سفر به مشهد مقدس
جمعه شب پرواز کردیم و رفتیم به سمت حرم امام رضا(ع) .
٤ روز اونجا موندیم
٤ روزی که لحظه به لحظه اش برام خاطره ست و پر از احساس خوب
شور و حسی که در اون مدت داشتم را با هیچ واژه ای نمیتونم توصیف کنم
اولین شب ، بعد از رسیدن به هتل و استراحتی کوتاه قصد رفتن به حرم کردیم ، با اینکه ساعت از نیمه
شب گذشته بود اما هر کاری کردم الینا نخوابید ، گویی دلش خبردار شده بود و مشتاق زیارت بود
ما هم تسلیم شدیم و الینا را سوار کالسکه اش کردیم و به سمت حرم رفتیم .
وارد حرم که شدیم الینا با کنجکاوی اطراف را نگاه میکرد و حتی حاضر نمیشد که تو کالسکه تکیه بده و
همینطور رو به جلو نشسته بود و همه جا رو نگاه میکرد به شلوغی به نور چراغها به بازی بچه ها تو
صحن ، همه و همه برای الینا تازگی داشت
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
یا امام رضا یه بار دیگه فرشته کوچولوم را اوردم پابوست ، بازم محتاج نگاه پر مهرت هستم بیشتر از این
چشم انتظارمون نذار
بهترین شب ، شبِ میلاد بود نیمه شعبان ،
اون شب ورودمون به حرم همزمان شد با ورود کاروانی که گل به دست و یا " گل نرگس" گویان وارد
حرم مطهر شدند ، فضای مقدس پر شده بود از عطر گلاب و همه جا اسپند دود میکردند .
با ذکر صلوات وارد شدیم ، الینا هم بیدار مونده بود ، نوید الینا را بغل کرد و رفتند کنار پنجره فولادی و پدر
و دختر زیارت کردند و من دورتر ایستاده بودم و در دل میگفتم:
زیارتت قبول باشه دخترکم . انشاالله سال دیگه دست به دست پدر با هم با قدمهای استوار ، به
زیارت حرم مطهر شرف یاب بشید .
هر وقت میرفتیم حرم به یاد تک تک دوستهای خوب وبلاگیم بودم و برای سلامتی همه دعا کردم همه
اونهایی که با اینکه هیچوقت ندیدمشون اما همیشه در کنارم بودند و دعاهای قشنگشون همیشه
باعث دلگرمی من میشده
و در این بین دو نفر بودند که
همیشه بی اختیار اسمشمون ورد زبونم شده بود
هر وقت میخواستم برای الینا دعا کنم بی اختیار اسم آنیتای عزیزم میو مد روی زبونم که میدونم
شهرزاد نازنینم اینروزها خیلی دلخسته تر از همیشه است و از همه جا نا امید . امام رضا (ع) تنهاشون
نذار .
دوستهای گلم شهرزاد و آنیتا را فراموش نکنید .
هروقت مادری را میدیدم که فرزندش را در آغوش گرفته یاد شبنم مهربونم می افتادم و از امام رضا
(ع) میخواستم که شبنم عزیزم هم به زودی ِ زود فرشته کوچولوش را به آغوش بگیره و با هم بیان به
زیارت . الهی آمین
یکی دیگه از بهترین سوغاتیهای این سفرمون که تا همیشه در خاطرم جا داره :
دیدن روی ماه مامان مریم و عسلی عشق ِ من
عسل فرشته دوست داشتنی که از روز اول بدنیا اومدن تا به امروز شوق دیدن روی ماهش و بوییدن
عطر تن بهشتی ش را داشتم . شیرینترین عسل ، عسلیه شیرینم را در آغوشم گرفتم و بوییدم و
بو سیدم
وای که چقدر این عسلی خواستنی و نازه ، مامان مریم که بعد از دیدنشون همینجا اعلام میکنم که یک
عدد مامان ظریف و خیلی خوشکل و خوش تیپ تشریف دارند همیشه با عکسهاییکه از عسل میذاشت
حسابی دلبری میکردن اما دیدن اون عکسها کجا و دیدن روی ماه عسل از نزدیک کجا که انروز خیلی
خجالتی شده بود و لبهای غنچه ایش را جمع کرده و با صدای نازکش برای ما دلبری میکرد .
ای جانم ای جانم من که حسابی بوسیدمش و صد حیف که با من غریبی کرد و از دستم فرار کرد!
وگرنه تصمیم داشتم به قدر روزهایی که من از پشت مانیتور صورت ماهش را میدیدم و در دلم قربون
صدقه اش میرفتم در آغوش بگیرم و ببوسمش این عسلی عزیزم رو .
حیف که دیدارمون کوتاه بود و باید زود از هم جدا میشدیم و ما شرمنده اینهمه لطف مریم عزیز و همسر
گرامیشون شدیم که میدونم توی اون ترافیک و شلوغی دم غروب حسابی به زحمت افتاده بودند .
اما از مریم جون قول گرفتیم که حتما حتما یه سفر به جنوب و اهواز داشته باشند و ما تا انروز منتظر دیدن
روی ماهشون هستیم !
و به نرگس گلم اینکه :
زیارتت قبول عزیز دلم انشالا که با دست پر برگشته باشی همشهری پایتخت نشین !
اولا نرگسی شما که هتل کیان تشریف داشتید هتل معجزه که دو قدم پایین تر از شما بود و یه
نگاه به ته کوچه مینداختی ما رو میدیدکه !
و دوما حالا اون اولا هیچ اما آمااااا
هر روز یک عدد مامان خوشتیپ با یه دختر ناز خوشکل و مو فرفری را که با کالسکه ش
میامد تو سالن غذا خوری برای صرف غذاهای خوششمزه هتل کیان را هم ندیدی عایا؟!!!
* عکسهای این پست هم طلبتون تا فردا !