بازی وبلاگی + بعدا نوشت هم بهش اضافه شد!
دعوت شدم به یه بازی وبلاگی از طرف راحله جون و البته این بازی را قبلا بقیه دوستان
هم
انجام داده بودند و
به قول فریماجون فرصت خوبیه که با خصوصیات اخلاقی همدیگه آشن بشیم :
بزرگترین ترس زندگی:
همیشه از بچگی ترس از دست دادن نزدیکام را داشتم البته یه چند وقتی هست که یه ترس دیگه هم اومده سراغم و اون ترس از دست دادن من برای نزدیکانمه مثلا یه وقت من و الینا تنها تو خونه باشیم بعد من بمیرم! الینا تنهایی چیکار کنه یا وقتایی که الینا تو ماشینه و من دارم میرم در خونه رو باز کنم یه ماشین بیاد منو بزنه له کنه الینا چی میشه !
اگر 24 ساعت نامرئی بشم چیکار کنم؟
خیلی دوست دارم برم اول برم طبقه بالا سراغ معاونت مون آقای ... یه ذره اذیتش کنم بزنم توی سرش برگه های روی میزش را به هم بریزم و نامه هاش را خط خطی کنم آخرشم یه نامه تهدید آمیز بنویسم که دیگه اینقدر حقوق خانومهای اداره را پایمال نکن و بیشتر برای ما ارزش قائل شو! بعدم که کارم اونجا تموم شد برم خونه چند نفر از فامیل و ببینم اونجا چه خبره!!!
اگر غول چراغ جادو توانایی بر آورده کردن یک آروز بین 5 الی 12 حرف رو داشته باشه آرزوم اینکه:
الینا مثل بقیه بچه ها سالم باشه و هیچ بچه ای مریض نشه ( نمیدونم چند حرف شد اما این آروزی قلبی منه)
از میان اسب ، سگ ، پلنگ ، گربه و عقاب :
اسب را می دوستم !
کارتون مورد علاقه کودکیم :
اولیش پت و مت ! ( اسم مخصوص من و یکی از دوستام بوده !!) بچه های کوه آلپ ، خانواده دکتر ارنست ، پسر شجاع و پدر پسر شجاع!!
الانم کودک درونم اینا رو میدوسته : شان دِ شیپ ، اون اوسکار ِ مارمولک !!!
در پختن چه غذاهایی تبحر ندارم؟
غذاهایی که دوست ندارم و من فقط و فقط بادمجون رو دوست ندارم بخاطر همین غذاهایی که با بادمجون درست میشن را بلد نیستم! !!
اولین واکنش موقع عصبانیت :
بستگی به جی پی اس مکانی ام ( یا همون موقعیت جغرافیایم ) داره اگه خونه پدر شوهر باشه یه لبخند همراه با دندون قروچه ! اگه اداره تو اتاق رییس باشه همراه با قرمز شدن صورت توی دلم میریزم اگه خونه باشه داد میزنم اما بعد پشیمون میشم!!!
با مرغ و دریا و اورانیوم و خسته یه جمله بسازم:
من الان دیگه خسته شدم میخوام برم کنار دریا مرغ را با اورانیوم کباب کنم!
دوبیت شعری که دوست دارم:
اممممممممم یادم نیست !!!
اگه بخوام با تونل زمان فقط به یه روز از زندگیم که گذشته یا آینده یا حال باشه برم :
میرم به اون روز نحسی که واکسن 4 ماهگی الینا رو زدم و واکسنش را نمیزدم
چه رنگی هستی؟
آبی آسمونی پر رنگ! بهم آرامش میده
اگر قرار باشه از ایران بروی کدام کشور را برای زندگی انتخاب میکنی؟
من کانادا و آقامون آمریکا !!!!
بهترین اس ام اس موجود در این باکس گوشیم
سلام گلم رسیدی؟ ( این مسج را هر روز صبح نوید جونم وقتی میرسم اداره میفرسته میخواد مطمئن شه تصادف نکرده باشم!!!)
اگر قرار باشه که سه نفر از اشناهارو امشب به مهمونی دعوت کنم اون سه نفر :
مریم و شبنم و الهام دوستهای دوران دانشجویی ام که خیلی وقته از هم بی خبریم به یاد شبهای خوابگاه البته به صرف چایی فقط! چون همیشه چایی بعد از غذا تو خوابگاه بهمون خیلی حال میداد!
.اگر قرار بود یک کلمه رو از لغت نامه زندگی حذف کنی اون کلمه چی بود؟
بیماری
کسی را که بخواهی ملاقات کنی؟
در حال حاضر بهترین دوست وبلاگیم شبنم جون را خیلی دوست دارم از نزدیک ببینم
.اسم دیگه برای وبلاگت انتخاب کن؟
من و الی و نوید در کانادا ( آرزو بر جوانان عیب نیست!)
18.خودت رو شبیه چه میوه ای میدونی؟
هلو!!!( یه منای خود شیفته!!)
19.سه خصوصیت اخلاقی بدم
اینکه نمیتونم خیلی جاها از حق خودم دفاع کنم!
اگه کسی جایی حرفی بهم بزنه همون موقع جوابش را نمیدم و بعد میام خونه هی حرص میخورم هی حرص میخورم هییییییعیییی!!!
عجول بودن
کاشکی......؟
کاش میشد عصرها که مینشستم پای اخبار اینهمه خبر از جنگ و کشت و کشتار نبود
کاش میشد همه کنار هم با صلح و آرامش زندگی میکردن ،
کاش اینهمه تزویر و دو رویی نبود
کاش هیچ آدمی فقیر و محتاج نبود
و آخرین اینکه ای کاش هیچ وقت الینا مریض نمیشد
خوب حالا نوبتی هم که باشه نوبت شماست اگه تا حالا
بازی را انجام ندادی حتما همین الان شروع کنید به نوشتن بازی جالب و فانیه
منم چند تا از دوستان را رسمت دعوت میکنم به بازی :
شبنم جون
سعیده جون مامانی مانی
مریم جون مامان عسلی
آشتی جونم
بعداً نوشت:
عاقا دیروز بعد از نوشتن این بازی وبلاگی، کارهام تو اداره انجام دادم رفتم خونه و این اتفاقا اوفتاد!!:
اولیش :
اومدم سوار ماشین بشم و خیلی سرخوشانه استارت زدم روشن نشد، بازم یه استارت دیگه ،
بازم نشد!!! هی استارت بزن هی فقط چراغهای جلو صفحه چشمک بزنن! نعخیر این ماشین خیال
روشن شدن نداشت زنگ زدم به آقای شوهر بعد از کلی بووووووق بالاخره جواب داد فکر کنم هم قبلش
کلی دویده بود ! خیلی ریلکس گفت : همینطور استارت بزن شاید روشن شه! !!!!
ای بابا من ربع ساعته دارم استارت میزنم ، بعد از کلی تفکرات گفت حتما از باطریشه در کاپوت رو بزن بالا
یه چک کن ببین چششه؟!!!
نیست که من یه دوره مکانیک سیالات و جامدات گذروندم رو اون حساب میگفت!
منم دیدم به امید آقایشوهر بشینم فایده نداره . زنگ زدم به رابین هود ! ( یه آبدارچی داریم آچار فرانسه
اس هر چی بشه اول به اون زنگ میزنیم نون صبحونه نداشته باشیم میره میخره ،
واسه فردا آش
بخوایم میره میگیره
برای ناهار هوس فلافل کنیم میره اونور دنیا میخره میاره ،(نگین اینا چه شیکمووونا!!!)
کارت شارژتموم شه میخره ،
کلید در یادمون بره میاد وا میکنه
همین امروز صبح یک عدد جیر جیرک سیاه زشت بدجنس اومد زیر میزم اومد زد لهش کرد!!!
خولاصه بخاطر همین اسمش رو گوشی رابین هود سیو کردم !)
داشتم میگفتم زنگ زدم رابین هود تو سه سوت اومد پارکینگ کاپوت ماشینو زد بالا ردیفش کرد!
این از عین!!!
رفتم دنبال الینا دیگه جرات نکردم ماشین خاموش کنم زنگ زدم مادر شوهر جان الینا و ساکش را دم در
تحویلم دادن .
رسیدم دم خونمون پیاده شدم برم در رو باز کنم یهویی یه 206 مشکی که راننده اش هم تریپش مشکی
و عینکدودی زده بود اییییییییییییییییییعیییییههه جلو پام ترمز کرد اگه نپریده بودم روی پیاده رو زده بود
له ام کرده بود! ( قابل توجه شبنم جون!!!)
قلبم داشت از جاش کنده میشد برگشتم نیگاش کردم دیدم داره زیر لب یه چیزایی میگه منم تو دلم گفتم
همه اونهایی که گفتی خوتتی مرتتتتیکه !!!!
این از عییییین !!!!!!!!
بعد ماشین و بردم تو پارکینگ اومدم در حیاط را ببندم حس کردم ماشین خیلی به ماشین همسایه
چسبوندم و عصر بخواد در بیاد نمیتونه دوباره ماشین روشن کردم که یه مقدار ماشین را جابجا کنم
داشتم عقب عقب میرفتم یعهووو یه صدایی اومد گفت گووورررومپ! برگشتم دیدم هیعی وای من!
ماشین را چسبوندم به ستون وسط پارکینگ! اونم در سمت الینا !
اومدم پایین دیدم خیلی ناجور زدمش ماشین اصلا رفته بود تو بغل ستون نشسته بود!!!
نمیدونستم چیکار کنم زنگ بزنم به نوید عایا؟
برم در خونه همسایه رو بزنم عایا؟
خودم ماشین را جابجا کنم عایا؟
کدام گزینه اصلح تر است؟
حق انتخاب با شوماست!!!
هیچی دیگه با پررویی دوباره نشستم پشت فرمون و قققققییییییژژژژ ماشین را از ستون
جدا کردم و اومدم پایین دیدم به به به به عجب اثر هنری هندسی شده !!!
چند تا خط افقی که یه خط عمیق از وسطتشون عبور کرده جا خوش کردن روی در عقب و تا در جلویی
امتداد پیدا کرده! تازه ستون وسط پارکینگ هم زخمی شده بود طفلی! آخییی!!!
همیشه از ستون وسط پارکینگ بدم میومده بی ادب!!آخه وسط پارکینگ هم جای ایستادنه که تو اونجا
چند ساله جا خوش کردی؟!!!! اصلا حقققت بود با ماشین زدمت!
هیچی دیگه اینهمه دسته گل به آب دادم بعدشم الینا را گرفتم بغلم و ساکش راانداختم رو دوشم مثل
یه دختر خوب رفتم خونه و خیلی بی مقدمه واسه نوید مسج دادم:
بببخشید ببخشیدببخشید عزیزم باش؟
اینم از عییییییین!!!!!!
من اینجا از همین وبلاگ اعلام میکنم دیگه هیچچچچچچچچچوقت هیییییییییییییییچوقت وبلاگی بازی
نمیکنم !!!!!