت شدم الینای خوشگل و مامان مهربونش امیدوارم همیشه حالت خوب باشه عزیززززززززززززززززززم
ندا مامان نيايش
16 خرداد 93 22:27
خدا رو شكر كه حال الينا بهتره. خصوصي.
ﻓَﺮے ﻣﺂ
17 خرداد 93 8:35
اخ اخ منا جون چرا تو همیشه دیر خبر می دی خیلی ناراحت شدم برای الینای ناز ، اخه چجور عفونتی بود ک این بلا رو سر دخملی آورد ؟ خدا رو شکر ک بخیر گذشته و الان حالش بهتر
مامان شيوا
17 خرداد 93 11:08
سلام ماماني من چند روزيه با وبلاگتون آشنا شدم همه پستاتونو خط به خط خوندم با بغضاتون بغض كردم با گريه هاتون اشك ريختم، منم مادرم ميفهمم چي ميگيد الهي به حق اين عيدي كه پيش رو داريم خدا اليناي عزيزو شفاي عاجل بده الهي آمين
مامان تارا و باربد
17 خرداد 93 12:13
سلام امیدوارم هیچ وقت این روز ها و لحظه ها رو تجربه نکنی و فرشته نازنینت خوب خوب بشه
الهام(مامان فرگل)
17 خرداد 93 12:23
خدا رو شکر که الینا گلی خوب شده
❀مامان علی خوشتیپ❀
17 خرداد 93 13:14
خدا رو شکر که الینا گلی خوب شد...انشاالله سال دیگه روز تولدت بدو بدو بیاد و کادوتو بهت بده و بگه مامانی تولدت مبارک با این پستت خیلی گریم گرفت ...امیدوارم دیگه هیچوقت محتاج دوا و دکتر نشید موقع اذانه...برای آخر پستت از ته دلم آمین گفتم
نرگس
17 خرداد 93 22:46
سلام الینای ناز من چی شده بود یکدفعه اخه خداروشکر که الان خوب شده. دعا میکنم دیگه هیچوقته هیچوقت مریض نشه
مامان ملینا و کیانا
18 خرداد 93 7:40
وای مناجون... چه روزایی رو پشت سرگذاشتی واقعا این بچه هایی که بدنشون ضعیفه چه مریضی ها که نمیگیرن؛ از خدا فقط واست صبر میخوام امیدوارم دیگه هیچ وقت الینای نازننینم مریض نشه تولدت هم مبارک عزیزم راستی مارو جزو این گروه بلوریتون نمیکنین!!!
مهروش مامان مهزيار
18 خرداد 93 9:56
عزيزم منا جون انشاا... ديگه از اين روزهاي بد نداشته باشي. گلم. دوست دارم همه خودت و هم الينا گلي رو
مرجان مامان پريساجون
20 خرداد 93 9:37
خدارو شكر...وقتي تو وبلاگ پريساجون،مريم جون پست گذاشته بود واسه سلامتي گلت كلي دعا كردم و واسش صلوات فرستادمايشاله هميشه سالم باشه...
مامانِ کیاوش
20 خرداد 93 19:00
عزیز خاله خدا رو شکر که خوبِ خوبی الان عزیزم تولدت هم با تاخیر تبریک میگم
مامانی
21 خرداد 93 0:27
سلام مامانی تولدت مبارک باشه دعا میکنم سال بعد بهترین هدیه ی تولدت رو که سلامتی الینا جونه خدا بهت بده .
مامان ماني جون
21 خرداد 93 19:10
منا جون خيلي وقته كه عوضش كردم عزيزم برات خصوصي ميزارم الينا جون بهتر شده كاش تند تر آپ ميشدي ببوسش
ندا مامان نيايش
23 خرداد 93 10:56
سلام. عيدتون مبارك. اميدوارم بهترين عيدي رو توي اين روز از صاحبش بگيرين.
مامان
25 خرداد 93 11:29
خصوصي
محبوبه مامان ترنم
25 خرداد 93 12:34
ای جانم. نبینم مریض باشی گل ناز نازی. خدا را شکر که الان حال الینا جون بهتر شده. الهی که همه بچه ها در پناه خدا سالم باشن
ترنم
25 خرداد 93 13:25
مونا یه عزیزم چطوری ایشالله که خوب خوب باشید ،الینایه خوشکل و نازم چطوره ؟کلی دلم براتون تنگ شده
مامان گیسو جون
26 خرداد 93 7:29
سلام مونای نازم خوبی؟ هر وقت کامنتت رو می بینم خیلی خوشحال می شم با خودم می گم آخ جون مونا تونست نت بیاد اگه تونستی یه پست جدید بنویس و یه عکس ار الینا جونم بگذار دلمون می خواد بدونیم الان چطوره دلتنگیم بدجور برای دخمل ناز موفرفریمون ممنون میشم گلم بوسسسسسسسس
مامان صدف
27 خرداد 93 11:24
امیدوارم دختر خشگلت هر چه زودتر به سلامت برگرده خونه و دل هممونو شاد کنه.
بابا و مامان
27 خرداد 93 16:41
azar
29 خرداد 93 13:16
dokhtare goolam cheh marizi sakhti keshidi azizam mona joonam vaghean khasteh nabashi azizam sharmandeh keh man bi khabar bodam ta hamin allan 1000000 ta booos
مامان پریسا
31 خرداد 93 6:44
سلام منا جونم فقط میگم خدا رو شکر که اون روزها تمام شد...... و برای دعای اخرت ... الهی امین
مامان آرتین
1 تیر 93 9:05
الهی بمیرم برات الینا جونم. الهی تا الان حالت خوبه خوب شده باشه
مامان گیسو جون
2 تیر 93 8:33
خوبی؟ الینا جونم خوبه؟
❤مامان محمد و ساقی❤
2 تیر 93 20:18
سلام منا جون خوبی عزیزم من خبر مریضی الینا جون رو از مریم و سارا شنیدم اونشب خیلی حالمون گرفته شد براش صلوات فرستادیم خبرتو از مریم میگرفتم وقتی مرخص شدین خیلی خوشحال شدم ولی ببخش که نتونستم وبت بیام منا جون یه ماه گذشته ولی تولدت مبارک باشه عزیزم امیدوارم هیچ وقت دیگه راهی بیمارستان نشین و الینا جان همیشه سلامت باشه برات یه دنیا شادی آرزو می کنم
مامان ماني جون
4 تیر 93 12:10
خوبين عزيزم الي جونم خوبه؟ كاش يكم زود تر آپ ميشدي ببوس فرشتهء نازتو
شادی
6 تیر 93 16:20
خدا رو شکر که حال الینا جون خوب شده و امیدوارم از این به بعد همیشه خوبی و خوشی و سلامتی باشه
azar
7 تیر 93 5:13
mona joon elina joonam chehtoreh khodet yehkhordeh behtar shodi azizam
آشتی
7 تیر 93 13:20
سلام منا جون. قربونت برم عزیزم. قربون اون دل شکسته ات. قربون اینهمه عذابی که میکشی! توکل به خدا. هیچکی در ما مادرها رو نمی فهمه. پریشب که مانی رو برده بودم بیمارستان، خیلی جلوی نظرم بودی. واقعا خیلی زجر کشیده ای این چند سال!!!!!!! می سپرمت به مهربونی خدا!