بهترین هدیه من
الینا جون امروز 3 خرداد روز تولد منه ، عزیزم هیچی بهتر از داشتن یه مامان خردادی نیست اینو بزرگ که شدی میفهمی!
امروز من بهترین هدیه ام را گرفتم
یادمه پارسال که تو اوج مریضی الینا بود یه شب قبل از تولدم آرزو کردم و عاجزانه از خدا خواستم که فردا
روز تولدم بهم یه هدیه بده و اون هدیه این بود که الینا دیگه تشنج نکنه ، فردا من بعد از مدتها بتونم
خنده دخترک بیمارم را ببینم و با این آرزو خوابیدم و متاسفانه پارسال روز تولدم باز هم ... و باز هم به
جای خنده روی صورت الینا .... بگذریم نمیخوام یادم بیاد اون تلخترین روز تولد رو ، اونروزیکه حتی حال
اینکه از رختخواب جدا شم را نداشتم و تمام طول روز را اشک ریختم .....
اما خدا را هزاران مرتبه شکر که امسال من بالاخره بهترین هدیه تولدم را گرفتم
لبخند زیبای دختر زیبایم را
دیشب وقتی از خونه مامانم برگشتیم الینا تو ماشین یه چرت کوتاهی زد و بخاطر همین وقتی رسیدیم
خونه خوابش نمی اومد و تا ساعت 1.15 بیدار بود و تا من میگرفتمش بغلم شیرش بدم که بخوابه اول
یه خنده شیطونی میکرد و بعد از دستم فرار میکرد که بره فضولی کنه آخرشم از خستگی تو بغلم
خوابش برد
فرشته کوچولوم وقتی تو بغلم خوابش برد من در حالیکه موهای فرفریش را نوازش میکردم یاد سال قبل
همچین شبی افتادم که چقدر بی صبرانه منتظر این روزها بودم ...
چقدر بیتاب شنیدن صدای خنده هات ، صدای بلند قهقه هات وقتی با نوید بازی میکنی ، شیطنت هات
جیغ کشیدنهات ، دلبریهات و حتی گاهی گریه های لوسیانه ات!!!
عزیز دلم فرشته کوچولوی دوست داشتنی ام ،
تو امروز بهترین هدیه را با خنده های شیرینت به من دادی